دلگرم
امروز: دوشنبه, ۲۶ خرداد ۱۴۰۴ برابر با ۱۹ ذو الحجة ۱۴۴۶ قمری و ۱۶ ژوئن ۲۰۲۵ میلادی
شعر طنز درباره زندگی، کنکور و دنیای مجازی
زمان مطالعه: 6 دقیقه
مجموعه ای از اشعار طنز با موضوعات مختلف از زندگی روزمره تا دنیای مجازی و کنکور، سروده شده توسط شاعران معاصر.

خنده دارترین اشعار طنز تلخ

خواب دیدم پول پارو می کنم
می شمارم یک به یک بو می کنم
 
می زنم بوسه به رویِ اسکناس
می شوم مست و هیاهو می کنم

بینِ مردم می روم قارون صفت
گنج خود را بارِ یابو می کنم

باز دیدم می خرم چندین زمین
هر یکی را برج و بارو می کنم

کاخ می سازم برای خویشتن
بالش ام را از پرِ قو می کنم

دیدم عازم گشته ام سویِ فرنگ
کوچ مانند پرستو می کنم

با هواپیمایِ شخصی می پَرم
در خیالم رو به مینو می کنم

ناگهان دیدم که نقص آمد پدید
مُضطرب تنها به او رو می کنم

می شوم بیدار از خواب گران
وِرد خود را ذکر یا هو می کنم

خانه یِ دل را برایِ زندگی
با امید و عشق نیکو می کنم

شاعر علی باقری

separator line

شعر طنز در وصف کنکور

شعرطنز کنکور

درد کنکور تو می دانی چیست؟
درسْ با زور تو می دانی چیست؟

صد و پنجاه کدِ رشته ولی
همه یکجور تو می دانی چیست؟

آخری: رشته ی پوشک بافی!
واحد غور! تو می دانی چیست؟

آه از حرف و نگاه مردم
نیش زنبور تو می دانی چیست؟

آنهمه درس بخوانی آخر...
دل رنجور تو می دانی چیست؟

اوستادی که خودش پا به هواست
بلدِ کور تو می دانی چیست؟

آخرش باز، رسی اول خط
جذرِ مجذور تو می دانی چیست؟

حیف عمری که تباهش کردم
درد کنکور توی می دانی چیست؟

شاعر عباس طبیبی

separator line

شعر طنز درباره خواب

شعر طنز خواب

دلم تصویری از بم بود دیشب

پر از غصه، پراز غم بود دیشب

میان روضه، بشکن میزدم من

نمیدانم چه مرگم بود دیشب

همه بودند، مولانا، عراقی

ولیکن، یکنفر، کم بود دیشب

به روی زخم بی تاب دل من

زبان شعر، مرهم بود دیشب

میان محفل ما آنطرف تر

پری همراه شبنم بود، دیشب

دقیقا توی کابوسی که دیدم

عروسی نه، که ماتم بود دیشب

میان خواب، میدادم من اطعام

و حالم مثل حاتم بود، دیشب

مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل

فعولن فاعلن، هم بود دیشب

نمیدانم چه ماهی بود در خواب

رجب یا که محرم بود دیشب

عجیب آنکه درون محفل ما

نبی، عیسی بن مریم بود دیشب

اگر چه ماه من اردیبهشته

ولی اردی جهنم بود دیشب

گمان دارم که در پشقاب یاران

چغندر یا که شلغم بود دیشب

میان جمع یاران صمیمی

پر از شیخ و معمم بود دیشب

خلاصه هرچه بود این خواب مبهم

بدور از ذهن آدم بود دیشب

شاعر محمدجعفری

separator line

شعر طنز درباره دنیای مجازی

شعر طنز دنیای مجازی

ز دنیای خاموش و پُر محتوا
رسیدیم جایی پُر از ادّعا

همه در جهانی مجازی شدند
گرفتارِ این صحنه سازی شدند

یکی پُستِ اندرز و تقوا نهاد
خودش زیرِ پُستِ بَدی ایستاد

دلِ خلق در چت، ولی بی صدا
لَبی خنده رو، سینه ای پُرجَفا

نه دستی، نه چشمی، نه آغوشِ گرم
فقط شکلَکی با نَمک های نرم

به جایِ سلام و حَرفِ صمیم
نشسته ست استیکرِ بی ندیم

یکی شب نخُفت از برایِ کامنت
یکی عکس زد با جَکوزی و پِنت

ادب رفت و نسلِ حیا شد هلاک
کسی قدرِ پیران ندارد چو خاک

یکی با پدر، شوخیِ بی ادب
یکی ناسزا گفت با شوق و تَب

میانِ زنان، واژه ها بی حجاب
میانِ پسرها، فقط التهاب

یکی گفت: «من وارثِ کورُشم!»
ولی فُحشِ چیزدار را می کِشم!

یکی دید یوزی، دلش ضعف رفت
فرستاد پیغام  وانگَه، برفت!

به هر کس رسید این پیام و نوشت:
«تو تنها امیدِ منی تا بهشت!»

نگو دل دهد بهرِ مهر و وفا
که باید پُر از زر بود یا قفا

به لَب خنده دارد، به دل زرگری
بپرسی که ای؟ گویدت: «سروری!»

نه آن یک پلَنگ و نه این شاه ِمال
همه فیک و فیلتر، همه در خیال

همه با نقاب اند و لبخندِ تلخ
رَوَد تا سَمرقند و آید به بلخ

نگاهش به عکسِ فلان واینر است
دلش پُر حسادت، و خود هیتر است

هزاران بلاگر، همه بی صداق
نه فکری، نه عمقی، فقط اتفاق

نه خنده، نه شادی، نه حالِ درست
فقط استوری باشد و ریلز و پُست

یکی گفت: «من دینِ خود باختم
به هشتگ، به چالش، قَسَم ساختم»

نه مِحراب ماند، نه یک اعتقاد
همه قاضی اند از سرِ انفراد

کسی را ندید و بَدَش گفت زود
که فالو نداشت و نگفتش درود

نه ایمان، نه اندیشه، نه استوار
فقط پُز، فقط ژِست، فقط افتخار

اگر طالبی این چنین مغزِ سُست
عدد را کامنت کُن، در زیر پُست!

به خود بازگَرد، ای دلِ رَنج کش
رها کُن جهانِ سراسر تَنش

فَضا گر مجازی ست، دل واقعی ست
که این لایک و کامنت، آخر تَهی ست

بیا تا بکاریم یک دانه نور
به جایِ دروغ و به جایِ غرور

به لَب آیه ای از امید و شَعَف
به دل ریشه ای از یقین و شَرَف

تو هم سهم داری از این روشنی
بزَن جرعه ای از شرابِ غَنی

شاعر فرزاد دانشور

separator line

شعر طنز برای کارمند

شعر طنزکارمند

چند قدم پایین تر از نهر کرج
زیرماشین رفت و له شد مش فرج
زد ازین دنیای پرزحمت به چاک
غسل دادند و سپردندش به خاک
طبق معمول آمد آنجا دو مَلَک
با مداد و کاغذ و چوب و فلک
گفت با آن بینوا از روی خشم
هر چه میگویم بگو ، گفتا به چشم
گفت شغلت چیست گفتا کارمند
ساکن تهران ولی اهل مرند
گفت برگو تا چه داری سور و سات
از نماز و روزه و خمس و زکات
یک به یک نام همه پیغمبران
بی غلط بشمر که باشی در امان
حج واجب گر بجا آورده ای
پول آن را از کجا آورده ای
نامه ی اعمال گر باشد سیاه
می کنم من روزگارت را تباه
مش فرج از جا کمی جنبید و گفت
کم به گوش من فرو کن حرف مف
من کجا وقت عبادت داشتم
کی مجال قرب و طاعت داشتم
نصف عمرم در اداره شد تلف
نصف آنهم شد تلف در توی صف
از برای روغن و صابون و نفت
آبرویم در میان خلق رفت
دایما آنجا من شوریده بخت
می زدم در زیر کفشم نیم تخت
در اطاقی خیس منزل داشتم

همچنین بخوانید:
گلچینی از بامزه ترین شعرهای طنز ادبی

گلچینی از بامزه ترین شعرهای طنز ادبی

مجموعه ای از شعرهای طنز و خنده دار از شاعران معروف ایرانی که با زبان شیرین و طنزآمیز، لحظاتی شاد و مفرح را برای شما رقم می زند.

فکر صاحبخانه در دل داشتم
روزه گر سی روز بوده برقرار
من تمام عمر بودم روزه دار
مرحمت فرما بیا روی زمین
چند روزی همچو ما شو خوش نشین
تا فراموشت شود لطف خدا
می شوی اهل جهنم مثل ما
گر تو می بودی به جای این حقیر
کفر می گفتی دمادم ای نکیر
مش فرج زین حرفها بسیار گفت
تا که قانع شد آن گردن کلفت
نامه ای داد و فرستادش بهشت
در میان نامه این مطلب نوشت
حامل این نامه قبل از مرگ خویش
سوخته در آتش دنیا پیش پیش

شاعر امین زهانی

separator line

 

دیدگاه ها

اولین نفر برای ثبت دیدگاه باشید !


hits