
انشا تضاد معنایی خنده و گریه
اگر به دنبال انشا با موضوع تضاد معنایی خنده و گریه هستید، این مقاله را از دست ندهید و تا انتها با ما همراه باشید. امیدواریم بهره کافی را ببرید.
انشا درمورد تضاد معنایی خنده و گریه
در زندگی همه ی ما لحظاتی پیش می آید که غم تمام وجود مان را فرا گرفته و هیچ چیز به اندازه اشک ریختن ما را سبک نمی کند. اشک ریختن و گریه کردن از غم و اندوه درون مان می کاهد و حال مان را بهتر می کند.
در کنار غم و اندوه، لحظاتی نیز وجود دارند که بسیار شاد هستیم، در این لحظات با چند قطره اشک شوق، فریاد یا لبخند های پی در پی، شادی مان را ابراز می کنیم.
اگر چه اشک، در غم و شادی همراه ما می باشد، اما همه ی ما به خوبی قادر به درک تفاوت اشکی که حاصل اندوه و اشکی که نتیجه شادی است، هستیم.
شادی انسان را به حرکت و جنب و جوش وادار کرده و امید را در دلش زنده می کند، امیدی که زندگی بهتری را به انسان هدیه می دهد. شخصی که تمام وجودش پر از شادی است دوست دارد خوشحالی اش را با دیگران در میان گذاشته و آن را ابراز کند.
اما در مقابل، اندوه، فرد را گوشه گیر کرده و در نا امیدی فرو می برد، شخصی که غمگین است به دور خود دیوار کشیده و به سختی با دیگران ارتباط بر قرار می کند، و همین ارتباط نداشتن با دیگران در دراز مدت باعث افسردگی فرد می شود.
شادی و اندوه هر دو در ذات انسان هستند، و هر شخص در شرایط مختلف آن ها را تجربه می کند، اما ضروری است که تلاش کنیم با هر میزان از مشکلاتی که داریم از غم و ناراحتی گذر کرده و شادی در زندگی ما حضور پر رنگ تری داشته باشد.
زیرا همین شادی است که انرژی و انگیزه ی مضاعفی برای ادامه زندگی به ما می بخشد و باعث می شود با خوش بینی کنترل بیش تری روی زندگی خود داشته باشیم.
انشا درباره تضاد معنایی خنده و گریه
اشک های من زمانی می ریزد که قلب ام تحمل غم ، یا شادی بیش از انداره را ندارد. اما در این میان تفاوت هایی هم هست. اشکی که با غم سرازیر می شود، با اشک های خوش حالی فرق دارد.
اشک های خوش حالی زیاد، کوتاه مدت هستند. بعداز طی شدن هیجان، شادی جای آن را می گیرد. اما اشک هایی که از غم سرازیر می شود، طولانی مدت است. بعد از آن هم آثار غم و اندوه در چشم ها و صورت به خوبی دیده می شود.
همه می دانیم گریه و خنده در ذات موجودات است. حتی شاید دیده باشیم که بعضی حیواناتِ اهلی هم گریه می کنند. خنده ی آن ها هم ممکن است با انسان متفاوت باشد، اما جست و خیزشان نوعی خنده است.
وقتی می خندیم حالتی خوش و آرامش بخش به ما دست می دهد. درآن لحظات دوست داریم دیگران هم درشادی و خنده ی ما شریک بشوند. نگاه مان مهربان تر می شود.
رفتارمان اگر بد بوده، بهتر می شود. اگر خوب بوده، خوب ترمی شود. خنده، کلید جنب و جوش و حرکت است. اما وای از روزی که چشمهای مان پُر از اشک باشد.
وقتی گریه می کنیم انگار در قلب مان، لایه ای از ابرهای سیاه و خاکستری در حرکت هستند. ابرهایی که دم به دم می غرند و از صدای شان دل مان می لرزد.
گریه کردن باعث می شود تا نتوانیم جنب و جوش داشته باشیم. یک جا می نشینیم، یا دراز می کشیم و در دریایی ازنا امیدی فرو می رویم. روزنه های نور به روی مان بسته می شود و روح مان در تاریکی قرار می گیرد.
درست بر عکس خندیدن، که وقتی می خندیم، ناخودآگاه یا آگاه بدن مان شروع به فعالیت می کند. دریای سیاهِ غم ها، آبی می شود و نور درخشنده ی خورشیدِ شادی سراسرِ وجودمان را در بر می گیرد.
خندیدن، در آغوش گرفتن روشنایی است و گریه کردن، غلتیدن در اندوه و تاریکی. یکدیگر را به خندیدن و روشنایی دعوت کنیم.
انشا تضاد معنایی گریه و خنده
انسان از لحظه ای که به دنیا میآید گریه میکند. گریه از اصیل ترین تجربیات هر انسان است. پیش از آنکه چشم باز کنیم، پیش از آنکه سخن بگوییم گریه را تجربه کرده ایم. گویی گریه یعنی: سلام دنیا، من آمدم.
خنده اما کمی دیرتر اتفاق میافتد، نوزاد صدای دلنشین مادر و پدرش را میشنود، شیر مینوشد، نوازش را تجربه میکند، خواب می بیند و آرام آرام لبخند به سراغش میآید. لبخند یعنی، سلام زندگی، دوستت دارم.
تمام زندگی ما ترکیبی از خنده و گریه است. لحظه های ناکامی، ناامیدی، از دست دادن ها، شکست ها… مثل از شکم امن مادر خارج شدن و به دنیا آمدن دردناک است و اشک ما را در میآورد،
با این حال دوباره خورشید امیدواری و زیبایی طلوع میکند و ما با وجود غم هایی که تجربه کردیم، لبخند میزنیم و میشکفیم.
انشا تضاد خنده و گریه به روش ناسازی معنایی
خنده و گریه هیچکدام بد نیستند. هر دو احساسات واقعیاند و هر دو واکنشی هستند که ما به زندگیمان داریم. هر دو زمانی که خالصانه اتفاق بیفتند انسان را پاک تر و زیباتر میکنند.
امان از زمانی که این احساسات اصیل را به ریا و دروغ آلوده کنیم؛ خنده ها و گریه هایمان نقاب باشد برای به دست آوردن منافع یا فرار از ترس ها و زیان ها.
گاهی گریههای دروغ، سرپوشی است بر حیله ها و حقه ها. دامی است برای به دست آوردن زیاده خواهی ها و طمع ها. گاهی خنده برای دل سوزاندن است، برای نمایش های پوچ و بی معنی …
بیهوده نیست که میگویند آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند. اگر به آثار ادبی مهم هر زبان و فرهنگ در دنیا، نگاهی بیندازیم، میتوانیم خنده ها و گریه های واقعی و عمیق را در دل آنها ببینیم.
اشعار و داستان هایی که با خواندنشان، خنده یا گریه تکثیر میشود و در طول تاریخ ادامه مییابد. این یعنی انسانها با احساسات عمیقشان به هم پیوندی ناگسستنی دارند و در هر زمان و مکانی که باشند با هم یکی هستند.
انشا تضاد خنده و گریه
از قدیم گفته اند آخر خنده گریه است، بعد هر خنده غصه ها یک به یک می آیند و دریچه های قلبم را می زنند. دلم تنگ می شود برای خنده های کودکی، برای ریسه رفتن هایم و برای خوشحالی بی دلیل.
خوشحالی هایی که با چشم بر هم زدنی گذشتند اما دوامشان در ذهنم جاودان است. در میان انبوه دلتنگی هایم لبخند تو را به یاد می آورم ، لبخندی که در اتاق نیمه تاریک قلبم را باز می کند و می گذارد هوای تازه و روشنی خورشید به آن وارد شود .
دوباره دلم گرم می شود به حضورت ، به اینکه هنوز هستی و هنوز هم وقتی دلم لبریز هق هق است، آهنگ نوازشگر خنده هایت زیباترین سمفونی جهان را می نوازد.
نگاه محبت آمیز وپرمهرت گرمای وجودم را زیاد می کند . هنوز لبخندت بر جراحت اخم هایم مرهم می گذارد و حال دوباره میان سیلاب اشک هایم خنده ام می گیرد و دستهای نوازشگرت را در ذهنم حس می کنم.
حضورت را حس می کنم اما تو را نمی یابم . عطرت درمشامم و اتاقم پیچیده اما نمی بینمت. راست می گویند مادر ها بو دارند . کاش بوی مادر ها هیچ وقت تمام نمی شد و کاش …
انشا ادبی تضاد معنایی خنده و گریه
قدم بر خاک گذاشتی تا آسمان به وجد بیاید آمدن دردانه هستی را. گریه کردی تا عرش، خندیدن آغاز کند تبسم آسمانیات را. چشم گشودی بر دنیا تا چشم عالم روشن شود به جمال بی مثال عشق.
و دست و پا میزنی در گهواره تا پاسخی باشی به ندای «هل من ناصر» پدرت تا ثابت کنی که آخرین سربازی؛ تو هم میتوانی با خون خویش، درخت اسلام را به ثمر بنشانی.
هر چند فاصله ات شش ماه بیش نیست از این جهان، هر چند عمری را تجربه نکردهای؛ اما جهانی را به تفکر وا داشته ای خونت تا همیشه ایام، در رگ های تاریخ، جاری است، خونی که از حنجرهای شش ماهه جاری شد و جریان دارد تا همیشه.
خونی که از گلوگاه سرخ، به جریان درآمده است تا عالم را راهنمایی باشد به سمت رستگاری. تو سرباز کوچک پدرت هستی. اگر چه شش ماه، فاصله چندانی نیست ولی پلک بر هم بگذاری،
بر روی دستان پدرت باید دهان باز کنی و فریاد برآوری آزادی را و بندگی خداوند را، «لاشریک» را. باید با سرخترین کلمات، زیباترین توصیف را از عشق به نمایش بگذاری.
چشم بر هم بگذاری، بر روی دستان پدرت. باید دست و پا بزنی در دریای بیکران دلدادگی، دست و پا بزنی بر روی دستان پدرت تا در آینه ها نقش ببندد تصویر شش ماه های که روز آمدنش گریه کرد تا در روز پر گشودنش، خنده کند بر جهان، تا بخندد به اشک هایی که در فراق او سرازیر می شوند.
آری گریان آمدی تا خندان بروی... .
همچنین بخوانید:
10 انشا به روش جانشین سازی برای پایه دهم
5 انشا از زبان آدم برفی مناسب برای تمامی مقاطع
10 انشا به روش سنجش و مقایسه برای پایه دهم متوسطه
3 انشا با موضوع به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیست برای ...