دلگرم
امروز: پنج شنبه, ۱۵ آذر ۱۴۰۳ برابر با ۰۲ جمادى الآخر ۱۴۴۶ قمری و ۰۵ دسامبر ۲۰۲۴ میلادی
داستان گربه خانه دار با بچه های زیاد !
4
روزی روزگاری در یک محله‌ی کوچک، گربه‌ای به نام مَیلو زندگی می‌کرد. مَیلو گربه‌ای بسیار مهربان و دوست‌داشتنی بود که همه‌ی اهالی محله او را می‌شناختند. او همیشه در اطراف خانه‌ها می‌چرخید و با بچه‌ها بازی می‌کرد.

داستان گربه خانه دار

اما یک روز، مَیلو تصمیم گرفت که خانواده‌اش را بزرگ‌تر کند. او به دنبال یک دوست گربه‌ای بود تا با هم زندگی کنند. پس از مدتی جستجو، مَیلو با گربه‌ای زیبا و سفید به نام لونا آشنا شد. لونا نیز مانند مَیلو مهربان و بازیگوش بود و خیلی زود با هم دوست شدند.

پس از مدتی، مَیلو و لونا تصمیم گرفتند که یک خانواده تشکیل دهند. آن‌ها به زودی صاحب چهار بچه‌گربه‌ی کوچک و ناز شدند: نرس، بامزه، تام و ممو. این بچه‌گربه‌ها بسیار بازیگوش و شاد بودند و هر روز در حیاط خانه به بازی می‌پرداختند.

بچه‌گربه‌ها همیشه دنبال ماجراجویی بودند. آن‌ها در باغچه‌ی خانه می‌دویدند، زیر درختان پنهان می‌شدند و با پروانه‌ها بازی می‌کردند. مَیلو و لونا همیشه مراقب آن‌ها بودند و هر بار که بچه‌ها کمی از خط قرمز عبور می‌کردند، با صدای ملایم خود آن‌ها را به سمت خانه دعوت می‌کردند.

یک روز، بچه‌گربه‌ها تصمیم گرفتند که به یک ماجراجویی بزرگ بروند. آن‌ها به سمت پارک محله رفتند و در آنجا با دیگر حیوانات بازی کردند. اما وقتی خورشید شروع به غروب کردن کرد، بچه‌ها متوجه شدند که خیلی دور شده‌اند و باید به خانه برگردند.

نرس، بامزه، تام و ممو با هم پیمان بستند که هر کجا که بروند، همیشه با هم باشند. آن‌ها با هم دویدند و بالاخره به خانه رسیدند. مَیلو و لونا با نگرانی منتظر آن‌ها بودند و وقتی بچه‌ها را دیدند، خوشحال شدند.

از آن روز به بعد، بچه‌گربه‌ها یاد گرفتند که هر ماجراجویی‌ای باید با احتیاط انجام شود و همیشه باید به خانه برگردند. آن‌ها همچنین فهمیدند که خانواده همیشه در کنار هم هستند و عشق و محبت بین آن‌ها هیچ‌گاه کم نمی‌شود.

و اینگونه، مَیلو، لونا و بچه‌گربه‌هایشان زندگی شادی را در کنار هم ادامه دادند و هر روز ماجراجویی‌های جدیدی را تجربه کردند.



این مطلب چقدر مفید بود ؟
4.8 از 5 (4 رای)  

۱ دیدگاه

شما هم می توانید نظرات خود را ثبت کنید

شادی | ۴ هفته پیش
مرسی ،زیبا بود
0
0

hits