قسمت سوم از فصل دوم سریال SpongeBob SquarePants که Big Pink Loser نام دارد، روایتگر زندگی سخت پاتریک به عنوان یکی از احمقترین افراد دنیا است. یک روز که پاتریک در خانه خود خوابیده و مانند همیشه هیچ کاری انجام نمیدهد، یک بسته از راه میرسد. پاتریک هنگامی که بسته را باز میکند یک جام را داخل آن میبیند و به این نتیجه میرسد که به دلیل نامشخصی جام افتخار گرفته است. به همین ترتیب او جام خود را تقریبا به همه (از جمله ساکنین شهرهای پیرامون) نشان میدهد تا زمانی که نوبت به خود باب اسفنجی میرسد. منتها هنگامی که باب جام را میبیند متوجه میشود که اسم خودش روی آن نوشته شده و بسته اشتباهی به پاتریک رسیده است.
به گزارش مگ ، پاتریک هم که حسابی از این موضوع ناامید شده به اشتباه یکی از کمدهای خانه دوستش را باز میکند و با خیل عظیمی از جامهای دیگر روبرو میشود. با دیدن این صحنه پاتریک از شدت حسادت تقریبا منفجر میشود و با شدت زیادی گریه میکند. باب هم که با دیدن گریه کردن دوست خود ناراحت شده به جست و جوی روشی میپردازد تا پاتریک بتواند از طریق آن جام بگیرد. به همین دلیل او ستاره دریایی صورتی را با خود به رستوران خرچنگی میبرد تا در کنار وی شروع به کار کند. اختاپوس هم که دیگر تحمل این دو نفر در کنار یکدیگر را ندارد از شغلش استعفا میدهد.
اما فاجعه کند ذهن بودن پاتریک از اینجا به بعد برجستهتر میشود. او سعی میکند همبرگرهای خرچنگی را به مشتریها برساند، اما هر دفعه تا زمانی که به میز مشتری برسد آن را میخورد و تمام میکند. باب اسفنجی کار سادهتری برای او در نظر میگیرد و دوستش را مسئول جواب دادن به تلفن قرار میدهد. اما هنگامی که تلفن زنگ میخورد و مردم اسم رستوران خرچنگی را به زبان میآورند او عصبانی شده و میگوید که او پاتریک است، نه رستوران خرچنگی. هنگامی که پاتریک متوجه میشود او برای رستوران خرچنگی کار میکند و نباید با مشتریهای تلفنی بدین شکل حرف بزند از لحاظ روحی حسابی خود را میبازد و ناراحت میشود.
فاجعه روحی پاتریک زمانی به اوج میرسد که او مشغول جارو زدن زمین است، ولی جارو را برعکس میگیرد و توجه یکی از مشتریها را جذب میکند. این مشتری جلو میرود و خطاب به پاتریک میگوید:«ببینم رفیق، تو اهل شهر احمقها هستی؟» پاتریک هم که از شنیدن این حرف ناراحت میشود بهطور کلی روحیه خود را از دست میدهد و در یک گوشه مینشیند. در این شرایط باب اسفنجی به سختی به پاتریک یاد میدهد با تقلید از او در یک شیشه مربا را باز کند. در نهایت ستاره صورتی خنگ موفق شده و بالاخره یک موفقیت به دست میآورد. منتها موضوع این است که از این نقطه به بعد او تمامی کارهای باب را تقلید کرده و کلا شخصیت خودش را از دست میدهد.
باب هم که از تقلیدهای پاتریک به ستوه آمده کاری میکند که دوستش متوجه اشتباه بودن کارش شده و بیخیال شود؛ چرا که او باید خودش باشد و به صورت مستقل موفقیتهای زندگی را به دست آورد. در این نقطه پاتریک متوجه اشتباهش شده و روحیهاش را میبازد؛ ولی درست در همین لحظه یک جایزه برای پاتریک از راه میرسد. این جایزه که به خاطر «انجام ندادن کار خاصی برای بیشترین زمان ممکن» به پاتریک داده میشود او را حسابی مفتخر و خوشحال میکند. او هم که راه خودش را پیدا کرده دوباره میخوابد تا بتواند در دفعات بعدی نیز جایزه تنبلترین فرد جهان را ببرد.
منبع: SpongeBob.Fandom
دیدگاه ها