شعر وفات حضرت خدیجه (س)
ضمن عرض تسلیت به مناسبت فرا رسیدن وفات حضرت خدیجه (س)، در این مقاله از مجله دلگرم مجموعه ای از شعر وفات حضرت خدیجه (س) را آورده ایم. با ما همراه باشید.
شعر تسلیت وفات حضرت خدیجه (س)
سرمایه ات خرج مسلمانی ما شد
حق مسلمانی ما با تو ادا شد
دستت کلید قفل های بسته بوده
پیغمبر از دستان تو حاجت روا شد
اسلام بی تو بی گمان در شعب می مرد
دین خدا با همتت دین خدا شد
تو اجر زحمت های احمد بودی اما
مزد تو بانو! حضرت خیرالنسا شد
مادر بزرگی مثل تو دارد،جز این نیست
زینب اگر آیینۀ زهرا نما شد
ای داغ تو بر سینۀ خاتم نشسته
بی تو درون قلب زهرا غم نشسته
در عفتت مریم کنیز صبح و شامت
آسیه خدمت می کند، هاجر سلامت
مال و منال و هستی ات شد خرج اسلام
احمد به حیرت مانده در نوع مرامت
زهرا فقط در دامن تو رشد کرده
ای مادر زهرا همین بس در مقامت
طرز جهاد تو زبان زد مانده بانو
خلق خدا ماندند در نوع قیامت
حق است اگر در رتبه ات عمری بگوئیم
دین خدا یکجا سند خورده به نامت
با این که بر عرش خدایت پا نهادی
رفتی و داغی بر دل زهرا نهادی
شعر برای وفات حضرت خدیجه (س)
آن روز که افتاد خزان در چمن تو
پر زد به جنان طوطی روح از بدن تو
تا بوی گل احمدی آید ز تن تو
شد جامه پیغمبر اکرم کفن تو
با مرگ تو آغاز شد ای عصمت سرمد
بی مادری فاطمه، تنهایی احمد
برخیز که بر ختم رسل فخر زمانه
خانه شده غمخانه، ای بانوی خانه
بر گیسوی زهرا که زند بعد تو شانه؟
بی تو شده از هر مژه اش سیل روانه
بی روی تو گردون به نظر تیره چو دود است
برخیز که بی مادری فاطمه زود است
شعر رحلت حضرت خدیجه (س)
امشب زمین و آسمان را غم گرفته
زهرا برای مادرش ماتم گرفته
ای آسمان خون گریه کن در ماتم او
زیرا که امشب گریه کرده همدم او
امشب شب هجران دو دلداده باشد
شام وداع همسری آزاده باشد
گرد یتیمی بر رخ زهرا نشیند
از بعد مادر رنگ شادی را نبیند
آئینه مهر و وفا و عشق بشکست
امشب علی گویا که مادر داده از دست
امشب خدیجه می رود از خانه وحی
تاریک شد در ماتمش کاشانه وحی
چشم از خدیجه بر نمی دارد پیمبر
خون جگر از دیده می بارد پیمبر
یا رب خدیجه عاشق و همراز من بود
در راه قرآن چون علی جانباز من بود
ای در غریبی آشنایم ای خدیجه
ای جان نثار با وفایم ای خدیجه
در موج طوفانها فداکاری نمودی
با مال و جان خود مرا یاری نمدی
در راه من زخم زبانها را شنیدی
هر درد و محنت را به جان و دل خریدی
ای هر نگاهت در خزان غم بهاران
در حفظ جانم پیکرت شد سنگباران
لرزانده اشک دخترت عرش خدا را
سوزانده تنهایی او دلهای ما را
امشب شب هجران دو دلداه باشد
شام وداع همسری آزاده باشد
چشم از خدیجه بر نمی دارد پیمبر
خون جگر از دیده می بارد پیمبر
شعر درباره وفات حضرت خدیجه (س)
بهشت را مبر از خانه ناگهان بانو
برای بی کسیِ فاطمه بمان بانو
به جان دختر مظلومه ات مرو از دست
مَساز اشک یتیمانه را روان بانو
بمان و فاطمه را خود عروس کن آری
که دختران همه محتاج مادران بانو
برای غربت من جان به لب شدی امّا
بدان که غربت زهراست بعد از آن بانو
به باغ یاسِ تو سیلی زدند، باور کن
بمان که یاس نمیرد جوان جوان بانو
میان این در و دیوار فضه را طَلَبد
مرو که مشکل او را کنی نهان بانو
بیا و یاریِ خود را تمام کن بر من
اگر چه هیچ نمانده تو را توان بانو
بمان برای همیشه، همیشه یارم باش
مرا هنوز غریب وطن بدان بانو
برای دین خدا هر چه داشتی دادی
جهادِ کامله کردی به مال و جان بانو
تو در محاصره درس مقاومت دادی
نداد کار تو تحریم را اَمان بانو
نمانده هیچ برایت که یک کفن بخری
عبای ختم رُسُل بر تو ارمغان بانو
فقط به بی کفنِ کربلا گریزی نیست
حسینِ بی کفنم را تویی نشان بانو
حسن غریب شود، ز حسین سَر بِبُرند
بمان و روضۀ سبطین را بخوان بانو
تو که به شِعبِ ابی طالب امتحان شده ای
مقاومت کن و تا کربلا بمان بانو
اشعار وفات حضرت خدیجه (س)
وفات تو نبود کم ز صبح میلادت
سلام بر تو و آباء پاک و اولادت
به شأن تو که بود رتبه خدادادت
همین بس است که مولا علی ست دامادت
امین وحی، سلامت به احمد آورده
که جز تو فاطمه را بر محمد آورده؟
به آن خدا که جهان وجود را آراست
به آن علی که پس از مصطفی به ما مولاست
به فاطمه که به غیر از خدا ندید و نخواست
که زائر تو همان زائر رسول خداست
چو در ثنای تو گیرد به دست خویش، قلم
ز خود گذشته و پرواز می کند میثم
شعر شهادت حضرت خدیجه (س)
لطف خداست، اینکه گدای خدیجه ام
محتاج بی نوای عطای خدیجه ام
با یک نگاهِ فاطمه شد بخت من بلند
خدمتگذار بزم عزای خدیجه ام
چشمم اگرچه تار، ولی گریه می کند
یعنی تمام عمر، برای خدیجه ام
فرقی نمی کند چه حسین و چه زینبش
بی تابِ گریه بر نوه های خدیجه ام
ای چشم خشک، آبرویم را نمیخری؟
یک امشبی ببار، فدای خدیجه ام
از آن شبی که سینه ام از آه پر شده
مدحت سرای، درد و بلای خدیجه ام
پستم اگر چه، آمده ام محترم شوم
آری، گدای دورِ سرای خدیجه ام
شعر در مورد وفات حضرت خدیجه (س)
چشمم به غیر خون دلی مبتلا نداشت
این خانه بعد رفتن تو آشنا نداشت
زهرا یتیم شد غم بی مادری رسید
بی تو دل شکسته ی من هم نوا نداشت
خاک عزا به روی سرم ریختم ولی
خون گریه های دخترکت هم صدا نداشت
رفتی و در مزار تو دیدم که پیکرت
بر پای تا سرش کفنی جز عبا نداشت
بابا گرفته روضه و من گریه می کنم
در خانه ای که بعد نگاهت صفا نداشت
می گوید از من و تو و از پارۀ تنم
از تشنه ای که روی لبش جز دعا نداشت
شد رسم بعد تو که عبا را کفن کنند
اما برای قامت او کربلا نداشت
از بس که تیغ و نیزه تنش را گشوده است
گودال قتلگاه به جز بوریا نداشت
شعر کوتاه وفات حضرت خدیجه (س)
بانویی که جانِ خود را نذرِ ایمان کرد و رفت
زندگی اش را تماماً وقفِ قرآن کرد و رفت
همسر ختم رسولانِ الهی با وفاست
با دلی افروخته ترکِ سر و جان کرد و رفت
شد سپر مانند حیدر بر بزرگِ مسلمین
آخرش بر پایِ او اهداءِ باران کرد و رفت
مال و اموالش نثارِ دولت اسلام بود
در نهایت با غریبی رو به جانان کرد و رفت
مثل پروانه فقط می گشت دورِ مصطفا
در طوافِ عاشقی ترسیمِ پیمان کرد و رفت
یک تنه پشتِ رسول اللّه بود و با علی
دشمنان نور حق راهی زندان کرد و رفت
آنقدر اخلاص را سرلوحه کارش نمود
مخلصانه جان فدایِ بابُ الحسان کرد و رفت
در مقابل حق برایش حضرت صدیقّه داد
ناز این دختر کشید و دل پریشان کرد و رفت
رزم و آموخت بر زهرایِ خود با اقتدار
بعد از آن آسوده خاطر رو به یزدان کرد و رفت
دیدگاه ها