دلگرم
امروز: سه شنبه, ۱۳ آذر ۱۴۰۳ برابر با ۳۰ جمادى الأول ۱۴۴۶ قمری و ۰۳ دسامبر ۲۰۲۴ میلادی
دلنشین ترین شعرهای روز بزرگداشت سعدی را اینجا بخوانید !
6
زمان مطالعه: 4 دقیقه
شعر روز بزرگداشت سعدی / شعر بزرگداشت سعدی / شعر سالگرد سعدی / شعر تبریک روز بزرگداشت سعدی / دکلمه روز بزرگداشت سعدی

شعر روز بزرگداشت سعدی

ضمن عرض تبریک به مناسبت فرا رسیدن روز بزرگداشت سعدی، در این مقاله از مجله دلگرم مجموعه ای از شعر تبریک روز بزرگداشت سعدی را آورده ایم. با ما همراه باشید.

شعر تبریک روز بزرگداشت سعدی

اندیشه کردن به این که چه بگویم

بهتر است از پشیمانی از این که چرا گفتم

آدمی با کینه زندگی را بر دوستان نیز تنگ می کند

سالروز بزرگداشت سعدی مبارک باد

شعر روز بزرگداشت سعدی

شعر درباره روز بزرگداشت سعدی

من بی‌ مایه کـه باشم کـه خریدار تو باشم

حیف باشد کـه تو یار من و من یار تو باشم

تو مگر سایه لطفی بـه سر وقت من آری

کـه من ان مایه ندارم کـه بـه مقدار تو باشم

خویشتن بر تو نبندم کـه من از خود نپسندم

کـه تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم

روز بزرگداشت سعدی گرامی باد

شعر روز بزرگداشت سعدی

شعر روز سعدی

ثنا و حمد بی پایان خدا را

که صنعش در وجود آورد ما را

الها قادرا پروردگارا

کریما منعما آمرزگارا

چه باشد پادشاه پادشاهان

اگر رحمت کنی مشتی گدا را

خداوندا تو ایمان و شهادت

عطا دادی به فضل خویش ما را

بزرگداشت سعدی گرامی باد

شعر روز بزرگداشت سعدی

شعر بزرگداشت سعدی

آن یار که عهد دوستاری بشکست
می‌رفت و منش گرفته دامان در دست
می‌گفت دگرباره به خوابم بینی
پنداشت که بعد از آن مرا خوابی هست

یکم اردیبهشت ماه بزرگداشت سعدی شیرازی مبارک باد

شعر روز بزرگداشت سعدی

دکلمه روز بزرگداشت سعدی

دوست دارم کـه بپوشی رخ هم چون قمرت

تا چو خورشید نبینند بـه هر بام و درت

جرم بیگانه نباشد کـه تو خود صورت خویش

گر در آیینه ببینی برود دل ز برت

جای خنده‌ست سخن گفتن شیرین پیشت

کآب شیرین چو بخندی برود از شکرت

راه آه سحر از شوق نمی‌یارم داد

تا نباید کـه بشوراند خواب سحرت

روز بزرگداشت سعدی شیرازی مبارک

شعر روز بزرگداشت سعدی

شعر سالگرد سعدی

هر ساعتم اندرون بجوشد خون را

واگاهی نیست مردم بیرون را

الا مگر آنکه روی لیلی دیدست

داند که چه درد می کشد مجنون را؟

روز بزرگداشت مرد نکونام سعدی شیراز مبارک باد

شعر روز بزرگداشت سعدی

شعر روز بزرگداشت سعدی شیرازی

بیا تا برآریم دستی ز دل

که نتوان برآورد فردا ز گل

به فصل خزان درنبینی درخت

که بی برگ ماند ز سرمای سخت

بزرگداشت سعدی خجسته باد

شعر روز بزرگداشت سعدی

شعر برای روز بزرگداشت سعدی

من اندر خود نمییابم کـه روی از دوست برتابم

بدار ای دوست دست از من کـه طاقت رفت و پایابم

تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همان‌ گونه باقی

وگر جانم دریغ آید نه مشتاقم کـه کذابم

روز بزرگداشت سعدی گرامی باد

شعر روز بزرگداشت سعدی

اشعار روز بزرگداشت سعدی

با جوانی سر خوش اسـت این پیر بی تدبیر را

جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را

روز بازار جوانی پنج روزی بیش نیست

نقد را باش ای پسر کآفت بود تأخیر را

ای کـه گفتی دیده از دیدار بت رویان بدوز

هر چه گویی چاره دانم کرد جز تقدیر را

زهد پیدا کفر پنهان بود چندین روزگار

پرده از سر برگرفتیم ان همه ی ی تزویر را

سعدیا در پای جانان گر بـه خدمت سر نهی

همان‌ گونه عذرت بباید خواستن تقصیر را

روز بزرگداشت سعدی شیرازی بر تمامی دوستداران ایشان گرامی باد

شعر روز بزرگداشت سعدی

شعر سعدی

عشاق به درگهت اسیرند بیا
بدخویی تو بر تو نگیرند بیا
هر جور و جفا که کرده‌ ای معذوری
زان پیش که عذرت نپذیرند بیا

روز بزرگداشت سعدی خجسته باد

شعر روز بزرگداشت سعدی

شعر روز بزرگداشت سعدی مبارک

کهن شود همه ی کس را بـه روزگار ارادت

مگر مرا کـه همان عشق اولست و زیادت

گرم جواز نباشد بـه پیشگاه قبولت

کجا روم کـه نمیرم بر آستان پرستش

مرا بـه روز قیامت مگر حساب نباشد

کـه هجر و وصل تو دیدم چه جای موت و اعادت

شنیدمت کـه نظر میکنی بـه حال ضعیفان

تبم گرفت و دلم خوش بـه انتظار عیادت

روز بزرگداشت سعدی مبارک

شعر روز بزرگداشت سعدی



این مطلب چقدر مفید بود ؟
4.2 از 5 (6 رای)  

۳ دیدگاه

شما هم می توانید نظرات خود را ثبت کنید

بیژن | ۲ هفته پیش
واقعا احسنت که کلامات تاثیر برانگیز و عبرت برانگیز و..... سعدی بزرگ معلم روزگار رو به به تشکر میکنم و در انتظار ادامه ارسال ابیات زیبای این بزرگمرد تاریخ ایران کهن را هستم
0
1
راضیه تسلیمی | ۲ هفته پیش
من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی
یا چه کردم که نگه باز به من می نکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندادند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
**********************
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسر نمی شود ما را
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش
بیان کند که چه بودست ناشکیبا
شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش
مجال نطق نماند زبان گویا را
که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد
خطا بود که نبینند روی زیبا را
**********************
ای یار جفا کرده پیوند بریده
این بود وفاداری و عهد تو ندیده
در کوی تو معروفم و از روی تو محروم
گرگ دهن آلوده یوسف ندریده
ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند
افسانه مجنون به لیلی نرسیده
بس در طلبت کوشش بی فایده کردیم
چون طفل دوان در پی گنجشک پریده
0
1
نادرکریمی | ۲ هفته پیش
سلام،،همه عمربرندارم سرازاین خمارومستی،،
که هنوزمن نبودم که تودردلم نشستی،،،،،،
0
2

hits