دلگرم
امروز: سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ برابر با ۰۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۱۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی
اسم پسر با آ : ۲۴۰ اسم زیبای پسرانه که با حرف آ شروع میشوند
124
زمان مطالعه: 19 دقیقه
اسم پسر که با حرف آ شروع شود از ریشه های فارسی، ترکی، کردی، عربی، اوستایی-پهلوی، عبری، سنسکریت، گیلکی، ارمنی و لاتین با معنی برای شما همراهان گرامی گردآوری شده امیدوارم مورد استفاده قرار گرفته و آن را با دیگر والدین حساس در انتخاب نام به اشتراک...

اسم پسر با آ

برای انتخاب اسم فرزندتان دقت کنید، اسم می تواند در شکل گیری شخصیت فرزندتان تاثیر گذار باشد.در این قسمت فهرست اسم های پسرانه با شروع حرف آ به همراه معنی با ریشه اسم های فارسی ، کردی ، ترکی ، عربی ، عبری و اوستایی -پهلوی گرد آوری شده است.

با مجله اینترنتی دلگرم همراه باشید تا با فهرست اسامی پسرانه که با آ شروع میشوند آشنا شوید.

divider

فهرست اسم فارسی پسرانه با آ

اسممعنی
آوید(اسم پسر و دختر) (تلفظ: āvid) دانش، خرد، عقل (در زبان اوستایی کلمه‌های 'آوید، وید، ویدا' هر سه به یک معنی به کار رفته است) - مشتاق و خواهان
آوهاز شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و از فرماندهان سپاه کیخسرو پادشاه کیانی
آوگان از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی و پیشرو سپاه فریدون پادشاه پیشدادی
آناگ نام یکی از احکام پارت در زمان اردشیر پادشاه ساسانی
آمویرود جیحون، آمودریا
آمنیدنام دبیر داریوش پادشاه هخامنشی
آقاگلآقا (مغولی) + گل (فارسی) نام روستایی در نزدیکی اصفهان
آقاجانآقا (مغولی) + جان (فارسی) عنوان محبت آمیز برای پدر یا پدربزرگ
آفریدونفریدون، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر آبتین و فرانک، از پادشاهان پیشدادی ایران و به بند کشنده ضحاک ماردوش
آسپیانآبتین، روح کامل، انسان نیکو کار، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی
آستیاژ(تلفظ: āstiyāž) (= آستیاگس) (در اعلام) نام آخرین پادشاه ماد نزد یونانیان - آسپاداس، آخرین پادشاه ماد که از کورش کبیر پادشاه و موسس هخامنشیان شکست خورد
آسدیننام موبدی در سده دهم یزگردی
آسیم(تلفظ: āsim) به لغت زند و پازند استاد عظیم الشأن و بلند مرتبه، (در پهلوی، asēm) آسیم به معنی سیم و نقره است - استاد بزرگ مرتبه واستاد عظیم الشأن
آسیدادآسیدات، نام یکی از بزرگان هخامنشی
آسامسام، داستان خوشایند، حدیث خوش، همچنین از شخصیتهای شاهنامه و اسم پهلوان ایرانی پسر نریمان و پدر زال و جهان پهلوان ایران در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی، همچنین نام یکی از ایالتهای مرزی شمال شرقی هند که مجاور بنگلادش است.
آژنگچین و شکنی که بر پوست بدن و بخصوص پیشانی می افتد، خشم، موج کوتاهی که روی سطح آب ایجاد می شود
آژند(تلفظ: āžand) گل و لای ته حوض و جوی، کلافه نخ، (در قدیم) (در ساختمان) ملاط - پیوند دهنده، چسباننده، در اصطلاح بنایی ملاطی که بین ردیفهای آجر می گذارند.
آزرمگانبا حیا، مودب، سربه زیر، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فرخزاد سردار ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
آزادفروزرهایی بخش، آنکه آزادی می آورد، باعث آزادی، نام مردی در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی
آزادبهآزاد (رها) + به (سالم و خوب )، به معنای انسان سالم و آزاد، نام یکی از سرداران ایرانی در قرن دوم
آزاد(تلفظ: āzād) رها شده از گرفتاری یا چیزی آزار دهنده، فارغ، آسوده، بی دغدغه خاطر، مختار، صاحب اختیار، (در گیاهی) درخت جنگلی (آزاد درخت )، (در قدیم) نجیب، شریف، آزاده، (در قدیم) (شاعرانه) صفتی است برای بعضی گیاهان - رها شده از گرفتاری یا چیزی آزاردهنده، فارغ و آسوده، درختی جنگلی و بلند، رها شده از تعلقات دنیوی
آریزنام کوهی در مسیر مریوان به سنندج
آریهنام سپهدار ایرانی طرفدار کورش صغیر پادشاه هخامنشی
آریورادنام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی، ایرانی و جوانمرد
آریودادایرانداد، داده ایران
آریوبرزنآتش ایرانی، کنایه از قدرت و خشم ایرانی، نام یکی از سرداران بزرگ ایرانی زمان داریوش سوم پادشاه هخامنشی در نبرد با اسکندر مقدونی
آریو(تلفظ: āriu) (آری = آریا + او/، u/ (پسوند نسبت و شباهت) )، منسوب به قوم آریایی، شبیه آریائیان، آریایی - نام یکی از سرداران بزرگ ایرانی زمان داریوش سوم پادشاه هخامنشی در نبرد با اسکندر مقدونی
آرینمرد آریایی - آریایی نژاد، از نسل آریایی
آریامهربرخوردار از محبت آریایی، نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی، لقبی که شهریور ۱۳۴۴به مناسبت ۲۵مین سال سلطنت از طرف مجلس سنا و شورای ملی به محمدرضا پهلوی داده شد
آریامنشدارای خوی و رفتار آریایی، نام پسر داریوش پادشاه هخامنشی
آریاگیوبه فتح گ، سکون ی، سکون و، آریا + گیو (سخنور )، سخنور آریایی، نام یکی از سرداران ایرانی در روزگار باستان
آریافردارای فر و شکوه آریایی
آریاکنام یکی از سرداران ایرانی و فرماندار کاپادوکیه
آریارمنرامشگر آریایی، شادی آور از نژاد آریایی
آریارامنهآرام کننده آریائیان، نام پدر آرشام، جد داریوش پادشاه هخامنشی
آریاراد(تلفظ: āriyā rād) آریایی شجاع و دلیر، آریایی جوانمرد و بخشنده - آریا+راد (جوانمرد بخشنده دانا شجاع) آریایی جوانمرد آریایی شجاع آریایی دانا، نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی
آریابرز شکوه آریایی، نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی
آریابد(تلفظ: āriyābod) (آریا + بد/، bod/ (پسوند محافظ یا مسئول) )، مهتر و بزرگ قوم آریائی، رئیس قوم آریایی، نگهبان نژاد آریا - به ضم ب، آریا + بد (صاحب و سرور) سرور قوم آریایی، بزرگ آریاییان
آریابان نگهبان قوم آریایی
آریاپادآریاپاد نگهبان قوم آریایی
آریاسبدارنده اسب ایرانی، نام یکی از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی
آریا(تلفظ: āriyā) آزاده، نجیب، شعبه ای از نژاد سفید که از روزگاران بسیار قدیم در ایران، هند و اروپا ماندگار شده اند، نژاد هند و اروپایی - نژاد هندوارپائیان که در عهدی بسیار کهن با هم زندگی می کردند و بعدها به دو بخش بزرگ تقسیم شدند گروهی به هند و ایران آمدند و گروهی به اروپا رفتندنام میهن عزیز ما ایران از این‎ ‎کلمه گرفته شده است.
آریآریایی، نام یکی از ایالات ایران قدیم که شامل خراسان و سیستان امروزی بوده است، نام یکی از طوایف چادر نشین مازندران
آروین(تلفظ: ārvin) امتحان و آزمایش و تجربه، آزموده و آزمایش شده - تجربه، آزمایش امتحان آزمون
آرون(تلفظ: ārvan) صفت نیک، فضیلت، خصلت حمیده، خوی خوش - صفت نیک و خصلت پسندیده
آروکوایرج، نام پسر کوروش پادشاه هخامنشی، نجیب نجیب زاده
آرمین(تلفظ: ārmin) (در اعلام) نام چهارمین پسر کیقباد سردودمان کیانی، نژاد آرمین کی آرمین - از شخصیتهای شاهنامه، نام چهارمین پسر کیقباد، مرد همیشه پیروز
آرشینآرشین نام یکی از زنان دوره هخامنشی می باشد که به کاردانی مشهور بوده و هم به معنای دوست داشتنی نیز می باشد
آرشاویر(تلفظ: āršāvir) مرد مقدس، مرد نرمنش، (در اعلام) هفتمین پادشاه اشکانی ایران که شاید همان فرهاد (چهارم یا پنجم) باشد - مرد مقدس، نام یکی از پادشاهان اشکانی
آرشان(تلفظ: āršān) به معنی نر، (به مجاز) مرد - نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی
آرشام(تلفظ: āršām) دارای زور خرس، خرس نیرو، (در اعلام) پسر آریامنه و پدر ویشتاسپ از خاندان هخامنشی - به معنی خرس و به معنی زور، دارای زور خرس پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان ‏هخامنشی
آرشاک(پارسی باستان) (= اشک و ارشک)، ، ارشک.
آرشا(تلفظ: āršā) (=آردا، ārdā )، مقدس - آردا، مقدس
آبادتندرست و مرفه، آراسته
آبدستچابک، تردست، تر و فرز
آبادیسنام یکی از پزشکان دوره هخامنشی
آباریس

موبد معروف دوره هخامنشی

آباگراننام سردار شاپور دوم پادشاه ساسانی‏‎
آبانآبها، (در گاه شماری) ماه هشتم از سال شمسی، (در قدیم) نام روز دهم از هر ماه شمسی، (در اعلام) نام فرشته ی موکل آب و تدبیر امور مسائل آبان ماه
آبان دادداده آبان، متولد شده در ماه آبان
آبان زادزاده آبان کسی که در آبان متولد شده است
آبان سامانند آبان
آبان یادبه یاد آبان یا کسی یاد آور آبان ماه است.
آبروحیثیت، شرف، قدر
آبستااوستا، اساس بنیاد اصل، کتاب مقدس زرتشتیان
آبششاداب و با طراوت، تازه روی و خندان، کسی که اطراف و پیشگاه خانه کسی را با خوردنی و نوشیدنی بیاراید.
آبکارسقا، می فروش، حکاک، نگین ساز، نام یکی از بزرگان ارمنی خاندان اشکانی
آبلاتکااز نام های ایران باستان
آبوآبی، نیلوفر آبی، دایی
آبیبه رنگ آب، نیلی
آپاساینام منشی شاپور اول پادشاه ساسانی
آتبینآبتین، روح کامل و نیکو کار،‌ از شخصیت‌های شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی
آتردینآذر دین، زردشتی
آتروانصورت دیگری از اترابان، نگهبان آتش، پیشوای دین زرتشتی
آترینا زیبا و محبوب همگان - آترین، آذرین، نام پسر اوپَدرَم که به نوشته سنگ نوشته بیستون در زمان داریوش پادشاه هخامنشی در خوزستان یاغی شد و خود را پادشاه خوزستان خواند
آترینهصورت دیگری از آذرین، نام پسر اوپَدرَم که به نوشته سنگ نوشته بیستون در زمان داریوش پادشاه هخامنشی در خوزستان یاغی شد و خود را پادشاه خوزستان خواند
آتشبانمحافظ آتش، نگهبان آتشکده های زردشتی
آتش برزینآتش باشکوه یا شکوه آتش مرکب از آتش + برزین (با شکوه)
آتش‌پاتندرو دوان
آتش زادزاده آتش
آتشکارکسی که با آتش سر و کار داشته باشد، خشمگین و شتابزده
آجیرآژیر، در گویش خراسان به معنی محتاط، کوشا
آدلینامور، نامدار
آخشنام موبدی در ایران قدیم، قیمت بها ارزش
آذران (تلفظ: āzarān) (آذر + ان (پسوند نسبت و علامت جمع) ) منسوب به آتش، جمع آذر (آتش) (به مجاز) دارنده ی عواطف تند، پر شور و شوق - آتش ها
آذرباباپدر آتش، نام پدر فرهاد کوهکن که هنر سنگ تراشی را به فرزندش آموخت
آذرباد(تلفظ: āzar bād) پابنده و نگهبان آتش، (در اعلام) نام موبدی که بانی آذربایجان بوده است، نام آتشکده ای در تبریز - آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار اوست، نام موبدی که بانی آذربایجان بوده است، نام یکی از شخصیتهای منظومه ویس و رامین
آذرباننگهبان آتش
آذربرزینآتش باشکوه یا شکوه آتش مرکب از آذر (آتش) + برزین (با شکوه)
آذربهبهترین آتش، نام پسر آذرباد از خاندان کیانیان
آذربهرام نام پسر آذرنوش
آذرپادصورت دیگر آذرباد، آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار اوست
آذرجوشپهلوانی در داستان سمک عیار
آذرخش(تلفظ: āzaraxš) صاعقه، برق، نام نهمین روز از ماه آذر، (آذرگشسب را هم گاه آذرخش گفته اند) - صاعقه، نام نهمین روز از ماه آذر
آذرپیدارای قدمی چون آتش
آذردادداده آتش، نام پدر آذرباد از خاندان کیانیان
آذرشب(تلفظ: āzar šab) تصحیف آذرشُست است و آن به معنی شسته در آتش باشد و نام سمندر و پنبه کوهی باشد، (در اعلام) فرشته ی موکل آتش که پیوسته در آتش است، نام آتشکده ای که گشتاسب در بلخ بنا نهاد، برق - فرشته نگهبان آتش که همواره در آتش است، نام آتشکده ای که گشتاسب در بلخ بنا نهاد و گنجهای خویش را در آن پنهان نمود.
آذرشسب مخفف آذرگشب، آتش جهنده، فرشته نگهبان آتش که همواره در آتش است، آتشکده
آذرشنآفتاب پرست سمندر، نام پهلوانی ایرانی در گرشاسب نامه
آذرطوسصورت دیگر آذرتوس، در وامق و عذرا مردی که با مادر عذرا ازدواج کرد.
آذرتاشآذر (فارسی) + تاش (ترکی) دو تن که اجاق و بخت یکسانی دارند.
آذرتوسصورت دیگر آذرطوس، در وامق و عذرا مردی که با مادر عذرا ازدواج کرد.
آذرفردارای شکوه وجلالی چون آتش، نام یکی از بزرگان عهد هخامنشی
آذرگشسبمخفف آذرگشنسب، یکی از سه آتش مقدس محافظ جهان، نام فرشته موکل آتش
آذرنرسینام پسر هرمز دوم پادشاه ساسانی
آذروانآذربان، آتش بان، نگهبان آتشکده
آذرکیشآتش پرست، دارای دین زرتشتی
آذرکیواننام موبدی زرتشتی، مؤسس آیین خاصی به همین نام
آراد(تلفظ: ārād) (در اعلام) نام فرشته ی موکل بر دین و تدبیر امور و مصالحی که به روز آراد متعلق است، نام روز بیست و پنجم ماه شمسی، (در پهلوی) آرای، آراینده - آراج، نام روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم که در این روز نو پوشیدن را مبارک و سفر را شوم می دانند
آرام(تلفظ: ārām) سکون، ثبات، آسایش، طمأنینه، صلح، آشتی، راحت، (در قدیم) مایه ی آرامش، آرامش بخش، تسلی بخش - آهسته ساکت سنگینی و وقار مکان خلوت
آران(تلفظ: ārān) (در اعلام) نام پادشاه آذربایجان در عهد باستان، نام شهری در کاشان، نام شهری است که قباد آن را بنا کرده است، نام سرزمینی در شمال غربی ایران و مغرب دریای خزر (کشور آذربایجان) - درای طبیعت گرم، همچنین اسم شهری قدیمی که قباد ان را بنا کرد
آرپانآرین، منسوب به قوم آریایی، برای توضیحات بیشتر ایران را ببینید
آرتاپاک، نام پهلوان ایرانی - ارتا (به فتح الف) در اوستا به معنای مقدس آمده است
آرتاباز(تلفظ: ārtā bāz) (در اعلام) نام سپهدار و فرمانده ی گردونه های کوروش، نام سپهدار دارای سوم که پس از دارا از جانب اسکندر چَترپَت [ساتراپ یا استاندار] باختر و بلخ گردید، نام چندین پادشاه ارمیه، ارمنستان و آسیای صغیر در دوره ی هخامنشی و اشکانی - نام فرمانده گردونه های کوروش پادشاه هخامنشی
آرتابان(تلفظ: ārtābān) (= اردوان )، اردوان - اردوان
آرتاموالی فریگه در زمان کوروش پادشاه هخامنشی
آرتان(تلفظ: ārtān) (در اعلام) نام برادر داریوش و پسر ویشتاسپ - نام برادر داریوش پادشاه هخامنشی و پسر ویشتاسب
آرتمن نام برادر بزرگ تر خشایارشاه پسر کوروش پادشاه هخامنشی
آرتیمانمرکب از آرتی به معنای پاک و مقدس بعلاوه مان به معنی تفکر و اندیشه، اندیشه مقدس، تفکر پاک، همچنین نام روستایی از توابع تویسرکان که زادگاه میر رضی الدین آرتیمانی از شاعران عهد صفوی است
آرتین(تلفظ: ārtin) منسوب به آرت، پاکی و تقدس، (به مجاز) پاک و مقدس، (در اعلام) هفتمین پادشاه ماد - آرش، عاقل و زیرک، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان نامدار ایرانی در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی که در تیراندازی بسیار توانا بوده است.
آرخاآرکا، مایه اطمینان و پیشتگرمی
آرداآرشا، مقدس
آرسام(تلفظ: ārsām) گونه ای دیگر از واژه ی آرشام، آرشام - آرشام، خرس، زورمند، دارای زور خرس پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان ‏هخامنشی
آرساناسم پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی
آرسینپسر آریایی

اسم پسر با آ

اسامی ترکی پسرانه با آ

اسممعنی
آیهان آیهان = آیخان (آی + خان) پادشاه ماه
آیکان آیکان = آیقان (آی + قان) کسی که خونش مثل ماه شفاف و تمیز است اصیل، نجیب
آیدینشفاف و روشن، درخشنده مانند ماه
آیخانآیخان (آی + خان) پادشاه ماه
آیتونادر ترکی به معنای زیبا و درخشان مانند ماه و در فارسی به معنای حالا، در حال حاضر و همچنین است.
آیتکینغلام ماه
آیتغمشزاده ماه
آیتاشهمتای ماه، نام شخصی در دوره سامانیان
آی بکبت، صنم
آنیلمعروف، نامدار
آنوشه(اسم پسر و دختر)، اَنوشه، خوشی و شادی، داماد، پادشاه نوجوان
آماندادر امان تو، در پناه تو
آلتونتاشمرکب از آلتون (طلا) + تاش (پسوند شباهت) = همانند طلا، زیباروی، نام حاجب سلطان محمود غزنوی که به فرمان وی حاکم خوارزم شد.
آلپ تکینآلب تکین، مرد دلیر، نام مؤسس سلسله غزنویان، نام یکی از امرای آل بویه
آلپ ارسلانآلب ارسلان، شیر مرد، شیر شجاع، کنایه از مرد شجاع و نترس، نام یکی از پادشاهان مقتدر سلجوقی
آلب(سکون لام و ب) دلیر، پهلوان
آریتمانام یکی از سران ماد
آرویجهمیشه سبز، باطراوت، شاداب
آرناآریایی نژاد
آرکاآرخ، مایه اطمینان و پیشتگرمی
آرخاآرکا، مایه اطمینان و پیشتگرمی
آرازارس؛ (اَعلام) قهرمان منسوب به طایفهی آس
آذرتاشآذر (فارسی) + تاش (ترکی) دو تن که اجاق و بخت یکسانی دارند.
آذراوغلیپسر آذر بایجان
آدی گوزلخوش نام، معمولا درباره حضرت محمد (ص) بکار برده می شود.
آدیش(تلفظ: ādiš) آذر، آتش، (در عامیانه) آتیش - آتش، اخگر، شراره آتش
آدیامین تر، امانت دار تر
آداشآتاش، همنام، هم اسم
آتیجیتیر انداز ماهر
آتیلا(آت به معنی اسب + یلا (صفت))، به معنی چابک، شجاع؛ نامی
آتیالیال اسب، از اسامی مرسوم بین قبایل ترکمان
آتمشعدد شصت که از اعداد مقدس است. همچنین پرتاب کردنی
آتلیسواره، صاحب اسب، اسب سوار
آتسزاسم سومین فرمانروای سلسه خوارزمشاهی
آتجانکسی که بدن استوار و اندام محکمی دارد.
آتانپرتاب کننده
آتامکینمانند پدرم
آتاگلدیپدر آمد، پدر بزرگ آمد، در بین ترکمن ها رسم است برای اولین پسری که بعد فوت پدربزرگ به دنیا می آید این اسم را بر می گزینند.
آتاقلیچشمشیر پدری
آتاشآداش، همنام
آتابیگلقب احترام برای خطاب کردن پیران، لقب مربیان شاهزادگان دربار سلاطین ترک
آتابیکپدر بزرگ، مربی کودکان و بالاخص شاهزادگان، اتابک
آتابایآتا (ترکی) + بای (چینی) = پدربزرگ، اسم یکی از طوایف بزرگ ترکمن در ایران
آتاباللییادگار مانده از پدر بزرگ، مرد کوچک اندام
آتاپدربزرگ
آبرلیآبر (فارسی، آبرو) + لی (ترکی) = دارای آبرو، آبرومند
آباقاعمو، دوست، نخ و یا ریسمان بافته شده از گیاه کتان (از نام های کهن) - نام فرزند هلاکوخان مغول، دومین ایلخان مغول


اسم پسرانه فارسی با آ

اسامی کردی پسرانه با آ

اسممعنی
آهیرآتش
آویرآتش
آمانجهدف، مقصد
آکوقله کوه، مکان بلند، انسان با عظمت و مقتدر
آسو(تلفظ: āsu) (کردی) به معنی افق طلایی، (در پهلوی) صورت پهلوی واژه ی ' آهو '، (در اوستایی) آسو به معنای تندی، شتاب و کوشا آمده است - شفق، هنگام طلوع خورشید، همچنین نام شرابی مست کننده که از قند سیاه درست می کنند، نام محلی در مسیرلار به لنگه
آزاآزا اسم کردی به معنی سالم بودن و سرحال و قبراق است؛ هم چنین آزا نام پادشاه مانایی بوده است.
آریزنام کوهی در مسیر مریوان به سنندج نام ایرانی
آریتمانام یکی از سران ماد
آرینام یکی از سران ماد
آران(تلفظ: ārān) (در اعلام) نام پادشاه آذربایجان در عهد باستان، نام شهری در کاشان، نام شهری است که قباد آن را بنا کرده است، نام سرزمینی در شمال غربی ایران و مغرب دریای خزر (کشور آذربایجان) - درای طبیعت گرم، همچنین اسم شهری قدیمی که قباد ان را بنا کرد.


اسم ترکی پسرانه با آ

فهرست کامل اسم عربی پسرانه با آ

اسممعنی
آیت اللهنشانه خداوند
آیتآیه، نشانه، شخص برجسته و شاخص، شخص بسیار زیبا رو
آمیناجابت کن، از نامهای خداوند
آکامسرزمین فراز، سرزمین بلند، زمین‌های بلند؛ تپه‌ها.
آقامیر(مغولی) + میر (عربی) = سلطان بزرگ، امیر والامقام، نام روستایی در نزدیکی بیرجند
آصفتدبیر، مشاور خردمند، نام وزیر سلیمان(ع) ، عنوان وزیران ایرانی در دوران اسلامی
آزرنام پدر ابراهیم خلیل (ع)، اسبی که ران دو پای عقبش مشکی و دستهایش به رنگ دیگر است.
آدیامین تر، امانت دار تر
آبیسرکش، یاغی، نافرمان
آباذرابوذر
آبدینجاودانه ها، جمع آبد (به کسر ب)


اسم عربی پسر با آ

اسامی پسرانه اوستایی - پهلوی با آ

اسممعنی
آیین (آئین)(پهلوی) کیش، روش، دین، شیوهی مناسب و مطلوب؛ (در قدیم) جلال و شکوه
آریودادایرانداد، داده ایران
آرشدرخشنده؛ (اَعلام) نام یکی از تیراندازان زمان منوچهر
آرسِنانجمن، مجمع؛ (در عبری) مردِ مبارز.
آرتامقدس، راست گفتار، درست کردار.
آذربادنام موبدی در زمان شاپور دوم پادشاه ساسانی
آتیندر زبان زند و پازند جدید ، نو ، بوجود آمده
آتور آتش، آذر؛ (اَعلام) یک بخش از تقویم قدیمی ایرانی
آتبینبه معنی از خاندانِ «آثویه»؛ روح کامل و نیکو کار، از شخصیتهای شاهنامه
آتروپاتصورت دیگر آذرباد، آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار اوست.
آترباننگهبان آتش، پیشوای دینی
آتراباننگهبان آتش، پیشوای دینی
آبلاتکا از نامهای ایران باستان
آبتیناسم پدر فریدون پادشاه پیشدادی، و نیز از شخصیت های شاهنامه فردوسی، به معنی روح کامل، انسان نیکو کار


اسم پس با آ

اسامی پسرانه عبری که با آ شروع میشوند

اسممعنی
آلیاالیاس
آشرشاد، خوشحال، اسم یکی از پسران یعقوب (ع)
آزرانمنسوب به آزر،آزر نام پدر یا عموی حضرت ابراهیم و همچنین نام نژادی از اسب است که پاهایش سیاه و دستانش به رنگی دیگر است.
آرمیاارمیا، بزرگ داشته شده؛ نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل، همچنین لقب حضرت خضر نبی و لقب حضرت علی (ع)
آرسنمرد مبارز
آدمنخستین بشری که خدا آفرید، مودب باتربیت، انسان گندم گون، آهوی سفیدی که روی پوستش خطهای خاکی رنگ دارد.
آچیمنام یکی از نیاکان یوسف نجار که همعصر حضرت مریم بود به معنای خداوند استقرار خواهد یافت.
آبراهامابراهیم، پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام
آبرامصورت دیگر ابراهیم، پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام، اسم یکی از پیامبران بزرگ ملقب به خلیل الله، هم چنین نام سوره ای در قرآن کریم


اسم پسر با آ

اسامی پسرانه سنسکریت که با آ شروع میشوند

  1. آپادا : کسی که خود را به خداوند سپرده است، متوکل
  2. آپاداش : آموختن علوم معنوی از مرشد
  3. آپنیتا : مقرب، بنده خاص پروردگار
  4. آتیتی : مهمان
  5. آدبهاوا : تولد حقیقی
  6. آدهاوا : نزدیکترین دوست خداوند، نام نزدیکترین همنشین کریشنا در افسانه های هندی
  7. آروشا : روشنایی، نور خورشید، آرامش

اسامی پسرانه گیلگی با حرف آ

  1. آئیل : نام پرنده ای است.
  2. آهیل : مرغ انجیرخوار
  3. آهین : آهن



اسامی پسرانه ارمنی با حرف آ

  1. آرارات : نام کوهی در آذربایجان که بنا به روایتی کشتی نوح بر روی آن قرار گرفت.
  2. آرتوش : از نامهای باستانی ارمنی
  3. آریس : برزگر
  4. آریسنا : آریستاکس، برزگر، کشاورز


اسامی پسرانه لاتین با آ

  1. آدرین : آدریانوس، به فتح ی، یکی از پادشاهان روم که فتوحات زیادی داشت و به ادبیات علاقمند بود
  2. آریان : (تلفظ: āriyān) منسوب به آریا، آریایی، آریا - بانوی بسیار مقدس، نام دختر مینوس پادشاه اساطیری یونان
  3. آریسته : آریستئوس در اساطیر یونان، پسر اپولون، او تربیت زنبور عسل را به مردم آموخت
  4. آنتی گون : حاکم بابل درزمان اسکندرمقدونی


اسامی پسرانه آشوری با (آ)

  1. آدارایل : خداوند یاریگر
  2. آدورا : مأخوذ از افسانه گیل گمش بابلی، کمک کننده، مددکار
  3. آشور : برهم زننده، تغییر دهنده، نام دومین فرزند سام که نینوا را بنا نهاد؛ گوشه ای در دستگاه ماهور
  4. آشینا : قوی، قدرتمند، نیرومند، زورمند

اسامی پسرانه یونانی با حرف آ

  1. آدریان : آدریانوس، نام یکی از امپراتوران روم
  2. آدریانوس : آدریان، نام یکی از امپراتوران روم

اسم پسرانه بلوچی که با آ شروع میشوند

آدینگ : آن که روز جمعه به دنیا آمده است.


بیشتر بخوانید :

۲۷۵ اسم دختر که با حرف آ شروع میشوند

لیست اسامی دخترانه که با الف شروع میشوند

اسم پسرانه با الف : فهرست کامل اسامی پسرانه که با الف شروع میشود

اسامی پسرانه به ترتیب حروف الفبا

جدول اسامی پسرانه با اول حرف مورد نظر
الف (اَ.اِ.اُ)آبپتثجچ
حخدذرزژس
شصضطظعغف
قکگلمنوه (ه،هـ)
ی

اسامی پسرانه به ترتیب حروف الفبا



این مطلب چقدر مفید بود ؟
3.7 از 5 (124 رای)  

    دیدگاه ها

    اولین نفر برای ثبت دیدگاه باشید !

    
    hits