اسمان، با توام ای نگهدارندی زمین ب آبی ت قسم با پرچمی ب رنگ عشق و تعظیم تا ابد برای صلح امده ام من اسیر دیرینه توام ک از معبد تو فرار کردم بعد از فرار من دنیای اوارگی بر من ویران شد نمیدانم انقدر بزرگ شده ام ک فهم و ارزش دلدار و یار و فهمیده باشم تو تنها فرشته ی زمینی بی تو نفس کشیدن برایم سخت است از گذشته هم سختتر تنها اسمان زیباست و سهم من از دنیا همان اسمانم کافیست چ نرم و لطیف است اسمان با ان ابرهای سفیدش ک در تلاطم رعدهایم خیس بارانی شود دوست دارم عشقم
ب آبی ت قسم با پرچمی ب رنگ عشق و تعظیم تا ابد برای صلح امده ام
من اسیر دیرینه توام ک از معبد تو فرار کردم بعد از فرار من دنیای اوارگی بر من ویران شد
نمیدانم انقدر بزرگ شده ام ک فهم و ارزش دلدار و یار و فهمیده باشم
تو تنها فرشته ی زمینی بی تو نفس کشیدن برایم سخت است از گذشته هم سختتر
تنها اسمان زیباست و سهم من از دنیا همان اسمانم کافیست
چ نرم و لطیف است اسمان با ان ابرهای سفیدش ک در تلاطم رعدهایم خیس بارانی شود
دوست دارم عشقم