شعر برای مادر از دست رفته
باورم نیست مادر رفتی و خاموش شدی
ترک ما کردی و با خاک هم آغوش شدی
خانه را نوری اگر بود ز رخسار تو بود
ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی
شعر در مورد مرگ مادر
تمام بود و نبودم وجود مادر بود
کسی که مظهر عشق بود، مادر بود
برای من به جهان هزار رنگ و فریب
کسی که مونس وغمخوار بود مادر بود
برای راحتی من چه رنج ها نکشید
کسی که موی سفید روی سفید بود مادر بود
به وقت بیماری بی قرار او به برم
کسی که دست بر سرم میکشید مادر بود
به نیمه های شب و با صدای گریه من
کسی که با هراس ز جا می پرید مادر بود
به کوچه و برزن یا به وقت خطر
کسی که با شتاب در پیام می دوید مادر بود
چو پای من به زمین گاه می لغزید
کسی که از ته دل آه میکشید مادر بود
شعر در مورد فوت مادر
شعر در مورد فراق مادر
مادرم هجر تو اندوه و غم ماست هنوز
شد چهل روز فراق غصه به دلهاست هنوز
دست مهرت زسرم کوته و بیچاره شدم
آرزوی رخ زیبای تو رؤیاست هنوز
شعری در مورد درگذشت مادر
مادر جان یاد آن شبها که ما را شمع جان بودی
میان ناامیدیها چراغ جاودان بودی
برایت زندگانی گرچه یکسر رنج و سختی بود
بنازم همتت مادر ، که تا بودی، صبور و مهربان بودی
گزیده اشعار در سوگ مادر
مادر
ای عاشق و عاشق ترین
در پیش من هستی ترین
دادی به من عشقی دگر
تو پیش من صادق ترین
بودم در آن تاریک وخون
تو که تولد داده ای،ای عشق من، زیباترین
هدیه کنی دنیا به من بادردو رنج منتها
بودی با خندیدنم ،خندان ترین،زیباترین
آغوش تو دنیای من، گرمای خوبی می دهد
شهدی به کامم ریخته ای ازهر شهد شیرین ترین
عاشق کلامش عشق تو،تو خود کلامم بوده ای
در هر شب تاریک من،تو بوده ای روشن ترین
مهتاب من در آسمان،بودی و هستی با صفا
ای مظهر عشق وصفا،هستی برام عاشق ترین
از خوبید هر چه بگم،کم بوده است در دفترم
دفتر به اتمام میبرم،ای خوب من، ای بهترین
شعر در مورد درگذشت مادر
کاش بودی سرم را روی شانه هایت میگذاشتم و میبوسیدمت
وقتی بودی آنقدر بزرگ نبودم وقتی هم که رفتی بزرگ نشدم
دستهایم سرد است کاش بودی دستم را میگرفتی
کجایی؟ شنیدم بهشت هم برایت کم است
خوش به حالت کاش من را هم میبردی
دلم برایت تنگ است همیشه عاشقت هستم
شبها به خوابم بیا مثل هر شب
دوستت دارم مادر
کودک که بودم وقتی زمین میخوردم
مادرم مرا میبوسید و تمام دردهایم از یادم میرفت
دیروز زمین خوردم، ولی دردم نیامد.
اما به جایش تمام بوسه های مادرم یادم آمد
شعله ای خاموش گشت و خانه ای بی نور شد
گوهر ارزنده ای پنهان به خاک گور شد
مادری شایسته از این عالم ناپایدار
چشم خود بربست و از چشم عزیزان دور شد
مادرم دیده برویت نگران است هنوز
غم نادیدن تو بار گران است هنوز
آنقدر مهر و وفا بر همگان کردی تو
نام نیکت همه جا ورد زبان است هنوز
گشته اکنون چشم ما از درد و غم دریا مادر
ما چه گوییم بی تو از فردا و فرداها مادر
تکیه گه بودی تو ما را ای همه امیدها
بی تو عالم ندارد رنگ شادیها مادر
مادرم یاسها عطرشان را از بوی تن تو به عاریت میگیرند
شبنم گل واژه اشکهای توست
ای شقایق دشتستان صبوری
ای هم آغوش پروانهها
ای صفای گل سرخ
ای نرگس عشق
تو از همه گلها زیباتر و از همه آنها خوشبوتری
در سالروز یاد تو عطر همه گلهای شکفته را نثار وجودت میکنیم
آسوده بخواب مادر بیمارم
راحت شدی از اذیت و آزارم
با دسته گلی به دیدنت آمده ام
بر خاک تو از اشک ، چه ها می کارم
بعد از تو فقط بغض و خدا را دارم!
زندگی م منهای تو..!
رمز من و عشق ، نام زیبایت بود
جنت ، فرشی به زیر پاهایت بود
روزی که تو را شناخت ناباوری ام –
افسوس که زندگی م ، منهایت بود!
مادر ریحان ها…!
ای مادر آفرینش ریحان ها
رمز هیجان پروری توفان ها
ها! مادر بغض های سرگردانی
نشنیده ترین سمفونی باران ها.!
قافیه اش پر پر بود!
گل بود ولی قافیه اش پر پر بود
درکش ز توان عشق بالاتر بود
حتی خود عشق سینه چاکش شده بود
لبریز حماسه بود ، چون مادر بود!
سرمست ترین بهشت ها!
دستش همه کینۀ زمین می شوید
چشمش ز یگانگی نشان می جوید
هر جا که قدم به تربتش بگذارد
سرمست ترین بهشت ها می روید!
ﺩﻟﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ و ﺑﻮﯼ ﮔﻞﻫﺎﯼ ﭼﺎﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯﺵ ﻭ
ﺻﺪﺍﯼ ﭼﺮﺧﺶ ﭼﺮﺥ ﺧﯿﺎﻃﯽ ﺍﺵ ﮐﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯽ ﺩﻭﺧﺖ
ﺩﻟﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺗﺎ ﻋﻄﺮ ﯾﺎﺱ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﯾﻮﺍﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯿﻬﻤﺎﻥ ﮐﻨﺪ
ﺩﻟﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﻪ ﻻﻻﯾﯽ ﻫﺎﯾﺶ ﺧﻮﺍﺏ ﻏﻔﻠﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻣﯽ ﭘﺮﺍﻧﺪ
ﺩﻟﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﺯﻥ ﺭﺍﺳﺖ ﻗﺎﻣﺖ ﻋﺎﺷﻖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﮐﻮﺩﮐﯿﻢ ﺑﺨﻨﺪﻧﺪ.
اما من ﺩﻟﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ …
نرفت از سرم هـــــر گز هوای تو مادر
هنوز می تپد این دل برای تو مـــــــــادر
چســـــــان زبان بگشایم که خجلت آهنگم
نکرده ام دل و جـــــــــان را فدای تو مادر
چه چـــــاره گر نبرم داغ هجر تو به عدم
امید قلب حزینم لــــــــــــــقای تو مـــــــادر
چو شبنم است سرو برگ رنگ این گلشن
مدام میشنوم من صــــــــــــــــدای تو مادر
درین چمن که حضور جفاست مضمونش
چه نعمت است به عـــــــــالم وفای تو مادر
مــــــــــــقیم منزل عزت کسی توان گشتن
که بود حـــــــــاصل کارش رضای تو مادر
نشد ز کیف و کــــــم عمر چشم ما روشن
حقیقت است به هــــــــر جا صفای تو مادر
رموز جـــــوهر تُست ( بایزید) و( بایقرا)
به این مـــــــــــــقام رسیدن عطای تو مادر
نبود لایق این گنج و این کمــــــــا ل (رفیع)
اگر نبود نصیبش دعــــــــــــــــــای تو مادر
هفت روز از رفتنت گذشت….
ولی ما هنوز باور نکرده ایم رفتنت را …
هنوز باور نکرده ایم که دیگر بین ما نیستی ..
نمیخواهیم باور کنیم که دیگر در جمع ما نیستی …
میدانم که خودخواهی است …
میدانم که از این دنیا بریده بودی …
میدانم راحت شدی از این همه درد و قرص و بی خوابی …
ولیای کاش بودی …
با صدای گرم مادر
هر صبحدم
در میان بستری نرم و تمیز
می گشودم چشم بر نور سفید
می گشودم دل بر نور امید
یاد دارم سفره خانه ما
بوی سنت می داد
داخل خانه ما
جلوه ای زیبا داشت
از زن ایرانی
جلوه ای از یک شمع
ذره ذره می سوخت
و نداشت پرو ایی
که به آخر برسد
کودکم هوش بدار
قبر مادر اینجاست
جای مادر خالیست
دل من تنگ شده
مادرم دیگر نیست
ای دریغ و افسوس که (مادر) نام عزیزی است
که دگر هرگز باز تکرار نخواهد گردید
شعر ذات خراب , شعر در مورد ذات خراب , شعر درباره ذات خراب , شعر در وصف ذات خراب
شعر در مورد مرگ مادر بزرگ
به قاب کهنه چشمانم ای مادر
به جز تصویر زیبایت ندارم
گلهای بهشت سایه بانت مادر
صد دسته ستاره ارمغانت مادر
دیگر چه کسی چشم به راهم باشد
قربان نگاه مهربانت مادر
رفتی از من مهر گسستی مادر
با رفتن خود دلم شکستی مادر
افسوس که بودی و ندانستم من
ای در گرانمایه چه هستی مادر
مادرم جای تو خالیست به کاشانه ما
غمت آتش زده بر این دل دیوانه ی ما
شمع این محفل ما بودی و خاموش شدی
بعد تو رفته صفا دیگر از خانه ما
نمیدانم در کدامین کوچه جستجویت کنم و
از کدامین گل عطرت را بجویم.
اما همین قدر میدانم که هنوز هم مانند کودکی عاجزانه تمنای وجودت را دارم
آرامش ابدی تو آرامش زندگیم را ربود و
اینک دلتنگی روزهای بی تو را فقط کنار سنگی سرد که پناه ماست سپری میکنم
هفت روز است که آسمانی شدنت را با چشمانی اشکبار گرامی میدارم مادر
نازنین مادر خوبم! چه بگویم
که زبان لایق تقریر تو نیست
شعر ضامن آهو , شعر در مورد ضامن آهو , شعر درباره ضامن آهو , شعر در وصف ضامن آهو
شعر درباره مرگ مادر بزرگ
قربان نگاه خسته ات، مادر جان
لبخند به گل نشسته ات، مادر جان
چه شبها تا سپیده، درد کشیدی
ندای یا علی (ع)، یا رب کشیدی
چون مهر، بـزرگ و بی نشانی مادر
آرام دل و عزیز جانی مادر
ای کاش همیشه جاودان می بودی
آن قدر که خوب و مـهربانی مادر
عمری که هست فانی، قدر و بها ندارد
باغی که گشت بی گل، سیر و صفا ندارد
مادر که بزم ما را، می داد شور و حالی
رفت از جهان و دیگر، کاری به ما ندارد
تو گل سر سبد باغ جهانی مادر
من فدایت که سراپا همه جانی مادر
جان نمایند فدای تو از آن خلق جهان
که به تایید جهان، جان جهانی مادر
جز خدا با همه خلقت چو بسنجند تو را
باز ببینند که تو بهتر از آنی مادر
فلک بردی ز کف صبر و قرارم
زدی آتش به قلب داغدارم
ز درگاهت خدایا عفو و رحمت
برای مادر خود خواستارم
ای مادر عزیز که جانم فدای تو
قربان مهربانی و لطف و صفای تو
هرگز نشد محبت یاران و دوستان
هم پایه محبت و لطف و وفای تو
ای مادر عزیز که جان داده ای مرا
سهل است اگر که جان دهم اکنون برای تو
گر بود اختیار جهانی به دست من
میریختم تمام جهان را به پای تو
افسوس دگر مادر شیرین سخنم در بر ما نیست
آن گوهر یک دانه پر مهر و وفا در بر ما نیست
آن سنگ صبور، ذاکر حق تا دم آخر
افسوس و صد افسوس دگر سایه او بر سر ما نیست
عمری صبور، درد کشیدی، چه بی صدا
یک روز صبح زود، پریدی، چه بی صدا
راحت بخواب، ای گل نیلوفری، بخواب
ما مانده ایم و غربت بی مادری، بخواب
یک سال است که عمارت پدری ام،
عطر مادری ندارد!
دلم پر از بهانه های مادره
به کی بگم توی دلم چی میگذره
ای وای از این غم، فریاد ازاین غم
لذت هر زندگانی را صفای مادر است
سینه ام آکنده از مهر و وفای مادر است
عالمی در وصف او هرگز نمی گیرد قرار
چون بهشت جاودانی زیر پای مادر است
عمری صبور، درد کشیدی، چه بی صدا
یک روز عصر پریدی، و چه بی صدا
راحت بخواب! گل نیلوفری، بخواب
ما مانده ایم و غربت بی مادری، بخواب
یاد دارم که در فروغ قمر
رفته بودم به تربت مادر
شب مهتاب و آسمان زرین
از فروغ ستاره پروین
دل شب بود خلوت و آرام
جان خوش یافتم در آن هنگام
مادرم را بسی دعا کردم
خواندمش نام او صدا کردم
مادرم مرغ دلم پر میکشد اندر هوایت
آرام جان باز آ که من مشتاق آن خندیدنت
به ماتمت من ماندهام با صد هزاران آرزو
آغوش باز مضطرب در حسرت بوییدنت
به پاس آن همه مهر و وفایت
حقیر است این محبتها برایت
ندیدم در جهان بهتر ز مادر
سر و جانم همه بادا فدایت
مادر ای معنی ایثار، تو گل باغ خدایی
توی روزگار غربت با غم دل آشنایی
مینویسم از سر خط، مادر ای معنی بودن
مینویسم تا همیشه، تویی لایق ستودن
هر سال منم عبد عطایت مادر
خوشبخت شدم من از دعایت مادر
نوروز که قابلی ندارد بیبی
صد عید، الهی به فدایت مادر
کاش مرکز اهدای جوانی هم بود …
آنگاه تمام جوانیام را اهدا میکردم به آن زنی که:
تمام جوانیاش را پای من گذاشت.
شرمندهام “مادر”
الهی من بمیرم جای مادر
به چشمانم بمالم پای مادر
به یاد لایلای بچگیها
منم با هیهی هیهای مادر
به یاد زحمت بسیار بابا
ببوسم دست بیهمتای مادر
کاش باشی و بتوان شامه پر کرد از بوی تو،
ای شببوی شبهای بیبوی من.
کجایی ای منِ من؟
کجایی ای من؟
تا جانی دوباره بخشی این من را …
بی تو این من تهی است، هیچ است و پوچ
با تو این من، من است.
آری با توام ای مادرم …
روحت شاد و آرام مادرم …
مادرم
در نگاهت خستگی معنا نداشت
وسعت پاک تو را دریا نداشت
آه ای جاریتر از خورشید خوب
کاشکی هرگز نمیکردی غروب
شادی روح مادران رفته به آسمان صلوات
دنیا ارزش پا کوبیدن به شکمت را نداشت.
ببخش مرا مادر
شعر فکر کردن , شعر در مورد فکر کردن , شعر درباره فکر کردن , شعر در وصف فکر کردن
شعر در وصف درگذشت مادر
مادر، من هرگز بهشت را زیر پایت ندیدم،
زیر پای تو آرزوهایی بود
که به خاطر من از آن گذشتی، در آن دنیا حلالم کن.
مرا ببخش مادر.
مرا آن روز شادی بود در سر
که سر میبود بر زانوی مادر
چراغ خانهی ما گشته خاموش
که مادر نیست اندر خانه دیگر
دم رفتن است باری نظری که تا ببینی
که چگونه خانه بی تو، به عزا نشسته مادر
زنم از دیده بر دل روی مادر
منم مست کمان ابــروی مادر
گل از خجلت نقابی بر رخش زد
چو آمد عطر مشکین بــوی مادر
شعله ای خاموش گشت و خانه ای بی نور شد
گوهر ارزنده ای پنهان به خاک گور شد
مادر شایسته ای زین عالم ناپایدار
روشن آن دیده که رویش می دید
دگر آغوش مادر جای ما نیست
دریغا دامنش ماوای ما نیست
از آن روزی که از دار فنا رفت
کسی غمخوار و هم آوای ما نیست
مادرم ای رفته در خوابی دراز
یاس هایت توی ایوان گشته باز
گرچه گل هایت همه تنها شدند
با شقایق های آن دنیا بساز
لالایی مادر خوبم لالایی
یه دور از رنج و غم پیش خدایی
همیشه با خدا بودی به دنیا
یقین تا حشر هم پیش خدایی
فرشته زیر خاک! این باورم نیست
که دیگر سایه او بر سرم نیست
نمیبینم به غیر از غصّه و غم
به دنیایی که در آن، مادرم نیست
برایم سایهی سر بود، مادر
نه گویا چیز دیگر بود، مادر
به دنیایم اگر چیزی نمیماند
فقط ای کاش مادر بود، مادر
برایم یار و یاور کاش میماند
کنارم روز دیگر کاش میماند
فغان و درد و آه و اشک و افسوس
نگاه گرم مادر کاش میماند
ز سر شد سایهات کوتاه، مادر
جهانم شد مصیبتگاه، مادر
سخن آموختی، رفتی، نمانده ست
مرا جز وای مادر! آه مادر
این چه شمع است که خاموش نگردد هرگز
مرگ مادر که فراموش نگردد هرگز
مادر به تو سوگند که در این خانه خاموش
افسانه شادی و خوشی گشته فراموش
مادر امروز جهان بی تو نبیند چشمم
این منم بر سر خاک تو که خاک بر سرم
۱ دیدگاه