
123
زمان مطالعه: 19 دقیقه
اسم پسر که با حرف آ شروع شود از ریشه های فارسی، ترکی، کردی، عربی، اوستایی-پهلوی، عبری، سنسکریت، گیلکی، ارمنی و لاتین با معنی برای شما همراهان گرامی گردآوری شده امیدوارم مورد استفاده قرار گرفته و آن را با دیگر والدین حساس در انتخاب نام به اشتراک...
اسم پسر با آ
برای انتخاب اسم فرزندتان دقت کنید، اسم می تواند در شکل گیری شخصیت فرزندتان تاثیر گذار باشد.در این قسمت فهرست اسم های پسرانه با شروع حرف آ به همراه معنی با ریشه اسم های فارسی ، کردی ، ترکی ، عربی ، عبری و اوستایی -پهلوی گرد آوری شده است.
با مجله اینترنتی دلگرم همراه باشید تا با فهرست اسامی پسرانه که با آ شروع میشوند آشنا شوید.
فهرست اسم فارسی پسرانه با آ
اسم | معنی |
---|---|
آوید | (اسم پسر و دختر) (تلفظ: āvid) دانش، خرد، عقل (در زبان اوستایی کلمههای 'آوید، وید، ویدا' هر سه به یک معنی به کار رفته است) - مشتاق و خواهان |
آوه | از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و از فرماندهان سپاه کیخسرو پادشاه کیانی |
آوگان | از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی و پیشرو سپاه فریدون پادشاه پیشدادی |
آناگ | نام یکی از احکام پارت در زمان اردشیر پادشاه ساسانی |
آموی | رود جیحون، آمودریا |
آمنید | نام دبیر داریوش پادشاه هخامنشی |
آقاگل | آقا (مغولی) + گل (فارسی) نام روستایی در نزدیکی اصفهان |
آقاجان | آقا (مغولی) + جان (فارسی) عنوان محبت آمیز برای پدر یا پدربزرگ |
آفریدون | فریدون، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر آبتین و فرانک، از پادشاهان پیشدادی ایران و به بند کشنده ضحاک ماردوش |
آسپیان | آبتین، روح کامل، انسان نیکو کار، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی |
آستیاژ | (تلفظ: āstiyāž) (= آستیاگس) (در اعلام) نام آخرین پادشاه ماد نزد یونانیان - آسپاداس، آخرین پادشاه ماد که از کورش کبیر پادشاه و موسس هخامنشیان شکست خورد |
آسدین | نام موبدی در سده دهم یزگردی |
آسیم | (تلفظ: āsim) به لغت زند و پازند استاد عظیم الشأن و بلند مرتبه، (در پهلوی، asēm) آسیم به معنی سیم و نقره است - استاد بزرگ مرتبه واستاد عظیم الشأن |
آسیداد | آسیدات، نام یکی از بزرگان هخامنشی |
آسام | سام، داستان خوشایند، حدیث خوش، همچنین از شخصیتهای شاهنامه و اسم پهلوان ایرانی پسر نریمان و پدر زال و جهان پهلوان ایران در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی، همچنین نام یکی از ایالتهای مرزی شمال شرقی هند که مجاور بنگلادش است. |
آژنگ | چین و شکنی که بر پوست بدن و بخصوص پیشانی می افتد، خشم، موج کوتاهی که روی سطح آب ایجاد می شود |
آژند | (تلفظ: āžand) گل و لای ته حوض و جوی، کلافه نخ، (در قدیم) (در ساختمان) ملاط - پیوند دهنده، چسباننده، در اصطلاح بنایی ملاطی که بین ردیفهای آجر می گذارند. |
آزرمگان | با حیا، مودب، سربه زیر، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فرخزاد سردار ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی |
آزادفروز | رهایی بخش، آنکه آزادی می آورد، باعث آزادی، نام مردی در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی |
آزادبه | آزاد (رها) + به (سالم و خوب )، به معنای انسان سالم و آزاد، نام یکی از سرداران ایرانی در قرن دوم |
آزاد | (تلفظ: āzād) رها شده از گرفتاری یا چیزی آزار دهنده، فارغ، آسوده، بی دغدغه خاطر، مختار، صاحب اختیار، (در گیاهی) درخت جنگلی (آزاد درخت )، (در قدیم) نجیب، شریف، آزاده، (در قدیم) (شاعرانه) صفتی است برای بعضی گیاهان - رها شده از گرفتاری یا چیزی آزاردهنده، فارغ و آسوده، درختی جنگلی و بلند، رها شده از تعلقات دنیوی |
آریز | نام کوهی در مسیر مریوان به سنندج |
آریه | نام سپهدار ایرانی طرفدار کورش صغیر پادشاه هخامنشی |
آریوراد | نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی، ایرانی و جوانمرد |
آریوداد | ایرانداد، داده ایران |
آریوبرزن | آتش ایرانی، کنایه از قدرت و خشم ایرانی، نام یکی از سرداران بزرگ ایرانی زمان داریوش سوم پادشاه هخامنشی در نبرد با اسکندر مقدونی |
آریو | (تلفظ: āriu) (آری = آریا + او/، u/ (پسوند نسبت و شباهت) )، منسوب به قوم آریایی، شبیه آریائیان، آریایی - نام یکی از سرداران بزرگ ایرانی زمان داریوش سوم پادشاه هخامنشی در نبرد با اسکندر مقدونی |
آرین | مرد آریایی - آریایی نژاد، از نسل آریایی |
آریامهر | برخوردار از محبت آریایی، نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی، لقبی که شهریور ۱۳۴۴به مناسبت ۲۵مین سال سلطنت از طرف مجلس سنا و شورای ملی به محمدرضا پهلوی داده شد |
آریامنش | دارای خوی و رفتار آریایی، نام پسر داریوش پادشاه هخامنشی |
آریاگیو | به فتح گ، سکون ی، سکون و، آریا + گیو (سخنور )، سخنور آریایی، نام یکی از سرداران ایرانی در روزگار باستان |
آریافر | دارای فر و شکوه آریایی |
آریاک | نام یکی از سرداران ایرانی و فرماندار کاپادوکیه |
آریارمن | رامشگر آریایی، شادی آور از نژاد آریایی |
آریارامنه | آرام کننده آریائیان، نام پدر آرشام، جد داریوش پادشاه هخامنشی |
آریاراد | (تلفظ: āriyā rād) آریایی شجاع و دلیر، آریایی جوانمرد و بخشنده - آریا+راد (جوانمرد بخشنده دانا شجاع) آریایی جوانمرد آریایی شجاع آریایی دانا، نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی |
آریابرز | شکوه آریایی، نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی |
آریابد | (تلفظ: āriyābod) (آریا + بد/، bod/ (پسوند محافظ یا مسئول) )، مهتر و بزرگ قوم آریائی، رئیس قوم آریایی، نگهبان نژاد آریا - به ضم ب، آریا + بد (صاحب و سرور) سرور قوم آریایی، بزرگ آریاییان |
آریابان | نگهبان قوم آریایی |
آریاپاد | آریاپاد نگهبان قوم آریایی |
آریاسب | دارنده اسب ایرانی، نام یکی از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی |
آریا | (تلفظ: āriyā) آزاده، نجیب، شعبه ای از نژاد سفید که از روزگاران بسیار قدیم در ایران، هند و اروپا ماندگار شده اند، نژاد هند و اروپایی - نژاد هندوارپائیان که در عهدی بسیار کهن با هم زندگی می کردند و بعدها به دو بخش بزرگ تقسیم شدند گروهی به هند و ایران آمدند و گروهی به اروپا رفتندنام میهن عزیز ما ایران از این کلمه گرفته شده است. |
آری | آریایی، نام یکی از ایالات ایران قدیم که شامل خراسان و سیستان امروزی بوده است، نام یکی از طوایف چادر نشین مازندران |
آروین | (تلفظ: ārvin) امتحان و آزمایش و تجربه، آزموده و آزمایش شده - تجربه، آزمایش امتحان آزمون |
آرون | (تلفظ: ārvan) صفت نیک، فضیلت، خصلت حمیده، خوی خوش - صفت نیک و خصلت پسندیده |
آروکو | ایرج، نام پسر کوروش پادشاه هخامنشی، نجیب نجیب زاده |
آرمین | (تلفظ: ārmin) (در اعلام) نام چهارمین پسر کیقباد سردودمان کیانی، نژاد آرمین کی آرمین - از شخصیتهای شاهنامه، نام چهارمین پسر کیقباد، مرد همیشه پیروز |
آرشین | آرشین نام یکی از زنان دوره هخامنشی می باشد که به کاردانی مشهور بوده و هم به معنای دوست داشتنی نیز می باشد |
آرشاویر | (تلفظ: āršāvir) مرد مقدس، مرد نرمنش، (در اعلام) هفتمین پادشاه اشکانی ایران که شاید همان فرهاد (چهارم یا پنجم) باشد - مرد مقدس، نام یکی از پادشاهان اشکانی |
آرشان | (تلفظ: āršān) به معنی نر، (به مجاز) مرد - نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی |
آرشام | (تلفظ: āršām) دارای زور خرس، خرس نیرو، (در اعلام) پسر آریامنه و پدر ویشتاسپ از خاندان هخامنشی - به معنی خرس و به معنی زور، دارای زور خرس پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان هخامنشی |
آرشاک | (پارسی باستان) (= اشک و ارشک)، ، ارشک. |
آرشا | (تلفظ: āršā) (=آردا، ārdā )، مقدس - آردا، مقدس |
آباد | تندرست و مرفه، آراسته |
آبدست | چابک، تردست، تر و فرز |
آبادیس | نام یکی از پزشکان دوره هخامنشی |
آباریس | موبد معروف دوره هخامنشی |
آباگران | نام سردار شاپور دوم پادشاه ساسانی |
آبان | آبها، (در گاه شماری) ماه هشتم از سال شمسی، (در قدیم) نام روز دهم از هر ماه شمسی، (در اعلام) نام فرشته ی موکل آب و تدبیر امور مسائل آبان ماه |
آبان داد | داده آبان، متولد شده در ماه آبان |
آبان زاد | زاده آبان کسی که در آبان متولد شده است |
آبان سا | مانند آبان |
آبان یاد | به یاد آبان یا کسی یاد آور آبان ماه است. |
آبرو | حیثیت، شرف، قدر |
آبستا | اوستا، اساس بنیاد اصل، کتاب مقدس زرتشتیان |
آبش | شاداب و با طراوت، تازه روی و خندان، کسی که اطراف و پیشگاه خانه کسی را با خوردنی و نوشیدنی بیاراید. |
آبکار | سقا، می فروش، حکاک، نگین ساز، نام یکی از بزرگان ارمنی خاندان اشکانی |
آبلاتکا | از نام های ایران باستان |
آبو | آبی، نیلوفر آبی، دایی |
آبی | به رنگ آب، نیلی |
آپاسای | نام منشی شاپور اول پادشاه ساسانی |
آتبین | آبتین، روح کامل و نیکو کار، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی |
آتردین | آذر دین، زردشتی |
آتروان | صورت دیگری از اترابان، نگهبان آتش، پیشوای دین زرتشتی |
آترینا | زیبا و محبوب همگان - آترین، آذرین، نام پسر اوپَدرَم که به نوشته سنگ نوشته بیستون در زمان داریوش پادشاه هخامنشی در خوزستان یاغی شد و خود را پادشاه خوزستان خواند |
آترینه | صورت دیگری از آذرین، نام پسر اوپَدرَم که به نوشته سنگ نوشته بیستون در زمان داریوش پادشاه هخامنشی در خوزستان یاغی شد و خود را پادشاه خوزستان خواند |
آتشبان | محافظ آتش، نگهبان آتشکده های زردشتی |
آتش برزین | آتش باشکوه یا شکوه آتش مرکب از آتش + برزین (با شکوه) |
آتشپا | تندرو دوان |
آتش زاد | زاده آتش |
آتشکار | کسی که با آتش سر و کار داشته باشد، خشمگین و شتابزده |
آجیر | آژیر، در گویش خراسان به معنی محتاط، کوشا |
آدلی | نامور، نامدار |
آخش | نام موبدی در ایران قدیم، قیمت بها ارزش |
آذران | (تلفظ: āzarān) (آذر + ان (پسوند نسبت و علامت جمع) ) منسوب به آتش، جمع آذر (آتش) (به مجاز) دارنده ی عواطف تند، پر شور و شوق - آتش ها |
آذربابا | پدر آتش، نام پدر فرهاد کوهکن که هنر سنگ تراشی را به فرزندش آموخت |
آذرباد | (تلفظ: āzar bād) پابنده و نگهبان آتش، (در اعلام) نام موبدی که بانی آذربایجان بوده است، نام آتشکده ای در تبریز - آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار اوست، نام موبدی که بانی آذربایجان بوده است، نام یکی از شخصیتهای منظومه ویس و رامین |
آذربان | نگهبان آتش |
آذربرزین | آتش باشکوه یا شکوه آتش مرکب از آذر (آتش) + برزین (با شکوه) |
آذربه | بهترین آتش، نام پسر آذرباد از خاندان کیانیان |
آذربهرام | نام پسر آذرنوش |
آذرپاد | صورت دیگر آذرباد، آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار اوست |
آذرجوش | پهلوانی در داستان سمک عیار |
آذرخش | (تلفظ: āzaraxš) صاعقه، برق، نام نهمین روز از ماه آذر، (آذرگشسب را هم گاه آذرخش گفته اند) - صاعقه، نام نهمین روز از ماه آذر |
آذرپی | دارای قدمی چون آتش |
آذرداد | داده آتش، نام پدر آذرباد از خاندان کیانیان |
آذرشب | (تلفظ: āzar šab) تصحیف آذرشُست است و آن به معنی شسته در آتش باشد و نام سمندر و پنبه کوهی باشد، (در اعلام) فرشته ی موکل آتش که پیوسته در آتش است، نام آتشکده ای که گشتاسب در بلخ بنا نهاد، برق - فرشته نگهبان آتش که همواره در آتش است، نام آتشکده ای که گشتاسب در بلخ بنا نهاد و گنجهای خویش را در آن پنهان نمود. |
آذرشسب | مخفف آذرگشب، آتش جهنده، فرشته نگهبان آتش که همواره در آتش است، آتشکده |
آذرشن | آفتاب پرست سمندر، نام پهلوانی ایرانی در گرشاسب نامه |
آذرطوس | صورت دیگر آذرتوس، در وامق و عذرا مردی که با مادر عذرا ازدواج کرد. |
آذرتاش | آذر (فارسی) + تاش (ترکی) دو تن که اجاق و بخت یکسانی دارند. |
آذرتوس | صورت دیگر آذرطوس، در وامق و عذرا مردی که با مادر عذرا ازدواج کرد. |
آذرفر | دارای شکوه وجلالی چون آتش، نام یکی از بزرگان عهد هخامنشی |
آذرگشسب | مخفف آذرگشنسب، یکی از سه آتش مقدس محافظ جهان، نام فرشته موکل آتش |
آذرنرسی | نام پسر هرمز دوم پادشاه ساسانی |
آذروان | آذربان، آتش بان، نگهبان آتشکده |
آذرکیش | آتش پرست، دارای دین زرتشتی |
آذرکیوان | نام موبدی زرتشتی، مؤسس آیین خاصی به همین نام |
آراد | (تلفظ: ārād) (در اعلام) نام فرشته ی موکل بر دین و تدبیر امور و مصالحی که به روز آراد متعلق است، نام روز بیست و پنجم ماه شمسی، (در پهلوی) آرای، آراینده - آراج، نام روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم که در این روز نو پوشیدن را مبارک و سفر را شوم می دانند |
آرام | (تلفظ: ārām) سکون، ثبات، آسایش، طمأنینه، صلح، آشتی، راحت، (در قدیم) مایه ی آرامش، آرامش بخش، تسلی بخش - آهسته ساکت سنگینی و وقار مکان خلوت |
آران | (تلفظ: ārān) (در اعلام) نام پادشاه آذربایجان در عهد باستان، نام شهری در کاشان، نام شهری است که قباد آن را بنا کرده است، نام سرزمینی در شمال غربی ایران و مغرب دریای خزر (کشور آذربایجان) - درای طبیعت گرم، همچنین اسم شهری قدیمی که قباد ان را بنا کرد |
آرپان | آرین، منسوب به قوم آریایی، برای توضیحات بیشتر ایران را ببینید |
آرتا | پاک، نام پهلوان ایرانی - ارتا (به فتح الف) در اوستا به معنای مقدس آمده است |
آرتاباز | (تلفظ: ārtā bāz) (در اعلام) نام سپهدار و فرمانده ی گردونه های کوروش، نام سپهدار دارای سوم که پس از دارا از جانب اسکندر چَترپَت [ساتراپ یا استاندار] باختر و بلخ گردید، نام چندین پادشاه ارمیه، ارمنستان و آسیای صغیر در دوره ی هخامنشی و اشکانی - نام فرمانده گردونه های کوروش پادشاه هخامنشی |
آرتابان | (تلفظ: ārtābān) (= اردوان )، اردوان - اردوان |
آرتام | والی فریگه در زمان کوروش پادشاه هخامنشی |
آرتان | (تلفظ: ārtān) (در اعلام) نام برادر داریوش و پسر ویشتاسپ - نام برادر داریوش پادشاه هخامنشی و پسر ویشتاسب |
آرتمن | نام برادر بزرگ تر خشایارشاه پسر کوروش پادشاه هخامنشی |
آرتیمان | مرکب از آرتی به معنای پاک و مقدس بعلاوه مان به معنی تفکر و اندیشه، اندیشه مقدس، تفکر پاک، همچنین نام روستایی از توابع تویسرکان که زادگاه میر رضی الدین آرتیمانی از شاعران عهد صفوی است |
آرتین | (تلفظ: ārtin) منسوب به آرت، پاکی و تقدس، (به مجاز) پاک و مقدس، (در اعلام) هفتمین پادشاه ماد - آرش، عاقل و زیرک، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان نامدار ایرانی در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی که در تیراندازی بسیار توانا بوده است. |
آرخا | آرکا، مایه اطمینان و پیشتگرمی |
آردا | آرشا، مقدس |
آرسام | (تلفظ: ārsām) گونه ای دیگر از واژه ی آرشام، آرشام - آرشام، خرس، زورمند، دارای زور خرس پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان هخامنشی |
آرسان | اسم پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی |
آرسین | پسر آریایی |
بیشتر بخوانید : ۲۹۵ اسم دخترانه فارسی جدید به همراه معنی
اسامی ترکی پسرانه با آ
اسم | معنی |
---|---|
آیهان | آیهان = آیخان (آی + خان) پادشاه ماه |
آیکان | آیکان = آیقان (آی + قان) کسی که خونش مثل ماه شفاف و تمیز است اصیل، نجیب |
آیدین | شفاف و روشن، درخشنده مانند ماه |
آیخان | آیخان (آی + خان) پادشاه ماه |
آیتونا | در ترکی به معنای زیبا و درخشان مانند ماه و در فارسی به معنای حالا، در حال حاضر و همچنین است. |
آیتکین | غلام ماه |
آیتغمش | زاده ماه |
آیتاش | همتای ماه، نام شخصی در دوره سامانیان |
آی بک | بت، صنم |
آنیل | معروف، نامدار |
آنوشه | (اسم پسر و دختر)، اَنوشه، خوشی و شادی، داماد، پادشاه نوجوان |
آماندا | در امان تو، در پناه تو |
آلتونتاش | مرکب از آلتون (طلا) + تاش (پسوند شباهت) = همانند طلا، زیباروی، نام حاجب سلطان محمود غزنوی که به فرمان وی حاکم خوارزم شد. |
آلپ تکین | آلب تکین، مرد دلیر، نام مؤسس سلسله غزنویان، نام یکی از امرای آل بویه |
آلپ ارسلان | آلب ارسلان، شیر مرد، شیر شجاع، کنایه از مرد شجاع و نترس، نام یکی از پادشاهان مقتدر سلجوقی |
آلب | (سکون لام و ب) دلیر، پهلوان |
آریتما | نام یکی از سران ماد |
آرویج | همیشه سبز، باطراوت، شاداب |
آرنا | آریایی نژاد |
آرکا | آرخ، مایه اطمینان و پیشتگرمی |
آرخا | آرکا، مایه اطمینان و پیشتگرمی |
آراز | ارس؛ (اَعلام) قهرمان منسوب به طایفهی آس |
آذرتاش | آذر (فارسی) + تاش (ترکی) دو تن که اجاق و بخت یکسانی دارند. |
آذراوغلی | پسر آذر بایجان |
آدی گوزل | خوش نام، معمولا درباره حضرت محمد (ص) بکار برده می شود. |
آدیش | (تلفظ: ādiš) آذر، آتش، (در عامیانه) آتیش - آتش، اخگر، شراره آتش |
آدی | امین تر، امانت دار تر |
آداش | آتاش، همنام، هم اسم |
آتیجی | تیر انداز ماهر |
آتیلا | (آت به معنی اسب + یلا (صفت))، به معنی چابک، شجاع؛ نامی |
آتیال | یال اسب، از اسامی مرسوم بین قبایل ترکمان |
آتمش | عدد شصت که از اعداد مقدس است. همچنین پرتاب کردنی |
آتلی | سواره، صاحب اسب، اسب سوار |
آتسز | اسم سومین فرمانروای سلسه خوارزمشاهی |
آتجان | کسی که بدن استوار و اندام محکمی دارد. |
آتان | پرتاب کننده |
آتامکین | مانند پدرم |
آتاگلدی | پدر آمد، پدر بزرگ آمد، در بین ترکمن ها رسم است برای اولین پسری که بعد فوت پدربزرگ به دنیا می آید این اسم را بر می گزینند. |
آتاقلیچ | شمشیر پدری |
آتاش | آداش، همنام |
آتابیگ | لقب احترام برای خطاب کردن پیران، لقب مربیان شاهزادگان دربار سلاطین ترک |
آتابیک | پدر بزرگ، مربی کودکان و بالاخص شاهزادگان، اتابک |
آتابای | آتا (ترکی) + بای (چینی) = پدربزرگ، اسم یکی از طوایف بزرگ ترکمن در ایران |
آتاباللی | یادگار مانده از پدر بزرگ، مرد کوچک اندام |
آتا | پدربزرگ |
آبرلی | آبر (فارسی، آبرو) + لی (ترکی) = دارای آبرو، آبرومند |
آباقا | عمو، دوست، نخ و یا ریسمان بافته شده از گیاه کتان (از نام های کهن) - نام فرزند هلاکوخان مغول، دومین ایلخان مغول |
بیشتر بخوانید : ۱۳۰ اسم دخترانه پرطرفدار در ایران + معنی و فراوانی نام
اسامی کردی پسرانه با آ
اسم | معنی |
---|---|
آهیر | آتش |
آویر | آتش |
آمانج | هدف، مقصد |
آکو | قله کوه، مکان بلند، انسان با عظمت و مقتدر |
آسو | (تلفظ: āsu) (کردی) به معنی افق طلایی، (در پهلوی) صورت پهلوی واژه ی ' آهو '، (در اوستایی) آسو به معنای تندی، شتاب و کوشا آمده است - شفق، هنگام طلوع خورشید، همچنین نام شرابی مست کننده که از قند سیاه درست می کنند، نام محلی در مسیرلار به لنگه |
آزا | آزا اسم کردی به معنی سالم بودن و سرحال و قبراق است؛ هم چنین آزا نام پادشاه مانایی بوده است. |
آریز | نام کوهی در مسیر مریوان به سنندج نام ایرانی |
آریتما | نام یکی از سران ماد |
آری | نام یکی از سران ماد |
آران | (تلفظ: ārān) (در اعلام) نام پادشاه آذربایجان در عهد باستان، نام شهری در کاشان، نام شهری است که قباد آن را بنا کرده است، نام سرزمینی در شمال غربی ایران و مغرب دریای خزر (کشور آذربایجان) - درای طبیعت گرم، همچنین اسم شهری قدیمی که قباد ان را بنا کرد. |
فهرست کامل اسم عربی پسرانه با آ
اسم | معنی |
---|---|
آیت الله | نشانه خداوند |
آیت | آیه، نشانه، شخص برجسته و شاخص، شخص بسیار زیبا رو |
آمین | اجابت کن، از نامهای خداوند |
آکام | سرزمین فراز، سرزمین بلند، زمینهای بلند؛ تپهها. |
آقامیر | (مغولی) + میر (عربی) = سلطان بزرگ، امیر والامقام، نام روستایی در نزدیکی بیرجند |
آصف | تدبیر، مشاور خردمند، نام وزیر سلیمان(ع) ، عنوان وزیران ایرانی در دوران اسلامی |
آزر | نام پدر ابراهیم خلیل (ع)، اسبی که ران دو پای عقبش مشکی و دستهایش به رنگ دیگر است. |
آدی | امین تر، امانت دار تر |
آبی | سرکش، یاغی، نافرمان |
آباذر | ابوذر |
آبدین | جاودانه ها، جمع آبد (به کسر ب) |
بیشتر بخوانید : ۵۶ اسم گل برای انتخاب نام دخترانه
اسامی پسرانه اوستایی - پهلوی با آ
اسم | معنی |
---|---|
آیین (آئین) | (پهلوی) کیش، روش، دین، شیوهی مناسب و مطلوب؛ (در قدیم) جلال و شکوه |
آریوداد | ایرانداد، داده ایران |
آرش | درخشنده؛ (اَعلام) نام یکی از تیراندازان زمان منوچهر |
آرسِن | انجمن، مجمع؛ (در عبری) مردِ مبارز. |
آرتا | مقدس، راست گفتار، درست کردار. |
آذرباد | نام موبدی در زمان شاپور دوم پادشاه ساسانی |
آتین | در زبان زند و پازند جدید ، نو ، بوجود آمده |
آتور | آتش، آذر؛ (اَعلام) یک بخش از تقویم قدیمی ایرانی |
آتبین | به معنی از خاندانِ «آثویه»؛ روح کامل و نیکو کار، از شخصیتهای شاهنامه |
آتروپات | صورت دیگر آذرباد، آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار اوست. |
آتربان | نگهبان آتش، پیشوای دینی |
آترابان | نگهبان آتش، پیشوای دینی |
آبلاتکا | از نامهای ایران باستان |
آبتین | اسم پدر فریدون پادشاه پیشدادی، و نیز از شخصیت های شاهنامه فردوسی، به معنی روح کامل، انسان نیکو کار |
اسامی پسرانه عبری که با آ شروع میشوند
اسم | معنی |
---|---|
آلیا | الیاس |
آشر | شاد، خوشحال، اسم یکی از پسران یعقوب (ع) |
آزران | منسوب به آزر،آزر نام پدر یا عموی حضرت ابراهیم و همچنین نام نژادی از اسب است که پاهایش سیاه و دستانش به رنگی دیگر است. |
آرمیا | ارمیا، بزرگ داشته شده؛ نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل، همچنین لقب حضرت خضر نبی و لقب حضرت علی (ع) |
آرسن | مرد مبارز |
آدم | نخستین بشری که خدا آفرید، مودب باتربیت، انسان گندم گون، آهوی سفیدی که روی پوستش خطهای خاکی رنگ دارد. |
آچیم | نام یکی از نیاکان یوسف نجار که همعصر حضرت مریم بود به معنای خداوند استقرار خواهد یافت. |
آبراهام | ابراهیم، پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام |
آبرام | صورت دیگر ابراهیم، پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام، اسم یکی از پیامبران بزرگ ملقب به خلیل الله، هم چنین نام سوره ای در قرآن کریم |
اسامی پسرانه سنسکریت که با آ شروع میشوند
- آپادا : کسی که خود را به خداوند سپرده است، متوکل
- آپاداش : آموختن علوم معنوی از مرشد
- آپنیتا : مقرب، بنده خاص پروردگار
- آتیتی : مهمان
- آدبهاوا : تولد حقیقی
- آدهاوا : نزدیکترین دوست خداوند، نام نزدیکترین همنشین کریشنا در افسانه های هندی
- آروشا : روشنایی، نور خورشید، آرامش
اسامی پسرانه گیلگی با حرف آ
- آئیل : نام پرنده ای است.
- آهیل : مرغ انجیرخوار
- آهین : آهن
اسامی پسرانه ارمنی با حرف آ
- آرارات : نام کوهی در آذربایجان که بنا به روایتی کشتی نوح بر روی آن قرار گرفت.
- آرتوش : از نامهای باستانی ارمنی
- آریس : برزگر
- آریسنا : آریستاکس، برزگر، کشاورز
اسامی پسرانه لاتین با آ
- آدرین : آدریانوس، به فتح ی، یکی از پادشاهان روم که فتوحات زیادی داشت و به ادبیات علاقمند بود
- آریان : (تلفظ: āriyān) منسوب به آریا، آریایی، آریا - بانوی بسیار مقدس، نام دختر مینوس پادشاه اساطیری یونان
- آریسته : آریستئوس در اساطیر یونان، پسر اپولون، او تربیت زنبور عسل را به مردم آموخت
- آنتی گون : حاکم بابل درزمان اسکندرمقدونی
اسامی پسرانه آشوری با (آ)
- آدارایل : خداوند یاریگر
- آدورا : مأخوذ از افسانه گیل گمش بابلی، کمک کننده، مددکار
- آشور : برهم زننده، تغییر دهنده، نام دومین فرزند سام که نینوا را بنا نهاد؛ گوشه ای در دستگاه ماهور
- آشینا : قوی، قدرتمند، نیرومند، زورمند
اسامی پسرانه یونانی با حرف آ
- آدریان : آدریانوس، نام یکی از امپراتوران روم
- آدریانوس : آدریان، نام یکی از امپراتوران روم
اسم پسرانه بلوچی که با آ شروع میشوند
آدینگ : آن که روز جمعه به دنیا آمده است.
بیشتر بخوانید :
۲۷۵ اسم دختر که با حرف آ شروع میشوند
لیست اسامی دخترانه که با الف شروع میشوند
اسم پسرانه با الف : فهرست کامل اسامی پسرانه که با الف شروع میشود
اسامی پسرانه به ترتیب حروف الفبا
جدول اسامی پسرانه با اول حرف مورد نظر | |||||||
الف (اَ.اِ.اُ) | آ | ب | پ | ت | ث | ج | چ |
ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س |
ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف |
ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه (ه،هـ) |
ی |