دلگرم
امروز: یکشنبه, ۲۳ دی ۱۴۰۳ برابر با ۱۱ رجب ۱۴۴۶ قمری و ۱۲ ژانویه ۲۰۲۵ میلادی
قصه کودکانه پوریا و دفتر نقاشی کوتاه
2
زمان مطالعه: 5 دقیقه
تعریف کردن قصه کودکانه برای کودک می تواند باعث رشد تفکرات و ذهن او شود. داستان می تواند باعث رشد تخیلات ذهنی کودک شود و آثار مثبتی بر تفکرات کودک دارد.

داستان کوتاه پوریا و دفتر نقاشی برای کودکان

شب که شد بابای پوریا از سر کار برگشت. پوریا با اشتیاق دم در ایستاده بود. گفت : “بابا جون، دفتر نقاشی من کو؟”

بابای پوریا کیفش رو روی میز گذاشت و گفت : “اول دستامو بشورم بعد.”

پوریا خیلی هیجان داشت. چشمش به کیف باباش بود. مامانش موهاشو مرتب کرد و یک حوله به دستش داد و گفت : “عزیزم، این حوله رو به بابات بده تا دستاشو خشک کنه.”

وقتی پوریا بلاخره به دفتر نقاشی اش رسید بدو بدو به سمت اتاقش رفت. چراغ رو روشن کرد، مداد رنگیاشو برداشت و روی زمین نشست. دفترشو باز کرد. چه همه کاغذ سفید! چه دفتر خوبی! حالا چی می خواست بکشه؟

پوریا با خودش فکر کرد که کشیدنِ نقاشیِ یک جنگل بزرگ باید خیلی تجربه ی هیجان انگیزی باشه. اما هرچه قدر فکر کرد یادش نیومد که جنگل چه شکلیه و توش چه چیزایی داره. رفت پیش مامانش و پرسید: “مامان جون! من میخوام تو دفترم یک جنگل بزرگ بکشم.”

مامانش گفت : “خب این که خیلی خوبه.”

پوریا گفت : “آخه نمیدونم از کجا شروع کنم.”

مامان پوریا، موبایلش رو برداشت و به پوریا گفت: که بیاد و رو پاش بشینه. اون تو گوشیش عکسی از یک جنگل بزرگ و سرسبز رو به پوریا نشون داد. پوریا خندید و گفت : “آها یادم اومد!”

مامان پوریا دستشو گرفت و گفت :”صبر کن عزیزم. کجا با این عجله؟ یک کم دیگه به این عکس دقت کن. اینجا رو ببین. میبینی روی زمین جنگل علف ها و سبزه های مختلف رشد کرده؟ این پروانه های کوچولو رو میبینی؟ دوست داری جنگلی که میکشی توش پروانه داشته باشه؟”

پوریا یکم فکر کرد : “پروانه… اوم… اما چطوری میشه پروانه کشید؟”

مامان پوریا عکس پروانه ها رو بزرگ کرد. اونا دو تا بال داشتن. بعضیاشون زرد بودن. بعضیاشون سفید و بعضیاشون رنگ و وارنگ.

پوریا با خوشحالی گفت : “چه قدر خوشگلن! من میخوام پروانه های رنگ و وارنگ تو دفترم بکشم.”

مامان پوریا گفت : “فکر خوبیه. حالا بگو ببینم. درخت های جنگل تو چه میوه ای میدن؟”

پوریا با تعجب پرسید : “میوه؟”

مامان پوریا توضیح داد که بعضی از درختها میتونن میوه داشته باشن. مثل درخت سیب، درخت گلابی، درخت پرتغال و حتی درخت فندق. پوریا که خیلی هیجان زده شده بود گفت : “تو جنگلِ من درخت سیب هست.”

داستان بچگانه

پوریا با خوشحالی به اتاقش برگشت. همه ی مدادرنگیهاشو از تو جعبه درآورد و شروع به نقاشی کشیدن کرد. اول با رنگ سبز علف ها و سبزه ها رو کشید. بعد مداد قهوه ای رو برداشت و تنه ی درختهای گلابی رو کشید. پروانه ها رو با رنگهای نارنجی و قرمز رنگ کرد. با رنگ زرد یک خورشید بزرگ تو آسمون کشید و با آبی آسمون رو رنگ کرد.

به نقاشی اش نگاه کرد. تا اینجا که خیلی قشنگ شده بود. با خودش فکر کرد شاید بد نباشه روی چمنها یک آهو بکشه. مداد سیاه رو برداشت اما تا اومد پاهای آهو کوچولو رو بکشه دستش خط خورد و وسط نقاشیش یک خط بزرگ سیاه افتاد.

با ناراحتی به نقاشیش نگاه کرد. این همه زحمت کشیده بود. چرا مداد سیاه باید همه چی رو خراب میکرد؟ دلش میخواست گریه کنه.

” چی شده پوریا؟ چرا ناراحتی؟ “

این صدای باباش بود که اومده بود تو اتاق و پهلوی پوریا نشسته بود. پوریا با ناراحتی گفت : “نقاشیمو ببین. همه ش خراب شد. این خط سیاه رو ببین وسطش. من میخواستم آهو بکشم. اما دستم خط خورد. نگاه کن چطور شد. همه چی خراب شد.”

بابای پوریا دفتر نقاشی رو برداشت و با دقت بهش نگاه کرد. بعد به پوریا گفت : “پسر خوبِ من. میدونی این دفتر چند تا ورق داره؟”

پوریا گفت : “نه. ورقاشو نشمردم.”

بابای پوریا گفت : “خب من وقتی داشتم دفتر رو میخریدم، فروشنده بهم گفت: که این یک دفترِ صد برگه. یعنی صد تا ورق داره. صد تا کاغذ سفید که توش میتونی نقاشی بکشی. میتونی تا صد بشمری؟”

پوریا انگشتای زردشو بالا گرفت و با صدای بلندی گفت : “یک دو سه چهار پنج شیش هفت هشت نه ده.”

بابای پوریا گفت : “آفرین، حالا اگه ده بار انگشتای دستتو بشماری به عدد صد می رسی.”

پوریا گفت : “چه همه!”

بابای پوریا گفت : “آره عزیزم. خیلی زیاده. واسه همینه که نباید ناراحت باشی. تو این دفترت صد تا ورق داری، حالا که یکیش خراب شد می تونی از ورق های دیگه استفاده کنی. میتونی تو بقیه‌ی ورق ها نقاشی های جدید بکشی. اشکالی نداره که نقاشیت خراب شد چون تو میتونی باز هم یک جنگل بکشی. مهم اینه که از اشتباهت درس بگیری.”

پوریا خندید و اشکاشو پاک کرد. بعد اون و باباش با همدیگه نقاشی یک جنگل بزرگ و سرسبز رو کشیدن. اینبار تو نقاشیشون آهو خوشحال بود و می خندید.

separator line

حتماً بخوانید:
داستان کوتاه تصویری پوریا از خواب بیدار می‌شود

داستان کوتاه تصویری پوریا از خواب بیدار می‌شود

خواندن و شنیدن داستان یکی از تفریحات و سرگرمی های مفید برای کودکان است که قدرت گفتاری و نوشتاری و همچنین تخیل و حافظۀ آنها را تقویت می کند.


این مطلب چقدر مفید بود ؟
5.0 از 5 (2 رای)  

دیدگاه ها

اولین نفر برای ثبت دیدگاه باشید !


hits