دلگرم
امروز: دوشنبه, ۱۴ آبان ۱۴۰۳ برابر با ۰۱ جمادى الأول ۱۴۴۶ قمری و ۰۴ نوامبر ۲۰۲۴ میلادی
مجموعه شعرهای روز جهانی ریاضیات تقدیم به شما مهربانان !
1
زمان مطالعه: 7 دقیقه
شعر روز جهانی ریاضیات / شعر روز جهانی ریاضی / شعر تبریک روز جهانی ریاضیات / شعر درباره ریاضیات / شعر ریاضی

شعر روز جهانی ریاضیات

در این مقاله از مجله اینترنتی دلگرم مجموعه ای از شعر روز جهانی ریاضیات را آورده ایم. امیدواریم لذت ببرید. با ما همراه باشید.

شعر تبریک روز جهانی ریاضیات

این گسسته رشته ی مغزم گسست

با گرافش باز قلبم را شکست

تا معلم درس را تدریس کرد

صحبت جنگ من و ماتریس کرد

روی تخته می کشید او یک درخت

شاخ و برگش داد و خیلی گشت سخت

سینه خواهم شرحه شرحه پرشکاف

تا بگویم شرح درد این گراف

باز هم بشکست در دستم قلم

بس کشیدم من گراف منتظم

با گرافش مغز را مختل کند

با درختش دفترم جنگل کند

صبح ها درگیر با «همیلتن» ام

ظهرها، هم صحبت «پترسن» ام

گوئیا من هرچه زاری می کنم

این درختش آبیاری می کنم

روی قلبم غصه ای افتاده بود

کاش می شد هر گرافی ساده بود

تا نظر بر روی ما استاد کرد

صحبت از تئوری اعداد کرد

کاش روحم لحظه ای آرام بود

راحت از دعوای با ارقام بود

گرچه درسش باسوادم می کند

گوئیا هر لحظه عادم می کند

کاش می شد درد را فریاد کرد

شکوه از تقسیم و از اعداد کرد

تا که هر مسأله را حل می کنیم

شکوه از اعداد اول می کنیم

آه دیگر مغزها گشته ملول

زین ریاضی و از این اصل شمول

از قضیه ها و از اثبات آن

زاحتمال و بحث ترکیبات آن

هر زمان می پرسم از خود این سؤال

تا به کی باید بخوانم احتمال

روز و شب درس حساب و امتحان

این گسسته کرد ما را نیمه جان

نیمه شب ها باز از کابوس درس

خواب بر چشمم نمی آید ز ترس

این گسسته روز و شب عادم کند

بس که شیرین است فرهادم کند!!

شعر روز جهانی ریاضیات

شعر روز ریاضیات

روزگاری عشق من اعداد بود

بازیم تفریق و جمع و عاد بود

زندگی تنها ریاضی بود بس

جز ریاضی کارهایم بود عبس

فکر میکردم ریاضی ساده است

جمع و ضرب پیش پا افتاده است

جز ریاضی دان کسی شنگول نیست

بی ریاضی زندگی معقول نیست

حال فهمیدم که این دیو سیاه

نیست یک معشوق جز قرص ماه

من ندانستم که انتگرال چیست

حال فهمیدم که جز اشغال نیست

من غلط کردم که گشتم عاشقش

مرده شورش را برند با مشتقش

شعر روز جهانی ریاضیات

شعر روز جهانی ریاضی

ریاضی درس خشک و درس سردی است
ریاضی بهر ما همچون نبردی است

نبردی کاندر آن تیغت مداد است
حریف و دشمنت مشق زیاد است

نبردی کاندر آن خونت نریزند
ولی صفرت به رنگ خون نویسند

به میدان نبردش چون نهی پا
نگاهت را بگردانی به هرجا

به هر سو بهر قتلت ایستاده
چهل فرمول تابع های ساده

به مشرق خیل خطهای عمودی
به مغرب شصت و دو سور وجودی

براکت این طرف با قدر مطلق
در آن سو حد و انتگرال و مشتق

دو صد لعنت بر ا ین اقوام سینوس
به تانژانت و کتانژانت و کسینوس

که فرمولهای آن بی حد و بی حصر
بود در صورت و در مخرج کسر

خلاصه می کنکم دیگر کلامم
قبولش می کنی یا نه ندانم

به میدان پا منه کارت خراب است
دراینجا نمره بیست چون سراب است

شعر روز جهانی ریاضیات

شعر تبریک روز جهانی ریاضی

تابع عشق تو را دامنه‌اش پیدا نیست

یک‌به‌یک هست ولی بهر دلم پوشا نیست

می‌هراسم که چو معکوس نمایم آنرا

آشکارا شود آن رابطه که پیدا نیست

راستی گر به تو بسیار شوم من نزدیک

عشق پاکت به کجا میل نماید جا نیست

گر تو خواهی که در آغوش تو من جا گیرم

تابع ، فرد خودت زوج نما ، پروا نیست

منحنی دلت از رأس شکسته است چه باک

که مماس دل من هست ولی آنجا نیست

رفع ابهام نمودم ز خم لبهایت

پس سخن ساده بگو وقت غم و حاشا نیست

هر چه من روی نمودار رخت گردیدم

باز یک نقطه‌ی بحرانی آن پیدا نیست

من بیچاره اسیر خم گیسوی توام

این چنین تابع بی چون و چرا هر جا نیست

چون سعادت سر و کارش به توابع افتاد

بیکران تر ز نگاهش به همه دنیا نیست

شعر روز جهانی ریاضیات

شعر درباره ریاضیات

یاد ایامی که سهمی از ریاضی داشتیم

مغز خود رابا قوانین حساب انباشتیم

یاد ایامی که با یک عالم از سر زندگی

پای خود را در مسیر هندسه بگذاشتیم

یاد ایامی که مشتق در صدامان زنده بود

دست انتگرال؛ مارا از تنفس کنده بود

جذر ما مجذور دنیا بود و بی اندازه تا

بی نهایت در صداهامان صدا افکنده بود

یاد ایامی که دستان ریاضی مثل باد

دست ما را در سکوت زندگی مان می فشرد

یاد آن ایام شیرین ای دریغا ای دریغ

غنچه ما از خستگی نشکفته بود

شعر روز جهانی ریاضیات

شعر ریاضی

باز هم خواب ریاضی دیده ام
خواب خط های موازی دیده ام

خواب دیدم خوانده ام ایگرگ زگوند

خنجر دیفرانسیل هم گشته کند

از سر هر جایگشتی می پرم

دامن هر اتحادی می درم

دست و پای بازه ها را بسته ام

از کمند منحنی ها رسته ام

شیب هر خط را به تندی می دوم

گوش هر ایگرک وشی را می جوم

گاه در زندان قدر مطلقم

گه اسیر زلف خط و مشتقم

گاه خط ها را موازی می کنم

با توان ها نقطه بازی می کنم

لشکر تمرین دارم بی شمار

تیغی از فرمول دارم در کنار

ناگهان دیدم توابع مرده اند

پاره خط ها نقطه ها پژمرده اند

در ریاضی بحث انتگرال نیست

صحبت از تبدیل و رادیکال نیست

کاروان جذر ها کوچیده است

استخوان کسر ها پوسیده است

از لگ و بسط نیز اثار نیست

ردپایی از خط و بردار نیست

هیچ کس را زین مصیبت غم نبود

صفر صفرم هم دگر مبهم نبود

اری اری خواب افسون می کند

عقده را از سینه بیرون می کند

مردم از این ایکس و وای داد داد

روزهای باریاضی یادباد



این مطلب چقدر مفید بود ؟
1.0 از 5 (1 رای)  

دیدگاه ها

اولین نفر برای ثبت دیدگاه باشید !


hits