شعر روزگار بی وفا
این روزگار بی وفا بازیها داره می دونم
آخر این قصه ما چطور می شه نمی دونم
فکرنکنی ای روزگار که التماست می کنم
فقط دارم درد دلی من واسه یارم می کنم
سلام ستاره شبهام حالت خوبه مهربونم
خیلی حرفا تو دلم می خوام بگم نمی تونم
وقتی ازم دلگیر می شی هیچی ٌباور ندارم
می ترسم از یادت برم من این ٌ طاقت ندارم
می ترسم که بودنت ٌ یه روزی از من بگیری
به دل می گم حوصله کن چقدر بهونه می گیری
شب شده و عطر تنت پیچیده تو اتاق من
تموم خاطراتمون باز اومده سراغ من
گرمای ناز دستاتو رو گونه هام حس می کنم
جای سرت رو عزیزم رو شونه هام حفظ می کنم
بازم تموم حسرتا میان می شن مهمون من
کاش می شد فریاد بزنم فقط تویی درمون من
باخود میگ م یه روز میاد من و تو مال هم بشیم
تو تک تک ثانیه ها مونس و یار هم بشیم
خوب می دونم تو هم داری سکوت رو فریاد می زنی
با غصه ها و گریه هات این دلت رو دار می زنی
قد همه آسمونا حست رو باور می کنم
به اشکای رو گونه هات عشقت ٌ باور می کنم
بازی روزگار اینه بالا پایین زیاد داره
کافی تو چیزی بخوای فوری برات کم می زاره
تو امتحان زندگی باید صبور باشی عزیز
تو بازی دلدادگی جسور باید باشی عزیز
اما بدون که سختی ها آخر یه روز تموم می شه
فصل بهار میاد و این زمستونم تموم می شه
اونیکه عشق رو هدیه داد خیلی خوب و مهربونه
خودش یه روز ما دو تا رو آخر به هم می رسونه
روزگار بی وفا شعری از اسامه یعقوبی از دفتر ترانه های خستگی
بیشتر بخوانید :
شعر زیبای عقاب و زاغ از دکتر پرویز خانلری
شعری از فردوسی به نام روزگار نامناسب مردم ناسازگار
شعر روز وداع یاران مارا امان ندادند | تا بیکران معینی کرمانشاهی
باز آمد بوی ماه مدرسه | شعر روز اول لاله ای خواهم کشید
۱۰ تا از زیباترین و ناب ترین شعرهای بهاری از شاعران بزرگ
شعر روز وداع یاران : غزلی از سعدی
شعر زیبای آب را گل نکنیم، از سهراب سپهری + دکلمه خسرو شکیبایی
شعر روز ۱۳ بدر شهریار : سیزده بدر در شعر استاد شهریار
شعر روز ها فکر من این است همه شب سخنم از مولانا
دیدگاه ها