شعر روز قیامت
ترسم قیامت شود
و من در پیشگاه قبله گاهم
شرمنده دستانی شوم
که نوازشم می کردند
آتش جهنمی را
که از چشمانش بر تن بیقرار من
لرزه انداخته بود را
می دیدم
که جهانی را می سوزاند
به گور رفتم …
شب اول شد
نکیر دل
منکر عقل
بر سر این جسم بی روح
شروع به بازخواست کردند
لال شدم
اسمش از خاطرم پر کشیده بود
تنها شمیم عطر
موهایی
بر من مستولی بود
که هر شب بر بالینم
حاضر بود و با آن
چنگ غزل واژه
می نواختم
شاعر : فرزانه ایروانی
بیشتر بخوانید :
شعر زیبای عقاب و زاغ از دکتر پرویز خانلری
شعر روزگار جوانی از حمیدرضا کاووسی
شعری از فردوسی به نام روزگار نامناسب مردم ناسازگار
شعر روز وداع یاران مارا امان ندادند | تا بیکران معینی کرمانشاهی
باز آمد بوی ماه مدرسه | شعر روز اول لاله ای خواهم کشید
شعر روزگار بی وفا | شعر زیبای روزگار بی وفا از اسامه یعقوبی
۱۰ تا از زیباترین و ناب ترین شعرهای بهاری از شاعران بزرگ
شعر روز وداع یاران : غزلی از سعدی
شعر زیبای آب را گل نکنیم، از سهراب سپهری + دکلمه خسرو شکیبایی
دیدگاه ها