انشا روز پزشک
در این مقاله از مجله اینترنتی دلگرم می خواهیم مجموعه ای از انشا روز پزشک را تقدیم حضورتان کنیم. با ما همراه باشید.
انشا درباره روز پزشک
در دوران تحصیل خیلی وقتها به این فکر میکنم که در آینده چه شغلی را انتخاب کنم؟ با دوستانم درمورد آن حرف میزنم و از علاقههایمان به هم میگوییم. در ذهن خود آینده را میسازیم و مشغول به کار میشویم.
داشتم فکر میکردم من اگر یک پزشک بودم، چگونه دکتری میشدم؟ دوست داشتم دکتر مهربان و ماهری باشم که مردم از شهرهای دور و نزدیک به دیدارم میآمدند. در کار من خوب شدن بیمار اولین اصل بود و به مسائل دیگر مثل پول فکر نمیکردم.
دوست داشتم انقدر مهربان باشم که بچهها از من نترسند و اگر گاهی مریض شدند با علاقه به دیدنم بیایند. دکتری را میشناسم که در مطب خود یک میز پر از اسباببازی دارد. هرگاه کودکی به مطبش میرود، دقایقی با او بازی میکند، اسباببازیهایش را نشانش میدهد، آنها را به دست بچهها میدهد تا بازی کنند؛
سپس وقتی کودک به او اعتماد کرد، معایناتش را شروع میکند. من دوست دارم چنین دکتری باشم. در تلویزیون دیدم، پزشکانی هستند که به همه جای دنیا سفر میکنند و رایگان مردم نیازمند را درمان میکنند.
من دیدم که چقدر مردم از دیدن آنها خوشحال میشوند و چقدر برای آنها دعا میکنند. دوست دارم اگر پزشک شدم، اول به همهجای کشور خودم سفر کنم و بیماران را رایگان درمان کنم، سپس به گروه پزشکان اضافه شوم و به دیگر نقاط دنیا بروم.
من دیدم که این پزشکان چه حال خوبی دارند و چقدر از این کار خوشحال هستند. من دوست دارم با کارم خوشحال باشم و مردم را نیز خوشحال کنم. من اگر پزشک بودم به دیگر بچههایی که مثل من مشغول درس خواندن هستند، کمک میکردم تا اگر به این شغل علاقه دارند و اگر اخلاق خوبی دارند، پزشک شوند و در دوران تحصیل آنها را یاری میکردم.
دوست داشتم قدرتی داشتم که به همه اندکی اطلاعات پزشکی بدهم، کارهای ضروری را به آنها آموزش بدهم تا اگر روزی با مشکلی برخورد کردند از اینکه پزشک نیستند ناراحت و غمگین نباشند و تا رسیدن دکتر به آنها بتوانند کارهایی که یاد گرفتهاند را انجام دهند.
اگر پزشک بودم، دوست داشتم بتوانم زمانی که به مناطق محروم میروم تا وظیفه خود را انجام دهم، هدایایی برای مردم آنجا بخرم تا دلهایشان را شاد کنم. لوازمی که برای ما یک چیز خیلی معمولی و پیشپاافتاده است، برای برخی از آنها آرزو است. دوست داشتم علاوه بر سلامتی، هدیهای نیز به آنها بدهم تا همیشه در خاطرشان بمانم.
پزشکی شغل مقدسی است. اگر در این شغل حرفهای و با اخلاق باشیم، علاوه بر اینکه درآمد بالایی کسب میکنیم، محبوبیت زیادی هم نزد مردم پیدا میکنیم و از همه مهمتر اینکه آنها برای سلامتی ما دعا میکنند و لبخندی بر لبهایشان مینشیند.
انشا در مورد دکتر شدن در آینده
مقدمه: کسانی که دوست دارند پزشک شوند باید، از ابتدای سالهای مدرسه برنامه ریزی کنند، از همان پایه اول ابتدایی، چرا که باید بسیاری از دروس مانند ریاضی به خوبی یاد گرفته شود تا بتوانند در سالهای آخر دبیرستان موفق شوند و بتوانند در کنکور و در رشته پزشکی قبول شوند.
بدنه: دکتر شدن رویای زیبایی است که اغلب خانواده ها و جوانان در ذهن خود پرورش می دهند ولی باید بدانیم که دکتر شدن در هر رشته ای چندان هم آسان و راحت نمی باشد. کسانی که چنین هدف بزرگی دارند باید، تمام وقت خود را برنامه ریزی کنند و از تلف کردن وقت خود دوری کنند.
چه بسیار افرادی که شب و روز مشغول آموختن و تلاش و تکاپو هستند و برای روزهای خوش زندگی خود بی وقفه حرکت می کنند. دکتر شدن علاقه می خواهد و عشق و تلاش. انسانها اغلب دارای استعداد هستند، می توانند با تلاش و زحمت به خواسته زیبای خود دست یابند.
دکتر شدن چندان هم سخت نیست، وقتی از هم نوعان ما در این رشته وارد شده اند و موفق بوده اند،
پس از توان هیچ کس خارج نیست و هر انسانی می تواند با تلاش و توکل به آرزوی خود برسد و اما مهم تر از پزشک شدن، بهتر است به این موضوع هم خوب دقت کنیم که دکتر بی اخلاق و تعهد به چه کار می آید که همانا انسانیت و نوع دوستی و خداترسی می تواند از همه انسانها یک فرشته بسازد و اگر این فرشته در لباس پزشکی حاذق ظاهر شود، چه قدر عالی و جذاب خواهد بود.
دکتری که درد مردم را از خود نداند، نمی تواند در شغلش موفق باشد، هرگاه درد مردم را از عمق وجود درک کنیم و برای رفع ان تلاش کنیم در هر مکان و مرتبه که باشیم از بندگان خوب خدا خواهیم بود.
نتیجه گیری: انسان برای رسیدن به هدف خود نیاز به برنامه ریزی و توکل و پی گیری دارد که بهتر است در ابتدای زندگی در کنار پدر و مادر و یک مشاور دلسوز، چنین شرایطی را برای خود مهیا کند. درس خواندن و شرکت در آزمون های تکمیلی می تواند ما را دراه رسیدن به این هدف موفق گرداند.
انشای کودکانه درباره شغل پزشکی
من شغل پزشکی را دوست دارم با این که می دانم پزشکان شغل حساس، پر خطر، پر از نگرانی و سختی دارند چون جان آدم ها اول دست خدا و بعد دست آن ها است و اشتباه کوچک در کار آن ها می تواند نتیجه خیلی بدی به دنبال داشته باشد.
مادرم می گوید یک پزشک زمانی که از دانشگاه فارغ التحصیل می شود قسم می خورد که نسبت به جان انسان ها مسئولیت داشته باشد و برای این کار همه تلاشش را بکند.
اگر یک پزشک بودم اول از همه سعی می کردم در کارم به پول کمتر از جان آدم ها اهمیت بدهم چون بعضی از دکترها هستند که این کار را به خاطر پول و درآمد بیشتر انتخاب کرده اند و بعضی ها هم فقط به دنبال احترام مردم هستند و به خاطر شغل خود فخر می فروشند.
من اگر پزشک شوم می خواهم پزشک ماهر و خوش اخلاقی شوم چون مهارت بالا در درمان بیماری ها مهم ترین ویژگی یک پزشک است و در کنار مهارت، اخلاق خوب هم برای شغل پزشکی لازم است.
اگر پزشک شوم می خواهم پزشکی باشم که مردم را دوست دارد، بیماران فقیر را رایگان درمان کنم و به خاطر پول هیچ بیماری را از مطب خودم برنگردانم.
اگر پزشک شوم قبل از آن که به جیب مردم نگاه کنم به حال آن ها توجه می کنم و تمام تلاشم را می کنم تا با درمان بیماری های سخت خدا و بندگان خدا را شاد کنم.
انشا در مورد شغل پزشکی برای متوسطه
پزشکی جزو شغل های پر درآمد دنیا است و امروزه بسیاری از مردم به علت درآمد بالای این شغل به دنبال آن می روند، در واقع پزشکان زیادی هم هستند که دنبال پول و مادیات هستند و جنبه های دیگر شغل خود را نادیده می گیرند و یا اصلا درکی از آن ندارند.
مثل پزشکی که به خاطر نداشتن هزینه درمانی یک خانواده، بخیه های سر کودکی را باز کرد، این دیدگاه و این رفتار فاجعه ای بزرگ است که ارزش والای حرفه پزشکی را لکه دار می کند.
پزشکی شغل مقدسی است و پزشک به دلیل ارتباط مستقیم با جان انسان ها در مرتبه ای بالا و در عین حال حساس مشغول به کار و تلاش است.
او وسیله ای است که خداوند برای شفای بیماران قرار داده و معجزاتش را در دستان او جاری کرده است و کسی است که درمان انسان ها و مراقبت از جان آن ها را به عهده گرفته است. پزشک بابت این وظیفه سوگند یاد کرده و عهد بسته است.
افرادی که پزشک می شوند مدت های زیادی در دانشگاه تحصیل می کنند و مدت زیادی از عمر خود را صرف این کار می کنند زیرا لازمه این شغل مهارت فوق العاده بالا می باشد و از طرف دیگر باید روی جنبه های معنوی و اخلاقی خود نیز کار کنند.
پزشک ماهری که اخلاق خوبی ندارد و توانایی ارتباط درست با دیگران را به دست نیاورده نمی تواند وظیفه خود را کامل انجام دهد و بسیاری از مردم را از خود می راند.
با این حال من پزشکان زیادی را سراغ دارم که در حالت عادی ویزیت معمولی خودشان را می گیرند زیرا برای کسب چنین مهارت بالایی سال ها تلاش کرده اند اما همان ها هفته ای یک روز ویزیت رایگان برای بیماران فقیر قرار می دهند، آن ها پزشکانی هستند که جایگاه و وظیفه خود را به خوبی درک کرده اند.
انشا در مورد روز پزشک
پزشک فداکار کسی است که مهم ترین هدفش سلامتی مردم می باشد و برای همین تمام تلاش خود را می کند تا بیمارانش هر چه زودتر خوب شوند. او قلب بزرگ و دست های مهربانی دارد و هر چقدر که لازم باشد برای بیمارانش زمان می گذارد تا درد آن ها را از بین ببرد.
پزشکانی که در بیمارستان ها کار می کنند صبح زود به بیمارستان رفته و گاه تا دیر وقت کار می کنند تا مطمئن شوند حال همه بیماران آن ها خوب است. آن ها گاهی خواب کافی ندارند اما باز هم لبخند بر لب بر بالین بیمار حاضر می شوند.
یک پزشک فداکار نه تنها بیمار را درمان می کند بلکه به او امید و شادی می بخشد و با حرف های دلگرم کننده اش روحیه او را بهتر می کند. به علاوه با خانواده بیماران هم خیلی خوب رفتار می کند و به آن ها دلداری می دهد.
پزشکان سال ها درس می خوانند و زحمت می کشند تا بتوانند به مردم کشور خود خدمت کرده و حال آن ها را خوب کنند. مخصوصا در دورانی که یک بیماری واگیردار مثل کرونا پخش می شود نقش یک پزشک فداکار بسیار مهم می باشد. او حتی جان خود را به خطر می اندازد تا دیگران سالم بمانند و این فداکاری نشانه قلب بزرگ و مهربان او است.
در پایان انشایم می گویم پزشکان فداکار قهرمانان واقعی دنیای ما هستند. ما باید همیشه به آن ها احترام گذاشته و قدردان زحمات آن ها باشیم. روز پزشک گرامی باد.
انشا اگر من پزشک بودم
مقدمه: اگر من پزشک بودم درد مردم را درک می کردم و برای شب های سخت دردمندان هم درد می کشیدم. در درمانشان تلاش می کردم و برای کسانی که شرایط سخت دارند، به دنبال پول و ویزیت و دستمزد نبودم.
بدنه: روزهایی را که بیماران درد می کشند و بی تاب هستند را از نظر دور نمی کنم و می دانم که گاهی حتی تهیه یک داروی بسیار ساده را ندارند و روزها و شب هایشان با درد و بی قراری می گذرد. من اگر پزشک بودم برای همراهی که می داند حال بیمارش خیلی بد است هم فکری می کردم و به او دلداری می دادم.
برای مادری که فرزندش در تب می سوزد هم همراه می شدم و برای بیدار ماندنش کاری می کردم. برای پیرمردی که سرفه امانش را بریده هم فکر می کردم و یا در کنارش لحظه ای درنگ می کردم. اگر پزشک بودم گاهی حرف بیمار را گوش می دادم برایش مسافرت و تنهایی و یا خواندن شعر تجویز می کردم.
اگر یک پزشک بودم برای مادری که دلتنگ فرزندش است، تلفن را بر می داشتم و زنگی به فرزندش می زدم و از او خواهش می کردم که سری به مادرش بزند. برای دختر بچه ای که دلتنگ پدراست، دیدار و آغوش پدر می خواستم.
برای بیماری که درد دوری دارد، درمان دیدار تجویز می کردم و گاهی به جوانی که از بی حوصلگی در افسردگی غرق شده، توصیه می کردم که به ساحلی برود و در کنار شن نرم ساحل پابرهنه قدم بزند.
برای بیماری که دردش بی کسی است، درمان دوست و رفیق و آشنا می کردم. کاش می شد برای هر بیماری روزها و هفته ها وقت بگذارم و روح و درونشان را ترمیم کنم و درکشان کنم.
نتیجه گیری: هر فردی موظف است که در هر پست و مقام و جایگاه نسبت به انجام وظیفه انسانی خویش حساس باشد و از انسانها استفاده ابزاری نکند. دردانسان را درد خودش بداند و برای رفع مشکلاتشان تلاش نماید.
انشا من میخواهم در آینده دکتر شوم
مقدمه: دوست داشتم در آینده دکتر شوم و برای کودکانی که توان درمان خود را ندارند کاری کنم. دوست داشتم درس بخوانم و پس از قبولی در رشته مورد علاقه ام ماهی یک بار برای دانش آموزانی که توان مالی ندارند و نمی توانند به مدرسه بروند کاری کنم.
بدنه: روزهای که پزشک محله را می دیدم که با یک وقار خاصی می آید و می رود و همه مردم برایش احترام خاصی می گذارند، حس عجیبی در من زنده شد و دلم خواست که به جای او بنشینم و دکتر محله مان شوم. یک بار به دیدنش رفتم و از او پرسیدم که برای دکتر شدن باید چند سال درس بخوانم و در چه رشته ای باید ادامه تحصیل دهم.
روزها می گذشتند و من هم چنان چنین رویایی داشتم و شب و روز مشغول فکر کردن به دکتر شدن بودم. گاهی به دیدنش می رفتم و راهنمایی می گرفتم. حالا من کلاس دوازدهم بودم و باید در این سال مهم سرنوشت خود را بسازم و برای خودم راهی برگزینم.
رشته درسی من تجربی بود و حالا من در آستانه یک آزمون بزرگ بودم و می دانستم که روزهای سختی پیش روی دارم. کم کم به روز موعود نزدیک می شدم و منتظر نتایج قبولی در دانشگاه بودم.
روزی از روزهای گرم تابستان بود که پدر با یک روزنامه وارد خانه شد و با صدای بلند به من گفت که بیا عزیزم تو در دکتری قبول شده ای و باید از اول مهر برای درس خواندن مهیا باشی. اما پسر خوبم قبل از اینکه به پول و جایگاه اقتصادی این رشته فکر کنی، بهتر است که بدانی که خداوند بهترین فرصت خدمت را به تو عطا کرده است.
پس از امروز بدان که باید پزشکی با اخلاق و انسان دوست باشی، درد مردم را درک کنی و برای پول مردم کیسه ندوزی، از ان روز سالها می گذرد و من یک پزشک هستم ولی مانند اغلب همکارانم نیستم و مستاجرم و خانه ای ندارم و با تاکسی رفت و آمد می کنم، ولی می دانم که دل هیچ مریضی را نشکسته ام و برای پول با کسی درگیر نشده ام.
نتیجه گیری: به نظرم انسان در هر شغل و پیشه ای که وارد می شود، بهتر است که تمرین انسانیت کند و درد هم نوع خود را درک کند. انسان در هر شغلی که باشد، باید خدا و رضایت او را در نظر داشته باشد.
انشای ساده روز پزشک برای کلاس پنجم
شغل پزشکی یکی از مهم ترین شغل های دنیا است و وجود پزشکان فداکار باعث می شود مردم همیشه سلامت باشند و بیماری ها به خوبی درمان شوند. پزشک خوب و مهربان همیشه به حرف های بیمارانش گوش می دهد و با کمک وسیله هایی مثل دماسنج و گوشی پزشکی با دقت آن ها را معاینه می کند و در نهایت داروهایی تجویز می کند تا خیلی زود حال آن ها بهتر شود.
ما در دوران بیماری باید با دقت به حرف های پزشک گوش کنیم، داروهای خود را به موقع بخوریم و غذاهای مضر مصرف نکنیم تا سلامتی خود را به دست بیاوریم.
در تقویم ما روز اول شهریور به نام ابو علی سینا و روز پزشک نام گذاری شده است. ما در این روز می توانیم از پزشکان خوب شهر خود قدردانی کرده و به خاطر کارهای بزرگی که به خصوص در دوران کرونا برای مردم انجام دادند تشکر کنیم.
مثلا می توانیم با دادن یک کارت تبریک یا یک شاخه گل به پزشک او را خوشحال کنیم. این کار ما بدون شک انرژی بیشتری به او بخشیده و باعث می شود با انگیزه بیشتری به کارش ادامه دهد.
شغل پزشکی بسیار سخت است و مسئولیت زیادی دارد. علاوه بر این یک دکتر باید بسیار صبور و مهربان باشد و در مواقع بحرانی بهترین تصمیم ها را بگیرد زیرا یک اشتباه می تواند جان بیمارش را به خطر بیندازد.
من عاشق شغل پزشکی هستم و می دانم برای این که یک دکتر خوب شوم باید بسیار تلاش کرده و سال ها درس بخوانم تا در آینده به یک پزشک خوب و فداکار تبدیل شوم.
انشا روز پزشک با مقدمه و نتیجه گیری
مقدمه: روزی که قسم خوردم را به خوب یاد دارم و برای هر کلمه اش با خدا عهد بسته ام که در هر جا و مکان که نیاز به حضورم بود حاضر شوم و برای نجات جان انسانها تلاش کنم.
بدنه: اگر من یک پزشک بودم از تصادفی که رخ داده و فردی مجروح است و منتظر، بی تفاوت نمی گذشتم و برای نداشتن پول ویزیت کسی را باز نمی گرداندم. بر کسی که از شدت درد و بی حالی توان ایستادن ندارد، خرده نمی گرفتم. گاهی بیماری با یک سخن محبت آمیز روحش ترمیم می شود و شاید دردش هم درمان شد.
اگر یک پزشک بودم وقتی در خیابان فردی را دیدم که ناگهان دچار عارضه شد، بی تفاوت نمی گذرم و کاری می کنم تا جانی را نجات دهم. برای مادری که درد دارد و نمی تواند فریاد بزند کاری می کردم و نمی گفتم شیفت در حال تعویض است و شما منتظر بمان تا شیفت بعدی شروع شود.
برای کودکی که تب بالا دارد، منتظر ویزیت و کارت و پول نمی شدم و شاید در این فرصت اندک کودکی تشنج کند و برایش خسارتهای جبران ناپذیری پیش آید. اگر یک پزشک بودم برای یکی تنهایی، برای دیگری تفریح، برای یکی دیدارو برای همه توکل و آرامش را تجویز می کردم.
اگر یک پزشک بودم، برای نسخه های مردم گاهی شعر و موسیقی و باران را تجویز می کردم. کاش یک پزشک بودم و با خنده و روی خوش و سخنی نرم از بیماران استقبال می کردم. برای هر دردی راهی می یافتم. برای بیمارانی که نیاز به مهربانی دارند، دستشان را می گرفتم و سخت می فشردم و از صمیم قلب دوستشان می داشتم.
برای روزهایی که هوا سرد بود و پیر زن و پیر مردان توان آمدن نداشتند، خدمات ویژه می گذاشتم. برای جانبازی که جانش را برای من فدا کرده هم ساعتی مقرر می کردم و سری به او می زدم. کاش یک پزشک بودم تا دردم درد انسانها باشد و برای تب شان تب کنم و برای رنج شان هم بی رنج نباشم.
برای هر بیماری وقت بگذارم و بیشتر از این که به بعد مادی این شغل نگاه کنم، به بعد معنوی و مسئولیت خطیر خود فکر کنم و برای زنده ماندن انسانیت تلاش کنم.
نتیجه گیری: اگر یک پزشک بودم، می توانستم برای دردهای بی شمار مردم مرهمی شوم و گاهی کمک شان کنم و برای قسمی که خورده ام، از هیچ ماجرایی که جان انسانی در خطر بود نمی گذشتم و تلاش می کردم تا مردم به آرامش برسند و نگران وضعیت مادی خود در خصوص درمان نباشند.
دیدگاه ها