داستان کودکانه راز پری طلایی
میدونستید که پری طلایی میتونه وقتایی که یکم استرس دارید بهتون کمک بکنه؟ بذارید داستان یاسمین رو براتون بگم!
یاسمین خیلی زود استرس میگیره! اون همهی رقص بالهاش رو بلده و توی خونه خیلی خوب انجامش میده! اما وقتی توی کلاسه خیلی مضطرب میشه! اون با خودش فکر میکنه: همه دارن به من نگاه میکنن؟ و بعد نمیتونه جلوی استرسشو بگیره!
وقتی یاسمین استرس میگیره، کلا حواسش پرت میشه و نمیتونه به پاهاش فکر کنه! اون وقته که مربیش میگه: یاسمین! باید پای راستتو صاف کنی نه پای چپتو! وقتی مربیش اینو میگه، بقیه واقعا به یاسمین نگاه میکنن!
یاسمین میدونه که هیچوقت همچین اشتباهایی جلوی آیینهی اتاقش نمیکنه! اما توی کلاس وقتی همه بهش نگاه میکنن شروع میکنه به لرزیدن و نمیدونه باید چیکار کنه!
یاسمین سرشو توی بالشش فرو میکنه و با گریه به خودش میگه:
من هیچوقت توی تنهایی اینجوری اشتباه نمیکنم ولی وقتی بقیه بهم زل میزنن میترسم!
یاسمین اینقدر مشغول گریه کردنه که گردههای طلایی که توی اتاقش پخش شدن رو نمیبینه!
بعد اون گردههای طلایی روی زمین میریزن و پری طلایی آروم رو بالش یاسمین میشینه و میگه: تو خیلی استرس داری یاسمین کوچولو! ولی ناراحت نباش چون کمک تو راهه!
یاسمین میگه: من وقتی صورت بقیه رو میبینم که بهم خیره شدن میترسم و بعد رقصم یادم میره! و بعدد چشمهاش گرم خواب میشن! پری طلایی آروم توی گوش خواب آلود یاسمین میگه: من میخوام یه رازی رو بهت بگم! یاسمین زمزمه میکنه: یه راز؟ و بعد به خواب میره!
پری میگه: من یک عالمه گرد ستاره روی کفشها و دامنت میریزم! اونوقت تنها کاری که تو باید بکنی اینه که لبخند بزنی و مثل یک ستاره بدرخشی! یاسمین توی خواب میگه: مثل یه ستاره بدرخشم!
روز بعد، روز نمایشه! یاسمین دامن و کفشهاش رو تکون میده و میگه: این گردهای طلایی براق از کجا اومدن؟
دامن و کفشهای یاسمین پر از گردهای طلاییه! یاسمین به دور و برش نگاه میکنه اما هیچکس اون گردها رو ندیده!
مربی یاسمین میاد بهش میگه: دامنت قشنگه یاسمین! اصلا نگران نباش! همه چیز رو فراموش کن و فقط سعی کن مثل یک ستاره بدرخشی! مثل یک ستاره بدرخشی؟ یاسمین با تعجب نگاه میکنه و میگه: امیدوارم!
نورها روشن میشن و پرده میره بالا! یاسمین و دوستهاش نمایش رو شروع میکنن! یاسمین تموم تلاشش رو میکنه که به صورت کسایی که دارن از اون پایین بهش نگاه میکنن، نگاه نکنه!
یاسمین صورت هیچکس رو نمیبینه اما دور و برش پر از گرد ستارههایی هستن که دارن میرقصن و پرواز میکنن!
یاسمین کارشو عالی انجام میده و مثل یه ستاره میدرخشه! همه براش دست میزنن و تشویقش میکنن!
یاسمین به صورت کسایی که دارن تشویقش میکنن نگاه میکنه و میگه: پس اون صورتهای ترسناک کجان؟ مربی یاسمین میاد روی صحنه و اونا رو بغل میکنه و میگه: شما همتون ستاره های من هستید!
بعد مربی میگه: همتون رو جمعهی بعدی میبینم ستارههای من! یاسمین با خودش میگه: حالا که توی دامنم گرد طلایی ستاره دارم، همه چیز خوب پیش میره!
اما وقتی شب شد،یاسمین دیگه نتونست گرد طلایی رو پیدا کنه! اون کفش ها و دامنش رو تکون داد اما هیچ اثری از گرد طلایی پیدا نکرد!
وقتی مامانش ازش پرسید: عزیزم دنبال چی میگردی؟ یاسمین گفت: دارم دنبال گرد طلاییم میگردم! اون بهم کمک کرد که نترسم! این راز من بود!
مامانش گفت: پس ما باید دوباره از اون گرد طلایی بسازیم! اون چه شکلی بود؟ یاسمین با خنده گفت: اونا ریز و طلایی و براق بودن!
مامان و یاسمین با هم یک عالمه ستارهی نقرهای و طلایی با زرورق درست کردن و توی کفش و دامن یاسمین گذاشتن! حالا یاسمین خیلی خیلی خوشحال بود که کمتر استرس میگیره چون گرد طلایی جدیدش رو داشت!
اون شب وقتی یاسمین خوابید، متوجه نشد که پری طلایی اومده روی بالشش و توی گوشش میگه: تو خودت یه ستاره هستی یاسمین! گرد طلایی من فقط یک ذره بهت کمک کرد! راز مهم اینه که همهی کسایی که دارن بهت نگاه میکنن رو فراموش کنی و مثل یه ستاره بدرخشی! باید از رقصت لذت ببری و فراموش کنی که دارن نگاهت میکنن. و اگر بهت کمک میکنه، یکم ستاره طلایی توی دامنت و کفش هات بریزی تا اون یه مقدار استرسی که باقیمونده رو فراری بده!
۱ دیدگاه