اسم دختر با آ
با مجله اینترنتی دلگرم همراه باشید تا با اسامی دخترانه که با (آ) شروع میشوند آشنا شوید
انتخاب اسم چه نام دختر و چه نام پسر از دغدغه هایی بوده که بخصوص برای زوج های جوان بسیار مهم بوده و سعی بر این دارند تا اسم دلبندشان را با حساسیت و قافیه ای خاص انتخاب کنند. ما در مجله دلگرم برای شما عزیزان فهرستی از اسامی دخترانه را که با (آ) شروع میشوند جمع آوری کرده ایم امیدوارم بعد از انتخاب اسم این مقاله را با دوستان خود به اشتراک بگذارید تا دوستان خود را هم مطلع نمایید.
اسم فارسی دختر با آ
اسم | معنی |
---|---|
آیین | راه و روش، دین و عقیده |
آییژ | شراره، شراره آتش |
آیید | شراره، آتش، اخگر، کنایه از شخص پر جنب و جوش |
آهید | در گویش فارس آهوی صحرایی |
آهو | جانور معروف که نام دیگر آن غزال است، آهو به زیبایی چشم و خرامش در رفتار معروف است. |
آهنگ | قطعه موسیقی، اراده، قصد |
آهار | گلی مرکب با گل برگهای پیوسته به رنگهای سفید، قرمز، نارنجی، صورتی، یا دو رنگ که انواع گوناگون کم پر و پُرپَر دارد. |
آویشه | آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخههای فراوان و گلهای سفید یا صورتی |
آویشن | گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخههای فراوان و گلهای سفید یا صورتی |
آویسا | پاک و تمیز مانند آب |
آویژه | معشوق، دلبر، خاص، خالص |
آویز | گلی زینتی به شکل زنگوله و قرمز رنگ، هر چیز کوچک و قیمتی که به عنوان گردنبند، گوشواره، دستبند میآویزند. |
آویده | مشتاق، خواهان |
آونگ | نام رشتهای که خوشه انگور و بعضی میوهها را به آن میبندند، آویزان، آویخته |
آون | آونگ، نام رشتهای که خوشه انگور و بعضی میوهها را به آن میبندند، آویزان، آویخته |
آوشن | گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع |
آوانوش | شنونده آوا |
آوازه | شهرت و نام آوری |
آوادیس | کنایه از کسی که دلنشین است یا صدای دلنشینی دارد. |
آوادخت | دختر آوازه خوان، بانوی خوش صدا |
آوا | صدایی که به آواز خوانده میشود یا از آلات موسیقی به گوش میرسد. |
آنیسا | مانند عشق، آنیس در یونانی به معنای مقاومت و اعتراض + الف تعظیم فارسی |
آنیتا | آناهیتا، ازبین برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزهای بسیار زیبا و بلند بالا توصیف شده است. |
آنوشا | کیش و مذهب، دین و آیین |
آندیا | نام زن اردشیر ساسانی |
آناهید | آناهیتا، ازبین برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزهای بسیار زیبا و بلند بالا توصیف شده است. |
آناهیتا | ازبین برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزهای بسیار زیبا و بلند بالا توصیف شده است. |
آناشید | مرکب از کلمه ترکی آنا به معنای مادر و کلمه فارسی شید به معنای خورشید. دختر زیباروی مادر، مایه دلگرمی و روشنایی زندگی مادر |
آمیتیس | نام دخترخشایار پادشاه هخامنشی |
آمیتیدا | نام دختر آستیاک، همسر کوروش پادشاه هخامنشی |
آمستریس | نام مادر اردشیر دراز دست پادشاه هخامنشی |
آمتیس | آمیتیس، نام دختر خشایار پادشاه هخامنشی که با بختنصر پادشاه بابل ازدواج کرد. |
آلیسا | ایرسا، رنگین کمان، به بوته سوسن کبود نیز بدان جهت که دارای گلهای زرد و سفید و کبود است ایرسا گویند. |
آلوگونه | نام همسر اردشیر اول پادشاه هخامنشی، کسی که سرخی گونههایش به آلو میماند، دختر زیبا و به اصطلاح سرخ و سفید |
آلاوه | آتشدان،شعله آتش،جایی که در آن آتش روشن میکنند. |
آلاله | شقایق، گلی به رنگ زرد سفید یا قرمز که انواع گوناگون خودرو و زینتی دارد. |
آگاه دخت | دختر آگاه، دختر مطلع، بانوی باخبر |
آفشید | خورشید، روشنایی آفتاب |
آفسانه | افسانه، داستان، خیال، مشهور، کسی که بحدی زیباست که خیالی به نظر میآید. |
آفرین نوش | شنونده آفرین، کسی که تحسین همه را بر میانگیزاند. |
آفرین ناز | دختری که بسیار ناز دارد، کنایه از دختر زیبا و طناز |
آفرین مهر | کسی که از زیبایی مانند خورشید است یا بسیار با محبت |
آفرین ماه | ماه تحسین برانگیز، کنایه از دختری که زیباییش مانند ماه است. |
آفرین گل | گل تحسین برانگیز، کنایه از دختر بسیار زیبا |
آفرین دخت | دختر تحسین برانگیز، دختری که تمام خوبیها را دارد. |
آفرین | هنگام تحسین و تشویق به کار میرود، مرحبا، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها میآید و نام جدید میسازد مانند ماه آفرین، آفرین دخت |
آفتاب دخت | دختر آفتاب، دختر خورشید، کنایه از زیبایی و خیره کنندگی |
آفتاب | مرکب از آف (مهر،خور) + تاب (فروغ، نور)، نوری که از خورشید به زمین میتابد، کنایه از زیبایی و خیره کنندهگی |
آطوسا | آتوسا، نام دختر کورش کبیر، نام همسر داریوش هخامنشی، این نام در تورات به عنوان "واستی” آمده است. |
آصفه | منسوب به آصف، مشاور خردمند، بانوی مدبر |
آشیان | لانه و کاشانه |
آشوب | شور، انقلاب |
آشنا | کسی که می شناسیمش، آن که یا آنچه به ذهن و خاطر میآوریم، آگاه به چیزی یا امری، عاشق، دلداده |
آشتی | دوستی و پیوند دوباره بعد از رنجش و آزردگی، سازش و صلح |
آسوده | راحت و آرام |
آسودا | راحت و آرام، آسوده |
آسمان هور | خورشید آسمان، کنایه از فردی که زیباییش نظیر ندارد. |
آسمان | فضای بالای سر که آبی رنگ به نظر میرسد، نام روز بیست وهفتم از هر ماه شمسی در ایران قدیم |
آسادخت | دختر زیبا، دختر با وقار، دختر آرام |
آسا | زیور مایه زیبایی و آرایش، وقار و ثبات و تمکین و آسودگی |
آژند | نام گلی است |
آزیتا | خدا . الهه خورشید |
آزرمی دخت | دختر باحیا، دختر با حیا دختر سنگین و با وجاهت،نام دختر پرویز نوه انوشیروان که ۴ ماه بر ایران فرمانروایی کرد. |
آزرم دخت | دختر با حیا |
آزرم خاتون | آزرم + خاتون، بانوی با حیا |
آزرم | شرم وحیا، ملایمت، مهربانی، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر خسروپرویز پادشاه ساسانی |
آزاده خوی | دارای خلق وخوی آزاد، ساده، بیتکلف |
آزاده | عاری از صفات ناپسند اخلاقی، رها و وارسته، از شخصیت های شاهنامه فردوسی، نام همسر رومی بهرام گور پادشاه ساسانی |
آزاددخت | دختر آزاده، نام همسر شاپور اول پادشاه ساسانی |
آزادچهر | آزاده نژاد |
آرین دخت | دختر آریایی، دختر ایرانی |
آریشیدا | آرشیدا، بانوی درخشان آریایی، بانوی آراسته و درخشان |
آریستا | زیبا و خوشکل مانند عروس، مرکب ازآریس به معنای عروس و تا پسوند مشابهت |
آریسان | مرکب از آری به معنای آریایی بعلاوه پسوند مشابهت، دختری که مانند آریاییان اصیل و نجیب است. |
آریسا | اریسا، ایرسا، رنگین کمان، همچنین به ریشه بوته سوسن کبود هم آریسا گویند. همچنین به معنی دختری که مانند آریاییان اصیل و نجیب است نیز میباشد. |
آریژه | نام شهری در زمان اسکندر |
آریانوش | شادکننده و خوشحال کننده آریاییان |
آریاناز | موجب فخر و مباهات قوم آریایی |
آریادخت | دختر آریایی، دختر ایرانی |
آرویشه | نام روستایی در نزدیکی بیرجند |
آروشا | درخشان، نورانی، باهوش، نام دختر داریوش سوم |
آرنیکا | آریایی نیک خو |
آرنوشا | منسوب به آرنوش، آریایی جاویدان، ایرانی جاوید، مرکب از آر به معنای آریایی بعلاوه نوش به معنای جاویدان |
آرمینا | دختر همیشه پیروز، بانوی مقتدر، الهه زیبایی |
آرمین دخت | دختر آرمین |
آرمیس | روشن، پاک و جاودان، نام پسر زئوس و مایا |
آرمیتی | فروتنی و پاکی و محبت |
آرمیتا | آرمان، عشق پاک |
آرمتی | فروتنی، پاکی، فرشته محبت، فرشته نگهبان زمین |
آرمانا | امیدوار، آرزومند |
آرشین | آرشین نام یکی از زنان دوره هخامنشی میباشد که به کاردانی مشهور بوده و هم به معنای دوست داشتنی نیز میباشد. |
آرشیدا | بانوی درخشان آریایی، بانوی آراسته و درخشان (آر به دومعنی به کار میرود: اول مخفف آریایی و دیگری مخفف آرا به معنای آراینده) |
آرزو | میل و اشتیاق برای رسیدن به مراد یا مقصودی معمولا مطلوب، از شخصیتهای شاهنامه |
آرتیستون | نام دخترکوروش پادشاه هخامنشی |
آرتادخت | دختر راست گفتار و درست کردار، دختر پاک و مقدس، نام دختری فرهنگدار و اقتصاددان که به خزانه داری یکی از شهریاران اشکانی رسید. |
آرایه | آرایش زیبایی |
آرامش | آسایش، آرمیدن |
آرام دل | آرامبخش دلها |
آرامدخت | دختر آرام دختر ساکت دختر با وقار |
آرام | سکون، ثبات، آسایش، طمأنینه، صلح، آشتی، راحت؛ (در قدیم) مایهی آرامش، آرامش بخش، تسلی بخش. |
آراگل | سکون، ثبات، آسایش، طمأنینه، صلح، آشتی، راحت؛ (در قدیم) مایهی آرامش، آرامش بخش، تسلی بخش. |
آراسته | آن که دارای صفات خوب اخلاقی است، آنچه آرایش شده و زینت و زیور داده شده است. |
آرا | مخفف آراینده، آرایشگر، زیور، زینت |
آذین گل | زینت گل، زیورگل، کنایه از زیبایی بسیار زیاد |
آذین دخت | دختری که وجودش موجب آرایش و ارج بستگانش است. |
آذین | زینت، زیور، نام یکی از فرماندهان سپاه بابک خرم دین، نام پهلوانی در ویس و رامین |
آذریون | به رنگ آتش، معرب آذرگون، گل آفتابگردان |
آذریاس | صمغ سداب کوهی |
آذرهمایون | نام زنی از نسل سام و نریمان که در آتشکده سفاهان خدمت میکرد؛ گویند زمانی که اسکندر خواست این آتشکده را خراب کند او خود را به شکل ماری مهیب درآورده و در مقابلش ایستاد. |
آذرمینا | لعل گون، سرخ رنگ |
آذرمه | رئیس و بزرگ آتشها (آتشکدهها) |
آذرماه | دختری که مانند ماه زیباست و مانند آتش درخشنده |
آذرگون | گلی است از دسته شقایق ها که رنگش زرد است و میانش مشکی است ، به رنگ آتش |
آذرگل | گلی سرخ رنگ شبیه شقایق |
آذرک | شراره آتش، اخگر، نام دختر یزگرد سوم پادشاه ساسانی |
آذردخت | دختر آتش |
آذرخاتون | آذر+ خاتون، بانوی آتش |
آذرچهر | همانند روشنایی |
آذرجهان | آتش جهنده، آتشخیز |
آذربویه | بوتهای از تیره اسفناج با گلهای تکی زرد رنگ که در نواحی کویری و کنارههای آبهای شور میروید. |
آذربو | بتهای با گلهای تکی زرد رنگ که در نواحی کویری و کنارههای آبهای شور میروید. |
آذربانو | بانوی آتش، نورانی و زیبا مانند آتش |
آدیشه | آتش، در گویش خراسان آتش کوچک |
آدنا | نام روستایی در نزدیکی چالوس |
آدرینا | آتشین، سرخ رو، دختر زیبا رو، بانوی آتشین |
آدخت | خجسته و نیکو |
آدا | پاداش مینوی، فرشته توانگری |
آتیس | نام خدای حاصلخیزی فریگیان |
آتشین | نورانی، فروزان، گیرا، مؤثر، به رنگ آتش، سرخ |
آتشیزه | کرم شب تاب |
آتشی | نام نوعی گل، همچنین نورانی، فروزان، گیرا، مؤثر، به رنگ آتش، سرخ |
آتشه | برق، آذرخش |
آتشگون | به رنگ آتش، ارغوانی، دختران سرخ روی |
آتشک | کرم شب تاب ، نام یکی از شخصیتهای داستان سمک عیار |
آتشفام | به رنگ آتش، دختران سرخ روی |
آتشدخت | دختر آتش یا دختری که چون آتش است، کنایه از دختر با شور و حرارت |
آتشپاره | اخگر، شرار آتش، چابک |
آتش | از شخصیتهای شاهنامه، مخفف نام نوش آذر، یکی از چهار پسر اسفندیار |
آتسا | آتوسا |
آترین | آذرین مانند آتش، زیبا و پر انرژی |
آتریسا | آذرگون مانند آتش، دختری با چهرهای زیبا و برافروخته |
آتری | آذر |
آترا | آذر، آتش، نام یکی از ماههای پاییز |
آتر | آذر، آتش، اخگر |
آتاناز | دختر نازنین بابا |
آپامه | خوش رنگ و آب، نام دخترسپیتامن یکی از سرداران ایرانی و همسر سلوکوس |
آپاما | اسم دختر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی |
آئینه | سطح صاف و صیقل یافته شیشهای که تصویر را منعکس میکند، (به مجاز) دل عارف |
آبان آسا | مانند آبان، آبان ماه تغییر آب و هوا است در نتیجه آبان آسا کنایه از کسی است که خلق و خوی متغیر دارد |
آبان داد | داده آبان، کسی که در ماه آبان متولد شده است. |
آبان دخت | دختری که در آبان به دنیا آمده، دختر آبان، نام همسر داریوش سوم پادشاه هخامنشی |
آبان دیس | همانند آبان |
آبانسا | مانند آبان |
آبانفام | به رنگ آبان کسی که رنگ چهرهاش زرد است. |
آبان مهر | آن که محبت او چون فرشته آبان است. |
آبانک | آبان کوچک |
آبانه | منسوب به آبان |
آبتاب | دختری با چهره زیبا و درخشان، تابان |
آبدیس | مانند آب زلال و شفاف |
آبرخ | زیبا، روشن، لطیف، کسی که چهرهای مانند آب دارد. |
آبرود | سنبل نیلوفر، دختری که مانند سنبل خوش نقش و زیباست. |
آبروشن | خوشبخت، ارجمند |
آبرون | گل همیشه بهار، شاد سرزنده |
آبسال | باغ، بستان |
آبسالان | باغها |
آبشار | آبی که به طور طبیعی از بلندی به پستی فرو میریزد. |
آبشن | شکل دیگر آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخههای فراوان و گلهای سفید یا صورتی |
آبگل | گلاب مایعی خوشبو که از برگ گلها بدست میآید. |
آبگون | به رنگ آب، آبی، گل نیلوفر |
آبگینه | به رنگ آب، آبی، گل نیلوفر |
آبلوج | قند سفید، قند مکرر |
آبناز | نام زنی در منظومه ویس و رامین، مایه فخر آب، کنایه از لطافت پوست |
آبنوس | درختی که چوب آن سیاه رنگ است و میوهای بسیار شیرین و به شکل انگور دارد. |
آبنوش | آب گوارا، نام زنی در منظومه ویس و رامین |
آبیژ | صورت دیگر آیید، شراره، اخگر، آتش، کنایه از افراد پر جنب و جوش |
آپام | نام همسر داریوش اول پادشاه هخامنشی |
اسامی ترکی دخترانه با آ
اسم | معنی |
---|---|
آینور | آینور، نور ماه، روشنایی ماه، نورانی مثل ماه، دختری که چهره اش مانند ماه زیبا و درخشان است |
آیلما | تاب ماه |
آیلین | ماه، روشنایی |
آیلی | مهتاب |
آینا | آینه، آبگینه، شیشه، دختر زیبارو، بانوی سپید چهره |
آیلار | زیبا رویان، خوبرویان، هاله دور ماه |
آیلا | هاله دور ماه |
آیشن | مثل ماه، در زیبایی همانند ماه، شبیه ماه، (در مجاز زیبا)، ماهورا، زیبا رو |
آیسو | مرکب از آی به معنای ماه بعلاوه سو به معنای آب، باطراوت و درخشنده، ماه و آب، زیبارو |
آیسل | زیبا و درخشان مانند ماه |
آیدنگ | مهتاب |
آیدن | آیدین، روشن و آشکار، شفاف، صاف، معلوم، واضح، روشنفکر، از امرای ولایت لیدیا، نام شهری در جنوب شرقی ترکیه |
آیدان | مانند ماه، بانوی زیبا رو، دختری که چهرهاش همچون ماه زیباست. |
آیدک | آیتک، مانند ماه |
آیجان | پاک و آراسته همچون ماه |
آیدا | شاد، خوش |
آیتک | مانند ماه |
آیتای | مانند ماه (همانند آیتک) |
آیا تای | مثل ماه، دختری که مانند ماه زیباست، بانوی درخشان |
آی گوزل | ماه زیبا |
آی سودا | ماه در آب |
آی خانم | ماه بانو |
آی پارا | ماه پاره، ماه نو |
آی بی بی | ماه بی بی |
آی اوز | ماهرخ، ماهرو |
آی | ماه |
آوادان | زیبا، قشنگ |
آنالی | برخوردار از محبت مادر، کنایه از نور چشمی مادر |
آنایار | یار مادر |
آنا | مادر |
آماندانا | آماندا، در امان، در پناه تو |
آلیش | شعله، شعله گیر |
آلماز | از اعلام زنان، رد کننده |
آلما | سیب، کنایه از زیبایی |
آلتین گلین | عروس طلایی |
آلتین | آلتنای، زر، طلای ناب نام ایرانی |
آلتون | آلتنای، زر، طلای ناب |
آلتنای | تلفظ دیگری از آلتنای به معنای زر، طلای ناب |
آلان گوا | آلان قوا، زیبای وحشی نام دختر زیبا |
آلان قوا | آلان گوا، زیبای وحشی |
آتلاز | اطلس، حریر، پارچه نرم و لطیف اسم |
اسم فارسی – ترکی دخترانه با آ
اسم | معنی |
---|---|
آلاگل | آلا (ترکی) + گل (فارسی)، گل رنگی، نام بزرگترین تالاب جهان واقع در شمال آق قلا که در این اواخر نابود شده. |
آیناز | آی (ترکی) + ناز (فارسی) موجب فخر و مباهات ماه |
آیما | ماه من، مجازا عزیز من، زیبا رو، بانوی زیبا، دختر خوش چهره |
آی نشان | آی (ترکی) + نشان (فارسی) دارای نشان ماه |
آیگین | ماننده ماه، دارنده روی چون ماه، زیبارو، مرکب از آی به معنای ماه و گین پسوند شباهت |
آیگل | آی (ترکی) + گل (فارسی) گلی چون ماه |
آیسان | آی (ترکی) + سان (فارسی) زیبا، مانند ماه |
آیسا | آیسا، آی (ترکی) + سا (فارسی) زیبا، مانند ماه |
آیتن | آی(ترکی) + تن (فارسی) مهوش، مه پیکر |
آیتا | مرکب از آی ترکی به معنی ماه و پسوند شباهت فارسی، دختر زیبا رو، مانند ماه، دختری که مانند ماه درخشان و زیباست. |
آی پری | آی (ترکی) + پری (فارسی) ماه پری |
آناشید | مرکب از کلمه ترکی آنا به معنای مادر و کلمه فارسی شید به معنای خورشید = دختر زیباروی مادر، مایه دلگرمی و روشنایی زندگی مادر |
آلاگل | آلا (ترکی) + گل (فارسی)، گل رنگی |
آق گل | آق (ترکی، سفید) + گل (فارسی) گل سفید |
آق بانو | آق (ترکی) + بانو (فارسی)، بانوی سپید، کسی که چهرهای زیبا و سفید دارد. |
آتاناز | دختر نازنین بابا |
اسم کردی دختر با آ
اسم | معنی |
---|---|
آیگین | ایل زیبا |
آیرین | آتشین |
آوینا | عشق |
آوین | کامل کننده آوینا (عشق) |
آوات | آرزو، خواسته |
آلند | اولین پرتو خورشید |
آگرین | آتشین، به رنگ آتش |
آسو | شفق، هنگام طلوع خورشید، همچنین نام شرابی مست کننده که از قند سیاه درست میکنند. |
آسکی | آهو،کنایه از زیبایی و دلفریبی |
آرینا | آریایی نژاد، از نسل آریایی |
آروا | نام فرشتهای در آیین زرتشت |
اسم لری دختر با آ
- آبرنگ : دختری که پوست لطیف و نرمی دارد.
- آساره : ستاره
اسامی عربی دخترانه با آ
- آتیه : آینده
- آسیه : زن اندوهگین، ستون، نام همسر فرعون که موسی (ع) را از نیل گرفت و پنهانی از فرعون از او مراقبت کرد، نام کوهی در استان فارس
- آفاق: افقها،عالم آسمان، زمانه روزگار، نام همسر نظامی گنجوی
- آفت : بلا، بلیه، کنایه از زیبایی و عشوه گری
- آمال : آرزوها، خواستهها، دوست داشتنیها
- آمنه : نام مادر پیامبر (ص)، مونث آمن به معنای بانوی نترس، زن دلیر، خانم استوار
- آنسه : انس گیرنده، همنشین نیکو، مانوس، خو گیرنده
- آیه : هر یک از پارههای مشخص سورههای قرآن و دیگر کتابهای آسمانی، نشانه
اسامی دخترانه اوستایی - پهلوی با حرف آ
- آئیریا : (پسرانه و دخترانه) ایرج به معنی یاری دهنده آریاییها
- آتور : آذر، آتش
- آذر: نام ماه نهم از سال شمسی، نام فرشته نگهبان آتش، نام روز نهم از هر ماه شمسی در ایران قدیم
- آرمیتا : الهه نعمت، آرامش یافته
- آسنا: روشنایی درونی، سرشت مادرزادی
- آسیمن : سیمین، نقره فام
- آمیتریس : ستایش کننده، شکر کننده، دختر داریوش سوم هخامنشی و همسر خشایارشا
- آوینا : دختر پاک، بانویی که مثل آب زلال است.
اسم آشوری دختر با (آ)
- آتورینا : تغییر دهنده، متحول کننده، مشتق از واژه آشور که با گذشت زمان ش به ت تبدیل شده است.
- آدورینا : آدور، مأخوذ از افسانه گیل گمش بابلی، یاری دهنده، کمک کننده
- آشورینا: منسوب به آشور، برهم زننده، تغییر دهنده، نام دومین فرزند سام که نینوا را بنا نهاد.
اسم انگلیسی دختر با آ
- آرالیا : نام عمومی گروهی از گیاهان علفی، درختی و درختچهای که بعضی از آنها زینتیاند.
- آزالیا : گلی خوشبو که معمولا به شکل قیف یا زنگوله است و به رنگهای سفید، صورتی، زرد، قرمز، و ارغوانی دیده میشود.
اسامی عبری دخترانه با (آ)
- آرسینه : زن مبارز
- آنا : دوست داشتنی ظریف خوش اندام،برانگیزاننده لطف و محبت
اسامی دخترانه ارمنی که با آ شروع میشوند
- آرمینه : ارمنی، دختر ارمنی
- آلنوش : عروس جاودانی دریا، دختر زیبا و دلربا
- آنوش : شیرین، جاویدان، از پایتختهای قدیم ارمنستان
اسم دخترانه لاتین با آ
آلبا : سحر سپیده روشنی صبح
اسامی بابلی دخترانه با آ
آندیا : نام همسر بابلی اردشیر درازدست پادشاه هخامنشی
آنو : در دین بابلی، نام خدای آسمان
بیشتر بخوانید :
اسامی عجیب پسرانه و دخترانه در ایران کدامند ؟
لیست اسامی دخترانه که با الف شروع میشوند
اسامی دخترانه به ترتیب حروف الفبا
جدول اسامی دخترانه با اول حرف مورد نظر | |||||||
الف (اَ.اِ.اُ) | آ | ب | پ | ت | ث | ج | چ |
ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س |
ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف |
ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه (ه،هـ) |
ی |
شیدا،اویسا،ایدا