
اشعار با موضوع طبیعت
لحظه گرگ و میش
نشسته بودم بر لب رود.
هوا به لحظه ی گرگ و میش میماند.
وقتی که ظلمت میکشید .....
بر صورت خورشید نقاب....
هر آیینه گل ها پژمرده تر میشدند
اما ستارگان ....گویی...گویی جان میگرفتند
مینواختند در گوش گل ها و خورشیدِ
نیمه جان:
شب میگذرد غمگین مباش.
خورشیدَکَم آزاد بخواب...
فردا، سحرگاهان مال تو است..
خورشیدَکَم آزاد بتاب.
شاعر الناز جنت دوست
شعر رمانتیک در مورد طبیعت
شد بهار و بلبلان ، در لانه ها آشفته اند
غنچه های یخزده ، بر شاخه ها نشکفته اند
نیست طوفانی به دریا ، نیست رودی در خروش
یارا ، غمناله بس کن ، باغبانان خفته اند
نیمه ی همان بهار ، دو بیت با نام رویش سرودم
که هنگام پاکنویس ، متوجه ارتباط با سروده ی
قبلی شدم ، دقیقا هر مصرع پاسخ مصرع شعر
سکوت است .
رویش
دست خورشید ، بلبلان را عاشق پرواز کرد
غنچه های یخزده بر شاخه ها را ، باز کرد
گشته طوفانی به دریا ، رودها در جنب و جوش
باغبان ، بیدار و صبح روشنی ، آغاز کرد
ناصر مهرابی یارا
شعر درباره طبیعت
دنیایِ حیوانات هم بر عجایبیست بسیار
پرندگان و چرندگان و درندگان همی درکار
گردقتی ز روی عشق بر پرندگان کنی
نشایدظریفانشان برکَمند و دربند کنی
چنان خالق یکتا به رنگها ترسیمشان کرده
درشِگفتی؛ به زیبایی چنین تزئینشان کرده
یکی طلایی و یکی رنگین کمان در بالها
دگر پرچمی و چتری پُر از خط و خالها
ز مِهرشان بر جوجه ها در سرما و گرما
بازکنند بالهایِ زیبا بر روی دُردانه ها
به برخی چتری بر سرشان ز لطف آن خالق
از بر برف و باران در عجب مانی؛جَلَّ الخالق
سیاه پوستان وسرخپوستانِ بومی درنقشها
زن و مَردبیارایند خویشتن برپَر ورنگ و برگها
حال ز نگاه بر زیباییِ پرندگانِ عجیب و غریب
زقبل بومیان دیده اند آن پرندگان و آیندرقیب
زِانصاف گرنگاهی برطبیعت و پرندگان کنی
نشاید ز زیبایی آن زَبانبستگان در بند کنی
شاعر محمد هادی آبیوَر
شعر غمگین در مورد طبیعت
نویسم به نامی که گمنامی است
درونم هویدا و پنهانی است
به خورشید و نوری که در تابش است
به هستی، که هر دم پیِ زایش است
به نام زمانی که در لامکان
ز هیچی پدیدار همه کهکشان
به نام طبیعت به نام حیات
به زیبایی جنگل و کوه و آب
به نام خدای زمین مادرم
به اعجاز عشقی که شد باورم ء
به نام طریقت به نام پدر
که او کوه و سنگ است پسر
به نام من و این تن و این قلم
دو خطی سیاهه کند قد علم
به سلطان قلبم به رسواییم
به شعری که آمد ز شیداییم
به نام تو که عاشق شعرمی
همین واژه هایی که ساده ست کمی
به نام تو که شاد و گاهی غمی
به آهی که گاهی در او می دمی
به نام خموشی، سکوت و شروع
به نام غروب و دوباره طلوع
به نام رهایی ، دو بال و بهشت
به نام خدایی که شعرم نوشت
محمدرضا بیابانی
شعر کوتاه در مورد طبیعت
از مهر و محبّت، چه خبر آوردی؟
سوغاتِ بشر، چه از سفر آوردی؟
زندهست زمین، به لطفِ هر برگِ درخت
نفرین به تو که تحفه، تبر آوردی
شاعر امین درافشان
شعر نو در وصف طبیعت
هنگام ریزش قطرات باران
چشمانت را ببند
گوش هایت را تیز کن
باران شنیدنیستت..
شاعر زهرا ازادی
شعر عارفنه درباره طبیعت
سرو را گفتند،
چون شوی زیبا تنه. بالا بلند ؟
قامتت در استواری این چنین زیبا برفت ؟
سرو گفتا در سرم شوری پدید .
باز کردم من غرورم از کمند .
گرچه در آزادی وآزادگی سر بُدم .
باز هم در صف به خوبان سر زدم .
هر چه خوبان داشتند ، نم نمک آموختم .
نیک پنداری به دل افروختم .
دل به جنگل داشتم و عشقی فزون .
سایه بر تیمار بودم و دل ناگرون .
سعی در تنها نبودن، بود، در نگاهی به ژرف .
این چنین تاج سرم سوی آسمانها برفت .
شاعر احمدرضاآزاد

دیدگاه ها