دلگرم
امروز: پنج شنبه, ۲۷ دی ۱۴۰۳ برابر با ۱۵ رجب ۱۴۴۶ قمری و ۱۶ ژانویه ۲۰۲۵ میلادی
قصه کودکانه وقتی درخت دکمه‌ای میوه داد تصویری
8
زمان مطالعه: 3 دقیقه
مطمئنا همگی به دنبال پیدا کردن داستان کودکانه برای فرزندانتان هستید که هم حس خوبی به آنها منتقل کنید و هم خواب آرامی را به کودکانتان هدیه دهید. پس در دلگرم با ما همراه باشید .

داستان تصویری کودکانه وقتی درخت دکمه‌ای میوه داد

یک روز که آبراهام داشت کت آبیش رو میپوشید، دکمه‌ی کتش افتاد روزی زمین! ای واااای! حالا دیگه کت درست نمی‌ایستاد!

قصه کوتاه

آبراهام ناراحت شد! اون این دکمه‌ی زیبا رو دوست داشت! دکمه از چوب درست شده بود و دورش با برگ‌های ریز تزیین شده بود! تازه آبراهام دوست داشت که کتش درست بایسته!

داستان تصویری

حالا آبراهام باید چی کار میکرد؟ اون سعی کرد که دکمه را فشار بده و سر جاش برگردونه اما موفق نشد! مامانش بهش گفت:

باید اینو بدوزم! اما امروز وقت ندارم!

داستان شب

اما آبراهام دلش نمی‌خواست که دکمه رو بدوزه! اون حس میکرد که یه چیزی تغییر کرده! حس میکرد که کتش یه جور خاصی عوض شده! نکنه یه اتفاق جادویی افتاده؟!

داستان آموزنده

آبراهام رفت و توی حیاط قدم زد! ایستاد و به صدای پرنده‌ها گوش داد! ناگهان یه پرنده روی خاک فرود اومد و یه کرم رو از روی زمین شکار کرد و رفت! حالا یه سوراخ توی خاک جلوی پای آبراهام درست شده بود!

قصه بچگانه

آبراهای به سوراخ نگاه کرد! بعد به دکمه‌ی توی دستش نگاه کرد! بعد ناگهان فهمید که چرا دکمه‌ی کت آبیش افتاده بود!

قصه تصویری

این چرخه‌ی طبیعی زندگی بود! آبراهام باید دکمه‌ی لباسش رو توی زمین میکاشت!

قصه شب

اون روی زانوهاش نشست و یه سوراخ بزرگتر توی خاک کند! بعد دکمه رو توی سوراخ گذاشت و روش رو با خاک نرم پوشوند!

قصه تصویری

توی اعماق خاک، دکمه چوبی برای خودش یه خونه‌ی جدید پیدا کرد!

داستان

خورشید توی آسمون رفت بالا! دکمه نتونست از زیر خاک خورشید رو ببینه اما تونست گرماش رو حس کنه!

قصه

هر روز آبراهام با یک لیوان آب به حیاط میرفت و به دکمه آب میداد!

قصه کوتاه

توی اعماق خاک، دکمه کوچولو خنکی آب رو احساس کرد و تشنگیش برطرف شد!

قصه بچگانه

آبراهام هر روز با دقت به نقطه‌ای که دکمه رو کاشته بود نگاه می‌کرد! اول چیزی در نیومده بود!

قصه کودک

اما آبراهام به جادو باور داشت! اون باور داشت که اگر به دکمه کوچولو اعتماد داشته باشه، اون بالاخره رشد میکنه!

داستان کودکانه

یک روز صبح خیلی زود، آبراهام یک جوانه خیلی کوچیک و ضعیف رو دید که از خاک بیرون زده بود! اون جوانه داشت میوفتاد اما آبراهام اونو با یک چوب کبریت صاف نگه داشت!

داستان تصویری کوتاه

قصه شب تصویری

جوانه رشد کرد و برگ داد! آبراهام فکر کرد که این درخت حتما باید دکمه‌های جدید بده!

قصه

اما درسته که ما به جادو باور داریم اما هیچوقت نمیدونیم جادو چجوری کار میکنه! برای همینه که اسمش جادوعه! برای همین یک روز یک غنچه روی درخت سبز شد!

داستان برای بچه

و میدونید از اون غنچه چی در اومد؟ یک کت جدید!

داستان بچگانه شب

آبراهام کت جدیدش رو پوشید! اون از یه دکمه‌ی جادویی برای خودش یه کت جدید رشد داده بود! و حالا اون برای همه‌ی دوستاش هم کت‌های جدید داشت!

قصه کوتاه شب

آبراهام کت جدیدش رو پوشید! اون از یه دکمه‌ی جادویی برای خودش یه کت جدید رشد داده بود! و حالا اون برای همه‌ی دوستاش هم کت‌های جدید داشت!

separator line

حتماً بخوانید:
داستان تصویری وقتی ماهی ها فوتبال بازی می کنند برای کودکان

داستان تصویری وقتی ماهی ها فوتبال بازی می کنند برای کودکان

تعریف کردن قصه کودکانه برای کودک می تواند باعث رشد تفکرات و ذهن او شود. داستان می تواند باعث رشد تخیلات ذهنی کودک شود و آثار مثبتی بر تفکرات کودک…


این مطلب چقدر مفید بود ؟
4.4 از 5 (8 رای)  

دیدگاه ها

اولین نفر برای ثبت دیدگاه باشید !


hits