شعر اعتکاف
در این مقاله از مجله اینترنتی دلگرم مجموعه ای از شعر اعتکاف را آورده ایم. امیدواریم لذت ببرید.
شعر درباره اعتکاف
من معتکف در، بیت تو هستم با شرم و خجلت ، اینجا نشستم
الهی العفو...
یا رب توآگاه بر هر ضمیری من آمدم تا دستم بگیری
هستم اسیر دارمکافات بده تو بر من حال مناجات
قلبم سیاه از عصیان و غفلت من کوه جرم و تو بحر غفلت
بده خدایا بر من سعادت فیض نماز شب و عبادت
رضای تو در این دو کلام است انجام واجب ، ترک حرام است
لایق به دوزخ بستم خدایا دل را به لطفت ، هستم خدایا
تو مهربانی، تو با وفایی دریای جود و لطف و عطایی
گویم تو را با اشک روانی بده تو راهم در میهمانی
رو بر تو کردم با ناله و آه شرمنده هستم ، استغفرا...
اغفر ذنوبی ، ای حیّ یکتا قسم به حقّ ، اولاد زهرا
گرچه سیه رو ، در عالمینیم من خاک کوی عشق حسینیم
گریان شرح قالوا بلایم من غصه دار کرببلایم
آن کربلایی کانجا چه ها شد سرحسینت ، از تن جدا شد
مظلوم حسین جان....
بهر رضایت ، حسین فدا شد هلال سرخ ، سر نیزه ها شد
آل علی و رنج اسارت شمر و سنان و ظلم و جسارت
در قلب زهرا ، غم بی کرانه جواب ناله ، شد تازیانه
شعر تبریک اعتکاف
واعظم گفت اگر معتکفی روزی چند
بایدت دل ببرد از همه دلبرها بند
گفتم ای بی خبر از لذت دلدادگی ام
در من مست نگیرد سخنی از سر پند
من اگر معتکفم بهر امید و طلبی است
من به افزونی مهرش شده ام حاجتمند.
شعر برای اعتکاف
عاشقان آمد رجب ماهِ صفای اعتکاف
تابش رحمان بود حال وهوای اعتکاف
دل منوّر گردد ازاین چلچراغ پِرفروغ
گوش جانها می نوازد با نوای اعتکاف
قـَد به قامت بستن دل درصلاةِ عاشقی
ها صفا دارد صفا، با ربّنای اعتکاف
سینه راصیقل دهد، خالی کند ازکینه ها
مرحمی باشد به جانها در دوای اعتکاف
ساغرِ شُِربِ طََـَهورازجنّتِ عـدنِ است وبس
کوثری باشد روان اندرخفای اعتکاف
کُنتُ کنزاًمَخفیا فریادِ ذاتِ کبریاست
سالک اَرباشد بپیماید حَرای اعتکاف
اِستـَعینوا بـِاالصّلاة وصَبروصَوم وطاعتش
تا نشینی روی شه بالِ همای اعتکاف
گرسه روزازخود برانی مَکرِشیطانِ رجیم
نفس امّاره کشی اندرمنای اعتکاف
«قدر زر زرگرشناسد؛ قدرِ گوهرگوهری»
قدرِعاکف را خدا داند سِوای اعتکاف
شعر مراسم اعتکاف
من هستم رو سیاه یا رب استغفر ا...
معتکف در بیتت شدم به ناله و آه
بیچاره منم که هستم اسیر گناه
من هستم رو سیاه یا رب استغفر ا...
زلال رحمت را بر قلبم جاری کردی
هر چه بد بودم تو آبرو داری کردی
من هستم رو سیاه یا رب استغفر ا...
فرار از تو کردم به تقلید از اشقیا
من رفتم امّا تو دوباره گفتی بیا
من هستم رو سیاه یا رب استغفر ا...
بهار دلم را شور خزانی دادم
جواب لطفت را با نا فرمانی دادم
من هستم رو سیاه یا رب استغفر ا...
دلم با مهر تو دیگر قرین نمیشد
ببخشید ، ای خدا بدتر ازین نمیشد
من هستم رو سیاه یا رب استغفر ا...
امّا یا الهی خجل و مضطر گشتم
بر درخانه ات ببین که من برگشتم
من هستم رو سیاه یا رب استغفر ا...
قلب من قلب من از لطف توآکنده
مهربام مهربان شرمنده ام شرمنده
من هستم رو سیاه یا رب استغفر ا...
از بهر نگاهت دارم هر لحظه آوا
از جرمم گذرکن یا رب به حقّ زهرا
من هستم رو سیاه یا رب استغفر ا...
او که بر مصحف توسوره کوثر بود
زهرایی که دار و ندار پیغمبر بود
فاطمه فاطمه فاطمه یا فاطمه
زهرایی که گردید ولایت را علمدار
او که مجروحه شد در بین در و دیوار
فاطمه فاطمه فاطمه یا فاطمه
زهرایی که چون گل شد بعد بابا پرپر
محسنش فدا شد درراه عشق حیدر
فاطمه فاطمه فاطمه یا فاطمه
اگربر فاطمه کینه روا نمیشد
بر زینب درگودال ظلم و جفا نمیشد
یا حسین یا حسین ای تشنه لب یا حسین...
ناله زد دختری انا بنت المظلومة
اُنظُر یا ابتا عمّتی المضروبة
یا حسین یا حسین ای تشنه لب یا حسین...
دکلمه اعتکاف
بس که دارد رحمت بی حد خدا، در اعتکاف
می زند عفو خدا ما را صَلا در اعتکاف
معتکف شو در حریم دوست؛ تا خود بشنوی
نغمه ی ایمان و عطر ربّنا در اعتکاف
می توان عهد مودّت بست با یزدان، اگر
سنّت اسلام را آری بجا در اعتکاف
فرصتی زیبا تو را دادند تا پیدا کنی
راه گم گردیده ات را تا خدا در اعتکاف
با نماز و روزه و ذکر و دعای روز و شب
می کنی پرواز تا اوج سما در اعتکاف
خلوتت را پُر ز قرآن و ز عترت می کنند
نغمه پردازان عرش کبریا در اعتکاف
دل به صاحب دل سپُردن کار مردان خداست
گر که مردِ عرصه ی عشقی بیا در اعتکاف
در جهادی سخت باید بر زمین زد نفس را
تا شَوی از بندِ نفس خود رها در اعتکاف
می درخشی پیش چشم قدسیان وقتی خدا
نور خود را می کند بر تو عطا در اعتکاف
چون توّسل می کنی، مثل کبوترهای عشق
گه مدینه می روی؛ گه کربلا، در اعتکاف
کاش چشمان خدابین شما روشن شود
با فروغ آخرین نور هُدا در اعتکاف
می شود عمری دعاگوی شما ای اهل نور
گر"وفایی" را کنید از جان دعا در اعتکاف
اشعار اعتکاف
ببین که غرقِ، آهم یا الله
دوباره دادی، راهم یا الله
شده عبد قدیمت، مُعتکفِ حریمت، با اشک و سوز و آهی
یا ربّی یا الهی...
تویی اُمیدم، تویی پناهم
خودم می دانم، غرق گناهم
باشد ای حیّ دادار، به این عبد گنهکار، خانه ی تو پناهی
یا ربّی یا الهی...
میخوانمت یا، قاضیَ الحاجات
بده تو بر ما، رزق مناجات
آمده چشم گریان، تا شود بر تو مهمان، بنده ی رو سیاهی
یا ربّی یا الهی...
ای بنده نواز، یا رب یا الله
تو را به حقّ ِ، اباعبدالله
او که از مرکب افتاد، لب تشنه ای که جان داد، در بین قتلگاهی
یا ربّی یا الهی…
دکلمه برای اعتکاف
پرگناه آمدم یا الهی روسیاه آمدم یا الهی
یا الهی....
من خجالت زده از تو هستم بر سر کوی لطفت نشستم
گِرد الطاف تو در طوافم مُحرم وادی اعتکافم
گرچه عاصیّ و نامه سیاهم دادی یک بار دیگر تو راهم
قلبم از شعله ها پرشرر شد عمرمن درگناهان به سر شد
ای خدا غفلت آواره ام کرد نفس عمّاره بیچاره ام کرد
هستم ای مهربان عبد رسوا ای خدا کن مرا اهل تقوی
کن مرا اهل نور و سعادت اهل قرآن و ذکر و عبادت
من که بیگانه ام با مناجات هم به توحید و یاسین و صافات
تحفه ای بر من بی وفا ده درد بی دردی ام را شفا ده
یا رب ای خالق حیّ منّان نور دانش به قلبم بتابان
کن عنایت شوم عبد گمنام زینت را قرآن و اسلام
بار الها مرا کن عطایی چون شهیدان شوم کربلایی
مثل جان بر کفان خمینی کن مرا فاطمی و حسینی
آن حسینی که نامت صدا زد بین گودال خون دست و پا زد
آن حسینی که عطشان فدا شد ماه تابنده ی نیزه ها شد
شعر کوتاه درباره اعتکاف
این سه روز از روزهای ناز بود
این درِ رحمت به روی ام باز بود
کارها بوده فقط راز و نیاز
کین در رحمت به روی ام گشته باز
اعتکاف دل را تجلی می دهد
قلب عاشق را تسلّی می دهد
معتکف گشتم به یادت یا علی
شیعه هستم من غلامت یا علی
شعر زیبا برای اعتکاف
بار الها غرق خجلت از/رحمت جانانه ات هستم
گرچه سرتا پا گناهم من/معتکف در خانه ات هستم
بشنو یا الله/ناله و آهم/بین این خوبان/داده ای راهم
ربّی یا الله...
آرزویم این بُوَد باشم/واقعاً عبد سر کویت
یا من اَرجوهُ لِکلّ ِ خیر/بار دیگر آمدم سویت
کس نداند که/من چه ها کردم/تو عطا کردی/من خطا کردم
ربّی یا الله...
کی شود من هم شوم یا رب/مثل خوبان روسپید عشق
کن گذر از جرم بی حدّم/حقّ آن تشنه شهید عشق
آنکه در راه ِ/حق فدا گشته/بین گودالی/سر جدا گشته
ربّی یا الله...
بین خاک خون به راه تو/خورده پیوند او به وجه ِ رب
بی کفن افتاده در گودال/وامصیبت از دل زینب
شد پراکنده/عطر یاس تو/ای برادر جان/کو لباس تو
ای حسین جانم...
شعرهای اعتکاف
به تن نما؛ برادرم، خلعت اعتکاف را
رسان به کام خویشتن لذت اعتکاف را
سه پنج روز زندگی، به راه و رسم بندگی
به پا نما؛ برادرم، همت اعتکاف را
اگر که مفت می خرند؛ در این زمانه عمر را
بیا بخر برای خود؛ عزت اعتکاف را
اگر ضعیف گشته ای به زیر بار زندگی
رسان به جان خویشتن، قدرت اعتکاف را
زدود و داد در گذر؛ به حال خود نما نظر
گُزین در این میانه تو؛ خلوت اعتکاف را
تشرف است بی گمان، اجازه ای است در میان
اگر دهند دست من قسمت اعتکاف را
دیدگاه ها