دلگرم
امروز: سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ برابر با ۰۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۱۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی
متن های زیبا و پرطرفدار مولودی و مدیحه عید غدیر خم از میثم مطیعی
4
زمان مطالعه: 14 دقیقه
غدیر خم نام ناحیه‌ای میان مکه و مدینه است که محمد، پیامبر اسلام، در ۱۸ ذی‌الحجه سال ۱۰ هجری قمری (مطابق با 28 اسفند سال ۱۰ خورشیدی) علی بن ابی طالب را «ولی» مؤمنان اعلام کرد. سال روز این واقعه میان شیعیان به عید غدیر شهرت دارد.

متن مولودی و مدح عید غدیر خم ( امامت و ولایت علی بن ابی طالب)

جز مهر علی در دل من خانه ندارد شعر مدح و غدیریه حضرت علی ع

سنگ است دلم، عشق علی سنگ نوشته
می سوزم از این عشق چو اسفند برشته
با جوهر اشک و قلم بال فرشته
بر لوح دل خسته ام این جمله نوشته:
جز مهر علی در دل من خانه ندارد
کَس جای در این خانه ویرانه ندارد
ما از می مرد افکن این میکده مستیم
شادیم که پیمانه و پیمان نشکستیم
تا عشق علی هست در این میکده هستیم
پس خرده مگیرید که ما باده پرستیم
هشدار که نوشیدن این باده مجاز است
" المنت لله که در میکده باز است"2 حافظ
تا نام تو پیچید در آن شبه جزیره
شد پاک از این خاک گناهان کبیره
زد چنگ به دامان تو هر ایل و عشیره
شد ثابت و سیّار در اوصاف تو خیره
جز ساقی کوثر ز کسی جام نگیریم
"ما زنده به آنیم که آرام نگیریم"4 کلیم کاشانی
زان باده که در روز غدیریه به خم بود
پیدای تو شد هر که در آن حادثه گم بود
فریاد ملائک"بابی انتَ و اُم" بود
زان راز که در آیه اکملتُ لکم بود
بیتی است امامت، درِ این خانه تویی تو
"امروز امیر درِ میخانه تویی تو"5 حبیب خراسانی
آن بازوی خیبر شکنش رفت چو بالا
با دست شریف پدر امّ ابیها
دادند دو دریا چو به هم دست تولّی
شد ولوله و غلغله در عرش معلّی
گفتند ملائک همگی عید مبارک
این عید به هر پیرو توحید مبارک
ای عقل در اوصاف تو حیران و مردّد
وصف تو نگنجیده به هفتاد مجلّد
عالم همه گم گشته آن موی مجعّد
محبوب ابولقاسم محمود محمد (ص)
نامش همه جا هست، بگویید کجا نیست؟
"کَس نیست که آشفته آن زلف دوتا نیست"6 حافظ
هر کس که ز حبّ تو به لب ناد علی داشت
در جان و دل خویش صفایی ازلی داشت
آسودگی از شرک خفی شرک جلی داشت
گمراه نگردید هر آن کس که ولی داشت
از نام علی کاخ ستم در خطر افتاد
"با آل علی هر که در افتاد ور افتاد"7 نسیم شمال
"تا صورت پیوند جهان بود علی بود"8 مولوی
یعنی هدف از عالم موجود علی بود
تسکین دل آدم و داود علی بود
از آیه انفاق چو مقصود علی بود
ای محو جمال رخ تو صاحب خانه
" مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه"9 شیخ بهایی
ای کاش شوم میثم و سلمان تو باشم
تا روز جزا دست به دامان تو باشم
در هر دو جهان ریزه خور خوان تو باشم
کافر شوم از خویش و مسلمان تو باشم
کردیم نثار قدم تو دل و دین را
"تقدیم تو کردیم هم آن را و هم این را"10 فروغی بسطامی

شاعر: عباس احمدی

بیشتر بخوانید::

جدیدترین پیامهای تبریک عید غدیر خم (عید ولایت)

جدیدترین پیامهای تبریک عید سعید غدیر خم

پیامهای تبریک عید سعید غدیر خم مصادف با ١٨ ذوالحجه

separator line

چه در هیبت، چه در غیرت، چه در عشق اولین هستی (به ولایت رسیدن امام علی در غدیر خم)

چه در هیبت، چه در غیرت، چه در عشق اولین هستی
میان بهترین اولاد آدم بهترین هستی
جهان عمریست درمانده است در تردید و شک، اما،
تو خود علم الیقین، عین الیقین، حق الیقین هستی
من از فتح در خیبر به دستان تو فهمیدم
که تو دست توانمند خدا در آستین هستی
سر در چاه را باور کنم یا ذوالفقارت را؟
که گاهی آنچنان هستی و گاهی اینچنین هستی
بگو از استخوان در گلو، از خار در چشمت
که پر از خطبه های ناتمام آتشین هستی
بگو چشم نبی روشن؛ بگو چشم حسودان کور،
برای فاطمه تنها تو در عالم قرین هستی
هلا ای عشق! ای معشوق!‌ای عاشق! هلا ای جان!
تو رویایی ترین مضمون شاعر در زمین هستی
از آن روزی که چشمم باز شد در گوش من خواندند:
که «تو» تا لحظه ی آخر «امیرالمؤمنین» هستی

شاعر : سعید تاج محمدی

separator line

شعر مولودی خوشا سفر با کشتی ساقی کوثر به مناسبت فرا رسیدن عید غدیر خم

بیا در این کشتی و به موج ها منگر
خوشا سفر با کشتی ساقی کوثر
تمام شد تنهایی، شروع شد شیدایی
بیا دل دریایی، به سوی حیدر
ای دل گم شده در این، عصر تنهایی
گوش به مصطفی بده، تا بیاسایی:
به جز علی در دو جهان، نیست مولایی
(یاعلی مولا مددی یا علی مولا)

سلام ای تعبیر تمام رؤیاها
سلام ای خورشید تمام فرداها
تویی کمال این دین، تعالی هر آیین
سلام ما بر یاسین، و آل طاها
بعد "محمد" این "جهان" رو به پایان بود
گم شده در کویر شک، نور ایمان بود
ولایت تو آخرین، راه انسان بود
(یاعلی مولا مددی یا علی مولا)

شاعر: حسن صنوبری

separator line

متن اشعار مدیحه از میثم مطیعی به نام لِـتُـرابِ مَـقدَمِـکَ الفِـدا دل و جان عاشق ما علی

شب عاشقانگی است و من شده ام گدای تو یاعلی
به امید آن که صدای من برسد به اهل سما علی
چه کنم اگر که در آن میان نرسد صدا به صدا علی؟
تو که‌ای که نام بلند تو به خدا رسانده مرا علی؟
به خدا که با تو رسیده ام به زلال ذات خدا علی

تو که‌ای که فراتری از مکان و چنین گذشته‌ای از زمان؟
تو که‌ای که از تقید تن، زده پل به مرکز بی کران؟
تو همان که در تو به حیرتم، تو همان که إنس و فرشتگان
تو همان که درک اهل جهان شده در صفات تو ناتوان
تو همان که قبله‌ی اهل دل، تو همان که قبله نما علی

نه عجب که درّ نجف شود قطرات اشک زلال تو
ظلمات بود و تو آمدی، «کَـشَـفَ الدّجی» به جمال تو
تو محمدی و به این سبب «بَـلَـغَ العُلی» به کمال تو
حسنی و حسین و فاطمه، «حَـسُـنَـت جمیع خصال» تو
صلوات بر تو و آل تو، همه وقت، در همه جا علی

تو چگونه آمده‌ای بگو که نه حاضری و نه غایبی؟!
چه بگویم از جلوات تو، تو که جلوه گاه عجایبی ...
تو ابوتراب و ابوالیمی و طلوع کل مطالبی
پدر مکرّم زینبی و شریک هرچه مصائبی
برسان مرا به جوار خود، پس از آن به کرب‌و‌بلا علی

به خدا قسم که بدون تو همه جا همیشه مشوّشم
به بهشت بی تو نمی‌روم که بدون تو پُر آتشم
نخورم می از خُم دیگران که خمار کوثر بی غشم
به کدام شیوه بیان کنم که چه می کشم که چه می‌کشم؟!
نفسی اگر نظر نکنی به گدای بی سر و پا علی

چه خوش است در تصور من که تو «نون» بین «لـنـا» شوی
چه خوش است ای شه لافتی که شکوه نقطه با شوی
تو رسیده ای به وصال حق که امیر هر دو سرا شوی
همه ترس من بود از همین که خدا نکرده خدا شوی
شده ذکر هر شب قدر من «بِکَ یاعلی بِکَ یا علی»

نه فرشته‌ای و نه آدمی، تو فقط تجلّی ایزدی
تو نگین حلقه‌ی انبیا و شکوه حضرت سرمدی
چه در آسمان و چه در زمین تو سرآمدی، تو زبانزدی
تو عزیز خانه‌ی فاطمه، تو عزیز جان محمدی
و تویی که وقت مباهله شده شرح «أنفسنا» علی

که علیست «یَـحکُـمُ ما یُـرید»، علیست «یُـثبِـت ما یشاء»
که علیست کُنه سوره «روم» و علیست معنی «هَـل أتی»
که علیست «مُـنتَـهِـیُ الهِـمَـم»، که علیست سایه‌ی ماسوا
که علیست سعی به سوی حق و علیست مروه‌ی با صفا
نشود قبول حج کسی به خدا بدون ولا علی

به خدا به اذن خدا فقط ابدی شدی، ازلی شدی
و به کام مردم میکده می ناب لم یزلی شدی
ملکوت نابِ غزل شد و تو در آن عجب غزلی شدی
خبری رسید و در آن خبر تو فقط امیر و علی شدی
لِـتُـرابِ مَـقدَمِـکَ الفِـدا دل و جان عاشق ما علی

بنشین دوباره رجز بخوان که زمان کف زدن آمده
در قلعه‌ای که تو کنده ای ز هراس در سخن آمده
بروید از سر راه او که امیر بت شکن آمده
چه بد است عاقبت کسی که به جنگ تن به تن آمده
به سپاهیان و یلان بگو بدهند آب طلا علی

شده اند در مقابل تو همه شیرِ بی سر و یال و دُم
همه گفته اند و شنیده ام که شدند «مُـعتَرِفٌ بِـکُـم»
نگران آن همه «مرحبم» که فرار کرده و گشته گم
دل بی قرار و هوایی‌ام شده رهسپار غدیر خُم
به چهارده خُم می قسم احدی نرسیده تا علی

اسداللها، اذن اللها، به شب بلند عبادتت
به کدام رتبه رسیده ای که خداست شاهد رتبتت
به نجف رسیده مسافری که رسد به فیض زیارتت
به عنایتت به کرامتت به محبتت به شفاعتت
تو بگو به غیر حریم تو به کجا رود به کجا علی؟

همه شب نشسته خیال تو سر راه من، سر راه من
چه شود اگر که نگاه تو برسد شبی به نگاه من
به دو چشم غرق خیانتم، به دو چشم غرق گناه من
و تو ای سپیده نظر کنی به من و به روی سیاه من
چه غم از عذاب خدا اگر که تویی شفیع جزا علی

ثقلین مدح دو چشم تو شده روشنایی دفترم
که علیست ذکر مداومم، صلوات قند مکرّرم
به جهان مرید ابوذرم، مدیون مالک أشترم
نروم به زیر بیرق کس که غلام خادم قنبرم
همه عمر بنده‌ی حیدرم به حقیقت «إنّـما» علی

شاعر: احمد علوی

separator line

مدح و توسل زیبا _ ویژۀ عیدِ ولایت عیدالله الاکبر غدیرِ خُم _حاج میثم مطیعی

به سمت او گشوده ام پنجرۀ خیال را
که محوِ آسمان کند منِ شکسته بال را
اگر دمی نشان دهد شکوهِ آن جمال را
طلوعِ بی بدیل را،عروجِ بی مثال را
به عالمی نمی دهم خاطرۀ وصال را

خوشا به حال آن کسی که پیر را شناخته
میانِ ظلمتِ جهان مسیر را شناخته
از آستانِ چشمِ او غدیر را شناخته
کسی که ذره ای فقط امیر را شناخته
شناخته بدون شک خدایِ ذوالجلال را

به من نگاه می کند و آفتاب می شوم
اگر چه در حضور او زِ شرم آب می شوم
هنوز غرقِ ظلمتم که نورِ ناب می شوم
همین که مست بادۀ ابوتراب می شوم
به شور در می آورم زبانِ شعرِ لال را

همین که میخورد گره به چشم او نگاه ها
فرار می کنند از برابرش سپاه ها
ولی مجال می دهد به خیلِ روسیاه ها
منم منم که سال ها،منم منم ماه ها
به شوق او شمرده ام گذشتِ ماه و سال را

دل از زمین بریده و به عشقِ او هوایی ام
دو روز کاظمینی ام،سه روز کربلایی ام
اگر چه ساکن قمم،گدایِ سامرایی ام
در تب و تابِ مشهدم،مردَدَم کجایی ام
چگونه بازگو کنم جوابِ این سوال را

من از بقیع غربتش به آسمان رسیده ام
صفا و مروه دیده ام،گردِ حرم دویده ام
هیچ کجا برایِ من که از همه بریده ام
مثلِ نجف نمی شود که بارها چشیده ام
در آستانِ قدسی اش بادۀ لایزال را

خوشا به عشقِ رویِ او مجاورِ حرم شدن
در آستانِ نور با فرشته هم قدم شدن
دم از حسینِ او زدن،جنابِ محتشم شدن
به احترامِ زینبش تا دمِ مرگ خم شدن
و تا همیشه داشتن حُبِ علی و آل را

مسافرِ نجف چرا بهشت آرزو کند؟
نادِعلی بخواند و به سمتِ قبله رو کند
خوشا به حال آنکه با امیر گفتگو کند
به شوقِ او بگرید و از آبِ آن وضو کند
که گریه مست میکند عارفِ اهل حال را

مدام در حریمِ او چه مستدام می شود
به دیدگانِ اهلِ دل خواب حرام می شود
در این حرم که حجتِ خدا تمام می شود
غلام شاه می شود،شاه غلام می شود
و باد می پراکند نسیمِ اعتدال را

بدونِ اشکِ جاری اش چشمه روان نمی شود
بی نفحاتَ ش عالم پیر جوان نمی شود
بهشت بی ولای او نصیبمان نمی شود
بدون نام عالی اش اذان،اذان نمی شود
کاش دوباره یک نفر صدا کند بلال را

چه کرده است اشک او که نیل کم می آورد
بت شکنی که پیش او خلیل کم می آورد
از آتشِ عدالتش عقیل کم می آورد
برای ادعایِ خود دلیل کم می آورد
مگر علی ندا دهد حی علی الحَلال را

خوشا سرود «لافَتی» به لحن ذوالفقاری اش
تمامِ رشته کوه ها محو بزرگواری اش
لباس وصله می زند به جبرِ اختیاری اش
آدم و نوح مفتخر به حسنِ همجواری اش
فدایِ آن پیمبری که یافت این کمال را

کعبه قیام می کند فقط به احترام او
وا شده دفترِ ازل بعد خدا به نام او
بویِ بهشت می وزد زِ وادی السلام او
به کائنات می رسد فیضِ علی الدوام او
همین که وصل می کند حلقۀ اتصال را

در نفسِ یتیم ها رایحۀ تبسمی
گم است در تو کهکشان ولی تو در خدا گمی
در دلِ خاک هستی و در آسمان هفتمی
دمی به عرش می روی،دمی میان مردمی
ای دو دمت شکافته دایرۀ محال را

نیست به جز ولای او راه نجات دیگری
شکر که بعدِ مرگمان هست حیات دیگری
و باز جلوه میکند با جلواتِ دیگری
که در بهشتِ محضرش با کلماتِ دیگری
وقفِ رخِ علی کنم شعر خجسته فال را

از آیه هایِ روشن و نشانه هایِ مستَتَر
پس از «بحارِ مجلسی» و «الغدیر» معتبر
به «شیخ حرّ عاملی» و هرچه کیمیا اثر
به محضر «مفید»ها رسیده ایم تا مگر ...
«شیخ صدوق» وا کند پنجرۀ «خصال» را

من آن یتیم کوفی ام که بی توام یتیم تر
از حسن و حسین تو ندیده ام کریم تر
از ازل عاشقِ توام نه از ازل،قدیم تر
کجاست جاده ای از این طریق مستقیم تر؟
رها کنید بعد از این حدیثِ خط و خال را

بی نظر تو هیچ کس اهل نظر نمی شود
دل شکسته ات از این شکسته تر نمی شود
شفاعت تو شامل آن دو نفر نمی شود
بی همگان به سر شود،بی تو به سر نمی شود
بی تو که می بری فقط از دلمان مَلال را

اگر نبود نام تو ستاره ای نداشتم
برای طبعِ سوخته شراره ای نداشتم
برای شعر جرأت دوباره ای نداشتم
ببخش جز سرودن از تو چاره ای نداشتم
به آن امید آمدم که این زبان حال را ...

شاعر: احمد علوی



این مطلب چقدر مفید بود ؟
3.3 از 5 (4 رای)  

دیدگاه ها

اولین نفر برای ثبت دیدگاه باشید !


hits