دلگرم
امروز: جمعه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۱۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۲۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی
5 دلنوشته دلنشین و سوزناک به مناسبت فرا رسیدن محرم
15
زمان مطالعه: 7 دقیقه
اگر به دنبال دلنوشته هایی زیبا درمورد محرم هستید، این مطلب را تا انتها دنبال کنید.

دلنوشته محرم

در این مقاله از مجله اینترنتی دلگرم مجموعه ای از دلنوشته های محرم را برای شما عزیزان آورده ایم. امیدواریم لذت ببرید.

دلنوشته درمورد محرم

سلام می‌کنیم بر محرمش که از کودکی تا اکنون یادش ما را رهــــا نمی‌کند.

سلام می کنیم بر حسین (ع) از دل تاریکی های شب های عاشورای کودکی مان تاکنون که عشقش اسیرمان کرده است.

سلام می کنیم و بر غربت و قرابت حسین (ع) از مدینه تا کربلا.

سلام می کنیم بر حال و هوای محرم که با همه فرق می کند.

سلام بر شه مظلوم عالم.

سلام بر دل های شوریده از عشق حسین (ع).

سلام بر نواهای دل انگیز یا حسین (ع).

سلام بر سینه های سوخته از عشق حسین (ع).

سلام بر لبِ تشنه ی حسین (ع)، که تشنه ی آب نبود، تشنه ی لبیک بود.

سلام بر شبی که حسین (ع) وداع کرد با آن هایی که مرگ را واهمه داشتند.

سلام بر عزاداران حسین (ع) که راه او، هم عزادار می خواهد و هم پیرو.

و ما عزای حسین (ع) را برای لبیک به ندای «هل من ناصر ینصُرُنی» ابا عبدالله است که برپا می کنیم.

جوشش خون حسین (ع) در نینوا شیعیانت را به خروش می آورد. مرگ سرخ تو آینده ی سیاه بشریّت را، عاشقانت را، شیعیانت را سفید کرد.

تو زاده ی عشقی، و خوب هم هنر خوب زیستن را و خوب مردن را به عاشقانت آموختی.

رستگاری دو عالم را در عشق به تو یافتیم و این عشق ما را از تن دادن به هر ذلتی دور می دارد.

حداقلش همین است که محرمت، عاشورایت و پرچم های سیاه و سرخ که می آید، وداع می کنیم با هر چه پلیدی است که ما را گرفتار خود کرده است. محرم فرصتی است از عشق او سیراب شویم، رذالت ها را کناری بگذاریم، چند صباحی آدمیت را تجربه کنیم که تو خواهان آن بودی.

و تو هر سال که محرم می شود، زنده می شوی تا همان فریاد را سر دهی که آیا کسی هست مرا یاری کند؟

و آنگاه که ظهر عاشورا می رسد نظاره می کنی که لبیک گویان کم شده اند یا زیاد؟! و باز شهید می شوی تا دل خون تو، دل های جا مانده از قافله را بسوزاند...

شیعه ی حسین(ع) بودن را اگر می خواهیم، باید آن گونه زندگی کردن و این گونه مرگ را برگزینیم. به این آگاهی که رسیدیم همه ی روزها عاشورا ست و همه ی زمین ها کربلاست.

حسینی زیستن، حسینی به دیدار معبود و معشوق شتافتن، راهش همین است.

رسم دنیاست. همیشه حق عاشق این بوده است. این عاشق کشی تا قیام منتقم پا برجاست. حسین همیشه تاریخ را سیراب کرد.

این سیراب شدن از برای همه نیست بلکه:

"عشق" می خواهد و لــبـیــک...

دلنوشته محرم

دلنوشته برای محرم

کربلا عصاره ی بهشت است و عاشورا آبروی عشق...

اگر کربلا نبود هیچ گلی از زمین نمی رویید و مشام هیچ انسان آزاده ای، حقیقت را استشمام نمی کرد.

اگر کربلا نبود عاشورا نبود و اگر عاشورا نبود، امروز عشق بر سر هر کوی و برزنی بیگاری نمی کرد.

حسین آمد و عشق را آبرو بخشید و عباس با دستان بریده و لبان خشکیده با مشکی زخمی عشق را سیراب کرد تا حرف و حدیثی باقی نماند.

زینب، عشق را تداوم بخشید و آن را در گستره زمین و آسمان منتشر کرد تا از آن پس تمام عاشقان وام دارِ حماسه ی عاشورا باشند.

کربلا قبله الهام عاشقان شد و عاشورا میعادگاهی برای آنان که می خواهند نماز عشق را در محرابی به بلندای تاریخ بپا دارند.

از آن روز زندگی معنا یافت که حسین (ع) بر کتیبه ی دل ها نقش بست و عاشورا - این راز نهفته - مضمون تمام ناگفته ها شد...

دلنوشته محرمی

دلنوشته فرا رسیدن محرم

صدای پای محرم می آید، گوش کن صدای زنگ قافله حسینی را می شنوی و تو پس از قرن ها باز به انتظار می نشینی تا سفر غریبانه حسین آغاز شود و چه غریبانه نوای ساربان به گوش می رسد.
اینجا سرزمین نینواست اینجا زمین کربلاست و تو هنوز مانده ای… و این خون حسین است که هنوز پس از قرن ها می جوشد.

انتظار شنیدن طبل های عزای محرم به دلم چنگ می اندازد و دوست دارم بند بند استخوانهایم را با سوزناکی لحظه های اندوهش گره بزنم.
و باز هم عاشورای حسین در کوچه پس کوچه های شهر نمایان می شود.

اضطراب وجودم را فرا می گیرد، نکند آن علم برداشتگان، همان تشنگان به خون عزیز زهرایند که همچنان قد علم کردند و بی شرمانه در خیابان ها پرسه می زنند و چشم و گوششان توان دیدن و شنیدن عطش عشق را ندارند، نکند هلهله کنان آمدند و سنگ می اندازند، هر کس بار خود را بر می دارد و قافله عشق در عبور زمان همچنان پیش می رود…

محرم و صفر امسال همچون سال های پیش آمد، محرم در دل من تب و تاب انداخته، عاشورا می آید و می رود…
اربعین نیز می آید و می رود…

روزها، ماهها، سال ها در حال تغییر و گذرند…
اما این من هستم که همچنان در خواب زمستانی خویش فرو رفته و ثابت مانده ام، این روزها می آیند و می روند تا در من تغییری ایجاد کنند و گرنه…

کاش آن زمان آنجا بودم و همدم غم های حسین (ع)، زینب و…می شدم، کاش پیکرم سپر می شد تا مشک آب تیر نخورد، کاش آن تیر سه شعبه وقتی به گلوی شش ماهه می‌خورد، من بودم و آن تیر بر قلب من فرو می رفت، کاش بودم و با تمام وجود جانم را فدای تو می کردم.

خداوندا به ما درکی عطا کن تا بزرگی حرکت امام حسین(ع) را در یابیم و متوجه پیام هایی که می خواست به ما بدهد، بشویم و در زندگی خویش به کارشان گیریم. آمین. …

دلنوشته محرمی

دلنوشته ای برای محرم و امام حسین (ع)

دلم برایت تنگ شده بود

گفتم اندکی باتو بگویم از آنچه با دیگران نمی توانم گفت!

چند روزی است وارد ماه محرم شده ایم و دوستدارانت عزادار عزیزترین بنده ات هستند

و من اما ....!

نمی دانم چه بگویم آیا واقعا من هم عزادار اویم

یانه عزادار خویشتنم

باتو توان دروغ گفتنم نیست پس ریا چرا؟

معبودا دلم گرفته ازهمه چیز وهمه کس ،باتمام وجود نیازمند گرمای وجودت هستم

تنهایم مگذار.

وقتی سری به عاشورا میزنم چیزی به قلبم نه به تمام وجودم چنگ میزند

به راستی آیا امام حسین (ع) شهید شد که فقط ما برایش وبه مظلومیتش بگرییم؟

دلم میگیرد وقتی به این موضوع فکر میکنم راستش تازه آن زمان است که به مظلومیت واقعی امام حسین پی میبرم آری امام را ما مظلوم نمودیم وقتی هنوز هم با گذشت این همه زمان از عاشورا پی به علت قیامش نبردیم

نفهمیدیم وقتی گفت: اگر دین ندارید لاقل آزاده باشید. منظورش مردم تمامی اعصار بود

صدای شیون زنان و دختران آواره و مظلوم غزه به گوشمان میرسد اما فقط یاد

گرفته ایم ببینیم و بگذریم به ما چه که در آن سر دنیا چه اتفاقی می افتد، در میانمار در سوریه در بحرین ....یادمان رفته پیام آن مولایی که فقط

ادعای پیرو بودنش را داریم که می گفت:

اگر مسلمانی بشنود به زور خلخال از پای زن غیر مسلمان کشیده اند وبه این غصه نمیرد مسلمان نیست....

به راستی آیا ما شیعه همان حیدر کراریم؟؟؟؟؟؟

هنوز هم عاشورا وجود دارد هنوز هم صدای"هل من ناصر ینصرنی" به گوش

میرسد (کل یوم عاشورا کل ارض کربلا)

جوان مسلمان شیعه!!!!

بیا یاور خواهی امام حسین را لبیک گوییم

دلی پر درد را از آقایمان قرض بگیریم

بیا دردی نباشیم بر عمهایش

بیا ما دلیل ظهورش باشیم

به امید آینده

دلنوشته محرم

دلنوشته کودکانه محرم

توی خانه نشسته بود
اما دلش هنوز داشت

گوشه هیئت سینه می زد...

مادرش کمی انطرف

برای خواهر کوچکش قصه می گفت:

"سکینه گفت: نرو عمو من آب نمیخوام"

بغضش سنگینی کرد و گلویش پر از زجه شد...

نفهمید چه شد... دوباره که به خود آمد

مادر با چشمانی پر از اشک

در حالی که هانیه کوچولو خوابیده بود

هنوز قصه می گفت:

"عباس گفت:من هیچ- مشک پاره شد 'مولا جان'"

نگاهی به مادر انداخت و هر دو ...

دلنوشته محرم

همچنین بخوانید:

مجموعه جدید از عکس ها به مناسبت فرا رسیدن محرم



این مطلب چقدر مفید بود ؟
3.8 از 5 (15 رای)  

۲ دیدگاه

شما هم می توانید نظرات خود را ثبت کنید

عطا | ۵ ماه پیش
ممنونم از شما
0
0
عطاهیه | ۵ ماه پیش
اوووووف
0
0

hits