دلگرم
امروز: چهارشنبه, ۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۴ برابر با ۲۴ شوّال ۱۴۴۶ قمری و ۲۳ آوریل ۲۰۲۵ میلادی
داستان انگلیسی کودکانه اژدهای خجالتی با ترجمه
زمان مطالعه: 8 دقیقه
داستان های کودکانه انگلیسی یکی از بهترین روش‌ها برای آموزش و تقویت زبان انگلیسی در کودکان می‌باشد.

قصه کودکانه انگلیسی اژدهای خجالتی (The Reluctant Dragon Story for kids)

Once upon a time, there was a shepherd. One evening he arrived home shivering out of fear.

روزی روزگاری یک چوپان بود. یک روز عصر که داشت از ترس میلرزید و به خانه رسید.

I saw something terrible! He cried! It was as as big as 4 big horses with long and sharp claws. It has a long pointy tail and shiny blue scales all over its body!

او در حالی که داشت گریه میکرد گفت: چیز وحشتناکی دیدم! اون به اندازه 4 اسب بزرگ با چنگال های بلند و تیز بود. دم نوک تیز بلند و فلس های آبی براق سراسر بدنش رو پوشونده بود!

His son went and searched in his book:

پسرش رفت و در کتابش جستجو کرد.

It seems like you saw a dragon dad! Said the boy!

پسرش گفت: بابا انگار یک اژدها دیدی!

His parents were scared but he was calm as always.

پدر و مادرش ترسیده بودند اما او مثل همیشه آرام بود.

Wondering if the dragon is friendly or not, next morning the son got up and set up to the hill. When the boy arrived, found the dragon really friendly! They smiled at each other. Then boy sat down and asked many questions from the blue dragon!

پسرک میخواست بداند که رفتار اژدها دوستانه است یا نه برای همین صبح روز بعد پسر از جایش بلند شد و به سمت تپه رفت. وقتی پسر رسید، فهمید که اژدها خیلی مهربان است! آن دو به هم لبخند زدند. سپس پسر نشست و سوالات زیادی از اژدهای آبی پرسید!

The dragon started to narrate stories from old times:

اژدها شروع به نقل داستان های قدیمی کرد:

There were very dangerous dragons everywhere back then. And knights had to battle them and rescue princesses!

در آن زمان اژدهای بسیار خطرناکی در همه جا وجود داشت. و شوالیه ها باید با آنها می جنگیدند و شاهزاده خانم ها را نجات می دادند!

The boy came back every day to hear the stories. But after a while, the villagers found out about our blue dragon. Obviously they were scared. The boy went to the dragon and said:

پسر هر روز برای شنیدن داستان ها برمی گشت. اما بعد از مدتی روستاییان متوجه اژدهای آبی ما شدند. معلوم بود که ترسیده بودند. پسر نزد اژدها رفت و گفت:

The villagers want to get rid of you!

روستاییان می خواهند از شر تو خلاص شوند!

But I wouldn’t be hurt! Not even a scratch! Said the dragon.

اژدها گفت: اما من صدمه نمی بینم! نه حتی یک خراش!

That afternoon, the boy heard a very bad news in the village! The villagers wanted to send the Saint George, the dragon killer, for fighting the dragon!

آن روز بعد از ظهر پسر در روستا خبر بسیار بدی شنید! روستاییان می خواستند سنت جورج، قاتل اژدها را برای مبارزه با اژدها بفرستند!

The boy ran straight to the dragon and said:

پسر مستقیم به سمت اژدها دوید و گفت:

They want to say Saint George, The dragon killer after you! He has the longest spear I’ve ever seen.

می خواهند بگویند سنت جورج، قاتل اژدها را برای تو بفرستند! او بلندترین نیزه ای را دارد که تا به حال دیده ام.

Thanks for telling me! But I don’t wanna fight! So I am going to just hide in my cave and wait for him to leave! Said the dragon!

اژدها گفت: از اینکه به من گفتی متشکرم! اما من نمی خواهم دعوا کنم! بنابراین من فقط می خواهم در غار خود پنهان شوم و منتظر رفتن او باشم!

No you don’t have a choice! People want a fight!

نه! تو چاره ای نداری! مردم دعوا می خواهند!

But the dragon yawned:

اما اژدها خمیازه کشید:

I’m sure you will find a way!

مطمئنم تو راهی پیدا خواهید کرد!

The boy went back to the village quietly. There he saw a group of villagers who were talking about the dangerous dragon:

پسر آرام به روستا برگشت. در آنجا او گروهی از روستاییان را دید که در مورد اژدهای خطرناک صحبت می کردند:

Did you know that he eats 10 sheep just for breakfast?!

آیا می دانستید که او فقط برای صبحانه 10 گوسفند می خورد؟!

Yeah! I heard that he burnt down several houses!

آره شنیدم چند خانه را به آتش کشیده است!

The boy yelled with anger:

پسر با عصبانیت فریاد زد:

This is a lie! This dragon can’t even hurt an ant!

این یک دروغ است! این اژدها حتی آزارش به یک مورچه هم نمیرسد!

قصه انگلیسی

But everyone wants a fight! what can I do? Said Saint George!

سنت جورج گفت: اما همه دعوا می خواهند! چه می توانم بکنم؟

The boy whispered:

پسر زمزمه کرد:

Follow me!

بیا دنبالم!

The boy took the dragon killer to visit the dragon. Saint Georg said:

پسر قاتل اژدها را برای ملاقات با اژدها برد. سنت جورج گفت:

What an amazing place for a fight!

چه جای شگفت انگیزی برای دعوا!

There will be no fighting! Said the dragon very firmly!

اژدها خیلی محکم گفت: دعوایی در کار نیست!

Not even pretend to fight?

حتی تظاهر هم نکنیم که داریم دعوا میکنیم؟

Maybe!

شاید!

The boy said:

پسر گفت:

Do you promise not to harm him?!

قول میدی بهش آسیب نزنی؟!

Saint George thought a little bit and said:

سنت جورج کمی فکر کرد و گفت:

Well! It has to look real!

خوب! باید واقعی به نظر برسد!

The dragon asked:

اژدها پرسید:

Will there a feast after the fight?!

آیا بعد از دعوا ضیافتی برگزار می شود؟!

Yes! And I promise that you can come! said Saint George.

سنت جورج گفت: آره! و من قول می دهم که می توانید بیایید!

The next morning, Lots of people came for watching the fight! The boy was standing near the dragon’s cave, looking nervous! They cheered and yelled when Saint Georg showed up! Soon, a roar echoed in the mountain and flames spread in the air.

صبح روز بعد، افراد زیادی برای تماشای دعوا آمدند! پسرک نزدیک غار اژدها ایستاده بود و عصبی به نظر می رسید! هنگامی که سنت جورج ظاهر شد، مردم تشویق کردند و فریاد زدند! خیلی زود صدای غرش در کوه طنین انداز شد و شعله های آتش در هوا پخش شد.

The dragon blew fire! Saint George galloped hard, his spear held high! The dragon jumped up and the shot past each other.

اژدها آتش زد! سنت جورج به سختی تاخت، نیزه اش را بالا نگه داشت! اژدها از جا پرید و تیر از کنار او گذشت.

Missed! Yelled the crowed!

جمعیت فریاد زد: وااااای!

Saint George and the dragon turned and charged again! This time there was no chance for them to miss! After a long fight, finally dragon slumped to the ground. George stood on him. The crowd shouted:

سنت جورج و اژدها برگشتند و دوباره شروع کردند! این بار فرصتی برای از دست دادن وجود نداشت! پس از یک مبارزه طولانی، سرانجام اژدها روی زمین افتاد. جورج روی او ایستاد. جمعیت فریاد زد:

Cut off his head!

سرش را ببرید!

George said:

جورج گفت:

I think the dragon has learned his lesson! Let’s just invite him to the feast!

فکر کنم اژدها درسش رو یاد گرفته! بیایید فقط او را به جشن دعوت کنیم!

Then saint George led the boy, the dragon and villagers down to the mountain! The boy was really happy cause he managed to execute his plan! The villagers were also happy cause they had seen the fight they wanted so badly!

سپس سنت جورج پسر، اژدها و روستاییان را به سمت کوه هدایت کرد! پسر واقعا خوشحال بود چون توانست نقشه خود را اجرا کند! روستاییان هم خوشحال بودند چون دعوایی که میخواستند را دیده بودند!

Saint George was also happy because he had won the battle. But the dragon was the happiest! He now had a lots of friends and delicious food to eat!

سنت جورج نیز خوشحال بود زیرا در نبرد پیروز شده بود. اما اژدها خوشحال ترین بود! او حالا دوستان زیادی داشت و غذاهای خوشمزه ای برای خوردن داشت!

It was a wonderful night! Whispered the dragon and began to snore!

این یک شب فوق العاده بود! اژدها زمزمه کرد و شروع کرد به خروپف کردن!

OH! How should I take him back to his cave?! Asked the boy.

پسرک پرسید: اوه! چگونه او را به غارش برگردانم؟!

I’ll help! Saint George laughed.

سنت جورج با حنده گفت: من کمک خواهم کرد!

He gave the dragon a prod and they set off up the mountain hand-in-hand! The Saint, the blue dragon and the boy!

او به اژدها سیخونک زد و آنها دست در دست به سمت کوه رفتند! سنت جورج، اژدهای آبی و پسر!

separator line

همچنین بخوانید:
قصه کودکانه شاهزاده خانم و نخود با ترجمه فارسی

قصه کودکانه شاهزاده خانم و نخود با ترجمه فارسی

داستان جذاب و آموزنده شاهزاده خانم و نخود به همراه ترجمه فارسی برای کودکان.

 

توجه: مطالب پزشکی و سلامت مجله دلگرم ، از منابع معتبر داخلی و خارجی تهیه شده اند و صرفا جنبه اطلاع رسانی دارند ، لذا توصیه پزشکی یا درمانی تلقی نمی شوند ، چنانچه مشکل پزشکی دارید حتما برای تشخیص و درمان به پزشک یا متخصص مراجعه کنید.
مسابقه ایرانی باش

۱ دیدگاه

شما هم می توانید نظرات خود را ثبت کنید

معصومه فاضلی | ۴ ماه پیش
با عرض سلام و خسته نباشید مطالب شما خیلی مفید و کاربردی و جالبه با تشکر موفق و پایدار باشید
1
2

hits