✅ « برق »
ظهر است ,
و تابستانی گرم ,
می تابد خورشید ,
تا که میوه های فصل ,
رسیده گردد ,
در این گرمای سخت ,
در این شهر پُر دود ,
به ناگاه برق خانه ما رفت ,
در این آپارتمانهای بلند ,
که بود چون قفسی بلند ,
وجود نداشت بادی خُنک ,
نفس ها شده بود ,
در دل حبس ,
تنها این فکر در سر رفت ,
که حتما می شود ,
تدبیری دل آرا ,
که بازهم برگردد ,
برق به خانه ما ,
( دل آرا شرکاء )