شعر تک بیتی و دو بیتی درباره دوست | شعر با واژه دوست در اشعار شاعران نامی
گلچین اشعار کوتاه درباره دوست
شعر با واژه دوست از حافظ
منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
چه شکر گویمت ای کردگار بنده نواز
حافظ
شعر سعدی درباره دوست
از هر چه میرود سخن دوست خوشتر است
پیغــــام آشنـــا نفس روح پرور است
سعدی
شعر با واژه دوست از سعدی
گر مُخیّر بکنندم به قیامت که چه خواهی
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
سعدی
شعر با واژه دوست از شوشتری
عشق پیش از اجلم کشت و به مردن نگذاشت
شاد از اینم که مرا دوست به دشمن نگذاشت
شوشتری
شعر با واژه دوست از وصال شیرازی
برای خاطر دشمن ز ما بریدی مهر
طریق دوستی این است؟ مرحبا ای دوست
وصال شیرازی
شعر با واژه دوست از علی اطهری
خودپرستی ز شما دوست پرستی از من
غم جـــان است شما را غم جانانه مرا
علی اطهری
دوست در اشعار سعدی
ز حد گذشت جدائی میان ما ای دوست
بیا بیا که غلام توام بیا ای دوست
سعدی
شعر دوست از سعدی
هزار سال پس از مرگ من چو باز آیی
ز خاک نعره بر آرم که مرحبا ای دوست
سعدی
شعر با واژه دوست از بابافغانی
چو روز حشر برآریم سر ز خواب اجل
به روی دوست شود باز چشم بستة ما
بابافغانی
شعر با واژه دوست از بهادر یگانه
شور بزم دوستان از نالة گرم من است
همچو بانگ نی میان انجمن پیچیده ام
بهادر یگانه
شعر با واژه دوست از فیضی تربیتی
شرح جفای دوست نه بهر شکایت است
مقصود ذکر اوست دگرها حکایت است
فیضی تربیتی
شعر با واژه دوست از قصاب کاشانی
رفتی ز چشم و مانده به جا ماجرای تو
خالی است در دو دیده ام ای دوست جای تو
قصاب کاشانی
شعر با واژه دوست از گلچین معانی
بستم دوباره رشتة مهر بریده را
دادم به دوست دست به دندان گزیده را
گلچین معانی
دوست در شعر سعدی
ای کاروان آهسته ران کارام جانم میرود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
در رفتن جان ازبدن گویند هر نوعی سخن
من با دو چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
سعدی
۱۱۰ شعر زیبا در وصف دوست و دوستی
شعر با واژه دوست عرفی شیرازی
از در دوست چه گویم به چه عنوان رفتم
همه شوق آمده بودم همه حرمان رفتم
عرفی شیرازی
شعر با واژه دوست از شهریار
دوست باشد کسی که در سختی
باری از دوش دوست بر دارد
نه که ســـر بــــــار زحمت خــــود نیز
بــــر ســــر بـــار دوست بگـــــــــــذارد
شهریار
شعر با واژه دوست از ابوسعید ابوالخیر
چیست از این خوبتر در همه آفاق کار
دوست به نزدیک دوست یار به نزدیک یار
ابوسعید ابوالخیر
شعر با واژه دوست از سیمین بهبهانی
رفتم امّا دل من مانده بر دوست هنوز
می برم جسمی و جان در گرو اواست هنوز
سیمین بهبهانی
شعر با واژه دوست از مولوی
باز در آمد ز در جلوه کنان دوست دوست
دیده غلط میکند نیست غلط اوست اوست
مولوی
شعر با واژه دوست از محتشمی کازرونی
دوست جایدیگرومنمانده ام درکوی دوست
کز در و دیوار کوی دوست آید بوی دوست
محتشمی کازرونی
شعر با واژه دوست از مظهر
من از جهان بهین خوشدمم که دارم دوست
چو دوست نیست مبادا جهان و هر چه در اوست
مظهر
شعر با واژه دوست از نجمی اصفهانی
درپیش دوست تحفة جان بس محقّر است
در خاک پای یار سر از خاک کمتر است
نجمی اصفهانی
شعر با واژه دوست از نشاط اصفهانی
طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد
در دل دوست به هر حیله رهی بایدکرد
نشاط اصفهانی
شعر با واژه دوست از نشانی دهلوی
دوست دارم که دوست عیب مرا
همچـــو آئینـــــــه روبرو گـوید
نه که چون شانه با هزار زبان
پشت ســـــر رفته مـو به مو گوید
نشانی دهلوی
شعر با واژه دوست از اسدی طوسی
به صد سال یک دوست آید به دست
به یک روز دشمــــن توان کرد شصت
اسدی طوسی
شعر در وصف دوست از سعدی
دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمی خواهم که با یوسف به زندانم
سعدی
شعر نوید خراسانی درباره دوست
سخن گفتن مرا یک لحظه بــــا دوست
بسی خــــوشتــــر زعمـــــر جاویدانی
نوید خراسانی
دوست در اشعار سعدی
دوست آن دانم که گیرد دست دوست
در پریشان حـــــالی و درمــــــاندگی
سعدی
شعر دوست از سعدی
گر از دوست چشمت بر احسان اوست
تو در بند خــــویشی نه در بند دوست
سعدی
شعر سعدی در مورد دوست
به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست
عــاشقم برهمه عالم که همه عالم از اوست
سعدی
شعر سعدی درباره دوست
گر برود جان ما در طلب وصـــــــل دوست
حیف نباشدکه دوست دوسترازجان ماست
سعدی
شعر با واژه دوست از سعدی
زنده شود هر که پیش دوست بمیرد
مرده دل است آن که هیچ دوست نگیرد
سعدی
شعر با واژه دوست شمس مغربی
به یادگار دلی داشتم ز حضرت دوست
ندانم از چه سبب دوست یادگار ببرد
شمس مغربی
شعر با واژه دوست محیط قمی
دوست حق داشت اگرپای به چشمم ننهاد
دید کز اشک روان هر طرفش دریا بود
محیط قمی
شعر با واژه دوست شوریده شیرازی
مست می باش که درعالم مستی بادوست
رمزها هست که در عالم هشیاری نیست
شوریده شیرازی
شعر دوست از پژمان
گر نیست به کام تو پریشانیم ای دوست
بازآ که پریشان تر از این نیز توان شد
پژمان
شعر با واژه دوست پژمان
به تحریک حسادت، یا تغافل، بازبان بازی
به کوی دوست با صد حیله راهی کردهام پیدا
پژمان
۲ دیدگاه