دلگرم
امروز: جمعه, ۱۳ مهر ۱۴۰۳ برابر با ۳۰ ربيع الأول ۱۴۴۶ قمری و ۰۴ اکتبر ۲۰۲۴ میلادی
بهترین اشعار برای پایان سخنرانی
220
زمان مطالعه: 6 دقیقه
بدون شک یکی از بهترین متدها برای شروع و پایان سخنرانی استفاده از شعر است. یک شعر برای پایان سخنرانی می‌تواند یکی از بهترین روش‌ها باشد. بدین منظور چند نوع شعر برای پایان سخنرانی در این مطلب گردآوری کرده ایم.

چند نوع شعر برای پایان سخنرانی

شاید معروف‌ترین شعر برای پایان سخن، این شعر زیبا از حضرت سعدی باشد:

به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی


غزلی از حافظ نیز می تواند شعر مناسبی برای پایان سخنرانی باشد :

ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام


یا مثلاً این رباعی از خیام واقعاً زمانی که یک مدرس می‌خواهد صحبت خود را در پایان ترم یا دوره بگوید بسیار زیبا خواهد بود.

یک چند به کودکی باستاد شدیم یک چند به استادی خود شاد شدیم

پایان سخن شنو که ما را چه رسید از خاک در آمدیم و بر باد شدیم


در ادامه این مطلب از مجله دلگرم اشعاری را که می توان برای پایان سخنرانی بکار برد، آورده ایم. امید است که مورد استفاده قرار گیرد .

شعر برای پایان سخنرانی

سعدیا عمر گران مایه به پایان آمد

همچنان قصه سودای تو را پایان نیست (سعدی)


شعر مناسب پایان سخنرانی

مرا سخن به نهایت رسید و فکر به پایان

هنوز وصف جمالت نمی‌رسد به نهایت (سعدی)


آن که گویند به عمری شب قدری باشد

مگر آنست که با دوست به پایان آرند (سعدی)


سعدیا گر همه شب شرح غمش خواهی گفت

شب به پایان رود و شرح به پایان نرود (سعدی)


نرود هوشمند در آبی

تا نبیند نخست پایانش (سعدی)


دور به آخر رسید و عمر به پایان

شوق تو ساکن نگشت و مهر تو زایل (سعدی)

شعر برای پایان سخنرانی

هنوز قصه هجران و داستان فراق

به سر نرفت و به پایان رسید طومارم (سعدی)


سخن از نیمه بریدم که نگه کردم و دیدم

که به پایان رسدم عمر و به پایان نرسانم (سعدی)


برو سعدیا دست و دفتر بشوی

به راهی که پایان ندارد مپوی (سعدی)


دولتت باد وگر از روی حقیقت برسی

دولت آنست که محمود بود پایانش (سعدی)


من این قصیده به پایان نمی‌توانم برد

که شرح مکرمتت را نمی‌رسد پایان (سعدی)

شعر پایان سخنرانی

ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست

هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام (حافظ)


گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید

هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور (حافظ)


این سخن آبیست از دریای بی‌پایان عشق

تا جهان را آب بخشد جسم‌ها را جان کند

هر که چون ماهی نباشد جوید او پایان آب

هر که او ماهی بود کی فکرت پایان کند (مولوی)


در این پایان در این ساران چو گم گشتند هشیاران

چه سازم من که من در ره چنان مستم که لاتسأل (مولوی)


این سخن پایان ندارد لیک من

آمدم زان سر به پایان می روم (مولوی)


حدیث عاشقان پایان ندارد

فنستکفی بهذا و السلام (مولوی)


این سخن پایان ندارد باز ران

تا نمانیم از قطار کاروان (مولوی)


شرح حق پایان ندارد همچو حق

هین دهان بربند و برگردان ورق (مولوی)

شعر در خصوص پایان سخنرانی

این حکایت را که نقد وقت ماست

گر تمامش می‌کنی اینجا رواست

ناکسان را ترک کن بهر کسان

قصه را پایان بر و مخلص رسان (مولوی)


این سخن پایان ندارد ای جواد

ختم کن والله اعلم بالرشاد (مولوی)


این سخن پایان ندارد ای پدر

این سخن را ترک کن پایان نگر (مولوی)


به پایان بر چو این ره بر گشادی

تمامش کن چو بنیادش نهادی (مولوی)


در نومیدی بسی امید است

پایان شب سیه سپید است (مولوی)


فاتحه‎ی فکرت و ختم سخن

نام خدای است بر او ختم کن (نظامی)


زدستان گیتی مگر جان برم

بر این داستان ره به پایان برم (نظامی)


شکر که این نامه به عنوان رسید

پیشتر از عمر به پایان رسید (نظامی)


بزرگان نلغزند در هیچ راه

کاز آغاز تدبیر پایان کنند (پروین اعتصامی)


گرفتم آنکه بپایان رسید، فرصت ما

برای فرصت صیاد نیز، پایانی است (پروین اعتصامی)

شعر پایان سخنرانی

چون توانم که بپایان برم این دفتر ازآنک

قصه عشق من و حسن ترا آخر نیست (اوحدی)


به نام خویش کردم ختم و پایان

الهی عاقبت محمود گردان (شیخ محمود شبستری)


پایان سخن شنو که ما را چه رسید

از خاک برآمدیم و بر خاک شدیم


کاش های بی شمارم هست، کاش

کاش پایان سخن آغاز بود


آغاز سخن این بود زین مستی و حیرانی

پایان سخن بشنو وقت است که باز آیی


پایان سخن به که چه باشد

امید آنکه کند جلب رضایت

شعر برای پایان سخنرانی

سخن بسیار دارم در دل اما چه بی پایان

سخن هایم شنو یارب و درد دل مداوا کن


اول و پایان هر شعری خداست

او فقط سلطان شعر و واژه هاست


سخن را پخته می گویم، سخندان خوب می داند

که دانشمند بی حاصل، به یک نادان نمی ارزد


خدایا من تو را دارم به عشق تو گرفتارم

نران مرا ز درگاهت که پایان می رسد کارم


بس کن احسان سخن عشق ندارد پایان

گوش کن گوش که این قصه شنیدن دارد


به نرمی اشک ها ریزم به اشکم قصه ها گویم

در این راه بی پایان همان تنهاترین باشم


زلف سخن چو پیچید در زلف ماهرویان

گفتار نمی پذیرد پایان تا قیامت


با درون سوخته ام دارم سخن

کی به پایان می رسد افسانه ام


آغازش با من بود

ولی از پایانش بی خبر

آن قدر دور از هم و نزدیکی آرزو

دیرزمانی است که نبودن بودنم احساس می شود


اندکی آنسوتر از عشق

می رسی به جاده های نامش نفرت

شهرتش حسرت

این بود پایان عشق


در سایه سار فراموشی ها

خط پایان می رسد

اما نه برای من

نه برای تو

آن کس که هوای کهنه را نشخوار می کند

تا مرگ لحظه ها را ببیند

separator line



این مطلب چقدر مفید بود ؟
4.1 از 5 (220 رای)  

۴ دیدگاه

شما هم می توانید نظرات خود را ثبت کنید

نازی | ۱۰ ماه پیش
عالی بود ممنونم☺️
2
1
جمشید زحمتکش | ۳ سال پیش
خیلی زیباست
5
10
حامد | ۳ سال پیش
خدا قوت بی نهایت عالی و استفاده کردیم از زحمات شما ممنونم
6
17
مونیکا | ۳ سال پیش
عالی بود واقعا خوب بود بهتر از این نبود عالی عالی بود
5
21

hits