دلگرم
امروز: شنبه, ۱۲ آبان ۱۴۰۳ برابر با ۲۹ ربيع الآخر ۱۴۴۶ قمری و ۰۲ نوامبر ۲۰۲۴ میلادی
لیست کامل اسامی پسرانه که با حرف ب شروع می شود
27
زمان مطالعه: 11 دقیقه
فهرست کامل نام و اسم پسر که با حرف ب شروع می‌شود به همراه معرفی ریشه اسامی (فارسی، عربی،اوستایی، کردی، ترکی، عبری و ...) و معنی اسم. تا انتها با مجله دلگرم همراه باشید.

اسم پسر با ب

اسامی پسرانه که با حرف ب شروع میشوند

فهرست اسم های پسرانه با شروع حرف ب به همراه معنی : اسم پسر با حرف ب با ریشه اسم های فارسی ، کردی ، ترکی ، عربی ، عبری و اوستایی -پهلوی گرد آوری شده است. برای انتخاب اسم فرزندتان دقت کنید، اسم می تواند در شکل گیری شخصیت فرزندتان تاثیر گذار باشد. با مجله اینترنتی دلگرم همراه باشید.

اسم پسر با ب

اسم فارسی پسر با ب

اسممعنی
بیورزادنام سپه سالاری در زمان سلسله اشکانیان.

بیورد

نام چند تن از شخصیتهای کتاب شاهنامه فردوسی
بیدارآگاه، هوشیار
بیتکنام جد منوچهر پادشاه کیانی به نوشته بندهش
بهورانآنکه دارای روح و روان نیکوست.

بهنام

دارای نام نیک
بهمنشکسی که دارای راه و روش نیکویی است.

بهک

نام موبد موبدان در زمان شاپور دوم پادشاه ساسانی
بهفرمرکب از به (بهتر، خوبتر) + فر (شکوه، جلال)
بهفاممرکب از به (بهتر یا خوب) + فام (رنگ)
بهشادمرکب از به (بهتر یا خوب) + شاد

بهسودان

نام فرمانروای دیلمان در سده سوم یزدگردی
بامشادنام یکی از موسیقیدانان معروف در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
بالویاز شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از یاران خسروپرویز پادشاه ساسانی
باگهنام یکی از سرداران هخامنشی
باشودر گویش خوزستان بچه‌ای که تقاضای ماندنش را از خداوند دارند (از خدا حیات در دنیا را می‌خواهد.)
باژهنام یکی از سرداران ایرانی در زمان اردشیر پادشاه هخامنشی
بارشیندر اصطلاح مردم فارس، درختچه
بارادنام کسی که در زمان شاپور یکم پادشاه ساسانی زندگی کرده ونام او در کتیبه کعبه زرتشت آمده است.
باذاننام جانشین خورخسرو فرماندار هاماوران در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی
باداناز شخصیتهای شاهنامه، نام پسر پیروز (سردار دوران ساسانی) اسم ایرانی

باتیس

دژبان دلاور غزه در زمان داریوش سوم پادشاه هخامنشی که تا آخرین نفس در برابر اسکندر پایداری کرد.
بابویاز شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی سپاه بهرام چوبین سردار ساسانی
باربدپسوند محافظ یا مسئول، خداوندِ بار (بارگاه)، پرده‌دار؛ نوازنده و موسیقی دان معروف دربار خسرو پرویز.
برداننام یکی از پادشاهان اشکانی
برجاسپاز شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران تورانی
برتنبردیس، به فتح ب و ت، مرد مغرور
براهامنام مردی در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
برانوشاز شخصیتهای شاهنامه، نام سردار رومی در زمان شاپور ذوالاکتاف پادشاه ساسانی
بخت آفرینآفریننده بخت و اقبال، نام پدر هیربد شهریار
بختیاردارای بخت، با اقبال، آن که بختش مساعد باشد، نیکبخت، کامروا.

بامداد

مدت زمانی از هنگام روشن شدن هوا تا طلوع آفتاب و یک یا دو ساعت بعد از آن، صبح، صبا؛ اسم پدر مزدک

بایا

بایسته، ضروری
بهسوداز نامهای زمان ساسانیان

بهستان

نیک بنیاد، نام پسر اردشیر سوم پادشاه هخامنشی

بهزاد

مرکب از به (بهتر، خوب) + زاد (زاده)، نام نقاش و مینیاتوریست معروف در اوخر عهد تیموری و اوایل عهد صفوی، از شخصیتهای شاهنامه، همچنین نام اسب ‏سیاوش، نام یکی از بزرگان درگاه انوشیروان پادشاه ساسانی
بهروشآن که شیوه و روشی بهتر از دیگران دارد.
بهروزخوشبخت، سعادتمند، از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار ایرانی در سپاه بهرام گور پادشاه ساسانی
بهرنگمرکب از به (بهتر، خوبتر) + رنگ
بهرامفتح و پیروزی، نام ستاره‌ی سیاره مریخ، نام روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام فرشته موکل بر مسافران و روز بهرام، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام یکی از فرزندان گودرز گشواد که در دربار کاووس پادشاه ‏کیانی بود.
بهرادمرکب از به (خوب یا بهتر) + راد (بخشنده)
بهدینپیرو آیین زرتشتی

برزو

بلند بالا، کنایه ‏از عظمت، نام پسر سهراب پسر رستم زال
برزمهرمرکب از برز (نیرومند، باشکوه) + مهر (خورشید)، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر قارن از سرداران بهرام گور پادشاه ساسانی
برزمندباشکوه ، نام یکی از فرمانداران ایرانی که براسکندر شورید
برزفریهم معنی فریبرز
بردیس(به کسر ب) مرد مغرور
بَرسامآتش بزرگ مرکب از بر (مخفف ابر) + سام (آتش)، نام یکی از سرداران یزگرد ساسانی، از نامهای شاهنامه؛ فرزند بیژن فرمانروای سمرقند که با یزدگرد جنگید.

بَردیا

دومین پسر کورش بزرگ و برادر کمبوجه (سومین پادشاه هخامنشی) است که در اوستایی به معنای بلند پایه است.

بهداور

آن که به درستی داوری می کند.

بهداد

آفریده خوب
بهپورمرکب از به (بهتر، خوبتر) + پور (پسر)، نام پهلوانی در گرشاسب نامه

بهبد

مرکب از به (بهتر، خوبتر) + بد (پسوند اتصاف)

بهاوند

دارنده نیکی
به‌یزدادآفریده نیک خداوند

به‌گوی

خوش سخن، دارای گفتار نیک، نام شخصیتی در منظومه ویس و رامین

بینش

(اسم مصدر از دیدن)، (به مجاز) قدرت ادراک و شناخت معمولًا وسیع و ژرف، بصیرت

بِهینا

(بهین + الف نسبت)، منسوب به بهین

بِهین

بهترین، برگزیده‌ترین.
بِهیاد(به + یاد) دارنده‌ی بهترین یاد؛ کسی که از او به نیکی یاد می‌کنند.
بِهنیانیک نژاد، دارای اصل و نسب، اصیل، شریف.
بَهمنیاردوست و یاورِ نیک منش؛ بهمن داده (آفریده)

بَهمن

نیک اندیش، نام ماه یازدهم از سال شمسی، نام فرشته نگهبان چهارپایان سودمند، نام روز دوم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام ‏پسر اسفندیار پسر گشتاسپ پادشاه کیانی
بِهکامکسی که به بهترین وجهی به آرزوی خود رسیده؛ بهترین کامروا.

بِهفر

شکوهمند و با جلال و جبروت.
بهشادنیکوی شاد؛ مرکب از به (بهتر یا خوب) + شاد

بِهزاد

نیک نژاد، نیکو تبار، نیکو زاده؛ بهزاد نقاش و مینیاتور ساز مشهور اواخر عهد تیموری و اوایل دوره‌ی صفوی.
بِهروزسعادتمند، خوشبخت؛ همراه با سعادت و خوشبختی

بِهراد

جوانمرد نیکو.

بِهداد

در کمال عدل و داد.

بهبود

سلامت، تندرستی؛ درست شدن، درستی، اصلاح.
بنیانبنیاد، آنچه باعث ماندن و پایداری چیزی است، اساس، پایه.
بورنگنوعی ریحان کوهی

بوپار

نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی

بنشاد

شاد بنیان

بلاشان

پلاشان، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی از پهلوانان افراسیاب، همزمان با کیخسرو پادشاه کیانی
بشتاسبگشتاسپ اسم ایرانی
بسطامنام دایی خسرو پرویز پادشاه ساسانی

بزرگمهر

بسیار مهربان، طبق روایات نام وزیر فرزانه‌ی انوشیروان که در منابع فارسی و عربی او را به برخورداری از خرد استثنایی و تدبیرهای حکیمانه وصف کرده‌اند.
بزرگدارای اهمیت و موقعیت اجتماعی، برجسته، مشهور؛ بزرگوار، شریف.
برومندبَرمند، باردار، بارور، صاحب نفع، مثمر؛ قوی، رشید؛ کامروا، کامیاب.
بُرناجوان؛ شاب، ظریف، خوب، نیک، دلاور.

بَرمک

رئیس، عنوان رئیس روحانی بودایی، (در اعلام) نام جد وسر دودمان برمکیان، عنوان اجداد خاندان برمکیان و در اصل عنوان و لقبی بوده که به رئیس روحانی معبد بودایی بلخ می‌دادند، برمک معروف پدربزرگ یحیی وزیر مشهور هارون الرشید است.
برشانامت

برسیان

نام نوعی گیاه است.
برزین مهرخورشید با شکوه ، نام یکی از پهلوانان شاهنامه
برزین دادآفریده با شکوه یا مخفف آذربرزین داد (آتشکده) یعنی آفریده شده به وسیله آتش آذر برزین
برزویهنام پزشک نامدار ایرانی که کتاب کلیه و دمنه را در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی از هند به ایران آورد.

اسامی عربی پسرانه با ب

اسممعنی
باقرشکافنده، گشاینده؛ لقب محمّد ابن علی امام پنجم شیعیان محمّد باقر(ع).
باسمتبسم کننده؛ شکر.
باسِطبسط دهنده، گسترش دهنده؛ از نامهای خداوند.
بیان اللهسخن، گفتار؛ شرح و توضیح؛ زبان‌آوری، فصاحت و بلاغت

بیان

سخن و گفتار خداوند.
بُرَیریکی از شهدای کربلا به روز عاشورا در رکاب امام حسین(ع) که او اول کسی است که بعد از حُر شهید شد.
بُرهان‌الدینبرهان دین، دلیل دین، حجت دین
بُرهاندلیل، حجت، حجت روشن، دلیل قاطع؛ از واژه‌های قرآنی؛ نام پادشاهی از طبقات سلاطین اسلام
بَراتنوشته‌ای که بدان دولت بر خزانه یا بر حُکام حواله‌ای وجهی دهد؛ کاغذ زر.

بدیع

جدید، تازه، نوآیین؛ زیبا؛ جالب، شگفت انگیز، نادر
باهردرخشان، تابان

بُهلول

به معنای مرد خنده رو؛ مهتر نیکو روی؛ جامع همه‌ی خیرات؛ در حوزه‌های فرهنگی غیر عرب نظیر تاجیک به معنی گول و لوده؛ در شمال افریق به معنای عام ساده دل است.

بَهاءالدین

آن که به آئین و دین خود ارزش دهد.

بَها

قیمت، ارزش؛ درخشندگی و روشنی؛ (به مجاز) فر و شکوه
بِلالآب و هر آن چه که، گلو را تر کند؛ ابن رباح حبشی نام مؤذن و خازن و از یاران خاص و صمیمی پیامبر اسلام (ص).
بَصیرتبینایی؛ (به مجاز) آگاهی داشتن از امری و جزئیات آن را در نظر داشتن، آگاهی و دانایی؛ در تصوف یعنی نیروی باطنی که سالک با آن حقایق و باطن امور و اشیا را در می‌یابد.
بَصیربینا؛ (به مجاز) آگاه؛ از نامها و صفات خداوند؛ دانا، بیننده، روشن بین
بَسامبسیار تبسم کننده، خوشرو، خندان، گشاده روی؛ یکی از شاعران فارسی گوی پس از اسلام در زمان یعقوب بن لیث.
بَشّاربشارت دهنده؛ از اصحاب امام صادق(ع)
بِشارتخبر خوش، مژده، مژده دادن، مژده آوردن؛ در ادبیات عرفانی بشارت به وصل حبیب به سوی حبیب است.
بِشرگشاده رویی؛ بِشر حافی صوفی معروف که در بغداد میزیست و گروهی از صوفیان را در اطراف خود گرد آورد. گویند وی در آغاز به کار لهو و لعب مشغول بود و بر اثر تذکر امام موسی ابن جعفر(ع) متنبه شد و توبه کرد.
بَشیرمژده دهنده در مقابل نذیر، مژده آور، مژده رسان، بشارت دهنده؛ از القاب پیامبر اسلام(ص)

اسم کردی پسر با ب

اسممعنی
بوبان

به‌سوی بالا

بوتان

لهجه‌ای در زبان کردی
بوژاننمو کردن، شکوفا شدن، به خود بالیدن

برزفر

دارای قامتی با شکوه، بلند پرواز، از سرداران کرد دوره ‏هخامنشی

برزام

نام جد مانی
برزآفرینتشویق بزرگ
بیکستنها و بدون حامی
باشوکنوعی پرنده شکاری
باشوربه معنی جنوب
بارمانشخص محترم و لایقِ دارای روح بزرگ؛ از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی و از سپاهیان افراسیاب تورانی
بارِزانبارِز، نامِ قوم بارز یا بارزان یا بارجان، تاریخ این قوم به پیش از اسلام میرسد و نام آن از دوره‌ی ساسانیان در متون ضبط شده است.

بُرزان

(بُرز = شکوه و جلال، عظمت، دارای قدرت، نیرومند و با شکوه، فراز + ان (پسوند نسبت))، منسوب به شکوه و جلال و عظمت؛ به معنای جایگاه بلند « بَرزان»، قدرتمند، نیرومند
بَهرامپیروزگر، (در نجوم) مریخ، (در گاه شماری) روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران، در فرهنگ ایران قدیم فرشته‌ای موکل بر مسافران و روز بهرام است، (در اعلام) نام چند تن از شاهان ساسانی.
باشواننام کوهی در بانه، آشیانه

اسامی (اوستایی - پهلوی) پسر با ب

اسممعنی
بیژننام پهلوان ایرانی، پسر گیو و نواده‌ی گودرز و رستم

بَرزین

بالنده (بالنده مهر) فشرده‌ی آذر برزین مهر؛ نام یکی از آتشکده‌های بزرگ ایران.
بُرزوتنومند، بلند پایه؛ نام پسر سهراب پسر رستم زال در روایات ملی؛ نام آتشکده‌ی عهد ساسانی در استان مرکزی.

بامی

درخشان؛ لقب شهر بلخ؛ صفت شهر اوشیدر.
بابکپرورنده و پدر را گویند؛ خطاب فرزند به پدر از روی مهربانی؛ پدر جان؛ پدر اردشیر

اسم ترکی پسرانه با ب

  1. بابر : ببر، لقب بعضی از پادشاهان ترک
  2. بَکتاش : فرمانده‌ی یگ گروه، بزرگ ایل؛ هر یک از خادمان و همراهان یک امیر، بزرگ ایل و طایفه.
  3. بِهتاش : (به = خوب، بهتر، خوبتر، شخص خوب و دارای اخلاق و رفتار نیکو + تاش (ترکی) (پسوند) = هم، شریک، صاحب به علاوه عنوانی برای امیران ترک) به معنی شریک خوب، صاحب اخلاق و رفتار نیکو، ویژگی امیری که دارای اخلاق و رفتار نیکو باشد.
  4. بهادر : دلیر و شجاع

اسم عبری پسرانه با ب

بِنیامین : یعنی پسر دست راستِ من؛ آخرین پسر حضرت یعقوب (ع) و برادر تنی حضرت یوسف (ع).

اسم سنسکریت پسر با ب

بِهنود : از کلمات دساتیری به معنی پسر عزیز، نام پادشاهان هند

بیشتر بخوانید :

اسم پسر با آ : ۲۴۰ اسم زیبای پسرانه که با حرف آ شروع میشوند

اسامی عجیب پسرانه و دخترانه در ایران کدامند ؟

اسم پسرانه با الف : فهرست کامل اسامی پسرانه که با الف شروع میشود

۲۷۵ اسم دختر که با حرف آ شروع میشوند

۱۳۰ اسم دخترانه پرطرفدار در ایران + معنی و فراوانی نام

۲۹۵ اسم دخترانه فارسی جدید به همراه معنی

۵۶ اسم گل برای انتخاب نام دخترانه

اسامی پسرانه به ترتیب حروف الفبا

جدول اسامی پسرانه با اول حرف مورد نظر
الف (اَ.اِ.اُ)آبپتثجچ
حخدذرزژس
شصضطظعغف
قکگلمنوه (ه،هـ)
ی

اسامی پسرانه به ترتیب حروف الفبا



این مطلب چقدر مفید بود ؟
3.9 از 5 (27 رای)  

    دیدگاه ها

    اولین نفر برای ثبت دیدگاه باشید !

    
    hits