دلگرم
امروز: پنج شنبه, ۰۴ بهمن ۱۴۰۳ برابر با ۲۲ رجب ۱۴۴۶ قمری و ۲۳ ژانویه ۲۰۲۵ میلادی
قصه تصویری کودکانه فیلی که از فین کردن بدش می اومد
7
زمان مطالعه: 4 دقیقه
خواندن و شنیدن داستان یکی از تفریحات و سرگرمی های مفید برای کودکان است که قدرت گفتاری و نوشتاری و همچنین تخیل و حافظۀ آنها را تقویت می کند.

داستان کوتاه فیلی که از فین کردن بدش می اومد

شب شده بود و آسمون پر از ابرهای سیاه و تپلی بود که همدیگه رو بغل کرده بودند. ابرها با هم قایم موشک بازی می کردند و پشت همدیگه قایم می شدند و آماده باریدن بودند. اما فیل کوچولو که اسمش الفی بود سرما خورده بود و بیحال و مریض روی تختش دراز کشیده بود و عطسه می کرد. الفی سردش بود و مدام از خرطومش آب می اومد..

داستان کوتاه

مامان فیلی هر چند دقیقه یک بار به الفی سر می زد و می گفت:” الفی.. خرطومت پر شده و گرفته .. باید بری دستشویی و خرطومت رو خالی کنی که بتونی راحت نفس بکشی ! ” اما الفی از فین کردن متنفر بود ! بعد در حالیکه نمی تونست به راحتی حرف بزنه با خرطوم کیپ و گرفته گفت:” نه نمی خوام .. من از فین کردن بدم میاد!”
مامان فیلی که خسته شده بود با صدای بلند گفت:” بابا فیلی کجایی؟ ” بابا فیلی که توی آشپزخونه داشت شام درست می کرد با شنیدن صدای مامان فیلی خودش رو به اتاق الفی رسوند. الفی خسته و بیحال روی تختش دراز کشیده بود و حباب سبزی از خرطومش بیرون زده بود !

داستان بچگانه

مامان فیلی با کلافگی گفت:” الفی نه درست دارو می خوره نه حاضره بره دستشویی بینیش رو خالی کنه تا راحتتر نفس بکشه !” بعد الفی و بابا فیلی رو تنها گذاشت و به طرف آشپزخونه رفت تا سوپ رو آماده کنه.
بابا فیلی با آرامش گفت:” پس مشکل اینه.. الفی از فین کردن بدش میاد” همون موقع الفی به شدت عطسه کرد و آب از دهان و خرطومش بیرون پاشید.. بعد در حالیکه گریه اش گرفته بود گفت:” از زمستون و سرماخوردگی متنفرم !”

بابا الفی با صدای آروم و مهربونش گفت:” پس مثل اینکه دلت نمی خواد سربازهایی که مردن رو آزاد کنی!” الفی با تعجب گفت:” سربازها؟ کدوم سربازها؟” بابا فیلی گفت:” داروهایی که مامان فیلی بهت میدن سربازهای قوی و تازه نفسی هستند که وارد بدنت میشن تا به سراغ سربازهای ویروسها برن و اونها رو بکشند..”
الفی در حالیکه بینیش رو بالا می کشید گفت:” خب بعدش چی میشه؟” بابا الفی ادامه داد:” سربازهای قوی که از طریق دارو و غذاهای مقوی وارد بدنت شدند با سربازهای ویروسها می جنگند و اونها رو می کشند، بعد تو باید سربازهای ویروسی که مردن رو از بدنت خارج کنی !”

الفی یه کم فکر کرد و گفت:” یعنی این موادی که توی بینیم هست همون سربازهای مرده هستند که باید بیرونشون کنم؟” بابا فیلی گفت:” بله .. برای همین باید خرطومت رو تند تند خالی کنی و با آب گرم بشوری، سوپ و نوشیدنی های گرم و مقوی و داروهای لازم رو بخوری تا زودتر همه ویروسها رو نابود کنی و از بدنت بیرونشون کنی ..”

بعد بابا الفی شروع کرد نبرد خیالی بین سربازهای بدن الفی و سربازهای ویروسی رو تعریف کردن .. بابا الفی دستهاش رو توی هوا تکون میداد و موقع تعریف کردن شکم بزرگش می لرزید.. الفی هم می خندید و به ماجرای بامزه جنگ سربازهای بدن با ویروسها گوش میداد.
بعد از اینکه بابا فیلی ماجرای جنگ سربازها با ویروسها رو تعریف کرد الفی بالاخره از جاش بلند شد و به حمام رفت . اون آب داغ رو باز کرد و شروع کرد به فین کردن.. الفی دلش نمی خواست هیچ سرباز مرده ای توی بدنش باقی بمونه ، برای همین با قدرت همه مواد اضافی که خرطومش رو پر کرده بود رو بیرون کرد..

قصه شب

همون موقع مامان فیلی بایک کاسه سوپ داغ به سراغ الفی اومد. الفی حالا میدونست که باید سربازهای بدنش رو برای جنگ با ویروسها آماده کنه ، برای همین سوپ رو با علاقه خورد.

داستان آموزنده

حالا ابرهای سیاه دیگه شروع به باریدن کرده بودند و دونه های سفید برف همه آسمون رو پر کرده بود. الفی که حالش خیلی بهتر شده بود کنار پنجره نشست و با اشتیاق بارش برف رو تماشا کرد. بابا فیلی بهش گفته بود که اگر تا فردا حالش بهتر بشه با هم یک آدم برفی جذاب می سازند.. الفی حالا خیلی خوشحال بود..

separator line

حتماً بخوانید:
داستان تصویری کودکانه لیا دختر شجاع مدرسه

داستان تصویری کودکانه لیا دختر شجاع مدرسه

مطمئنا همگی به دنبال پیدا کردن داستان کودکانه برای فرزندانتان هستید که هم حس خوبی به آنها منتقل کنید و هم خواب آرامی را به کودکانتان هدیه دهید. پس در…


این مطلب چقدر مفید بود ؟
4.7 از 5 (7 رای)  

دیدگاه ها

اولین نفر برای ثبت دیدگاه باشید !


hits