
انشا روز جهانی نابینایان
برای ارائه انشا روز جهانی نابینایان یا عصای سفید میتوانید تا انتهای این صفحه از دلگرم انشاهای زیبای روز نابینایان را مرور کرده و یکی را انتخاب نمایید و به مدرسه ارائه درهید .
انشا درمورد روز جهانی نابینایان
روز عصای سفید یک مراسم بزرگداشت ملی در ایالات متحده آمریکا است؛ که هر ساله در ۱۵ اکتبر مصادف با اغلب (23) مهر و در برخی سالها (۲۴ مهر) از سال ۱۹۶۴ میلادی جشن گرفته میشود.
این روز برای پاسداشت و گرامیداشت دستاوردهای کسان نابینا که چه به گونهٔ مادرزادی نابینا زاده شدهاند و چه با بروز رخدادهای ناگوار و بر سر حوادث نابینا شدهاند جشن گرفته میشود. در ایران روز بیست و چهارم مهر را روز عصای سفید نامیدهاند .
نابینایی یا کوری وضعیتی است که بیمار در آن ادراک بینایی ندارد و علت آن عوامل فیزیولوژیکی یا عوامل عصبی است. سازمان بهداشت جهانی حدس میزند در حال حاضر ۳۵ میلیون نابینا در جهان زندگی میکند که ۹۰ درصد از آنها در کشورهای در حال توسعه و بیشتر در آسیا و آفریقا میباشد که بیشتر در مناطق محروم و روستایی زندگی میکنند. خطر نابینایی در بسیاری از این مناطق بیشتر از کشورهای صنعتی توسعه یافته اروپا و آمریکا میباشند.
بیست و سوم مهر، روز عصای سفید است؛ روزی که روشن دلان جهانْ طراوت، پویایی و نشاط را به جویبار زندگی فرامی خوانند. در این روز روشن ضمیران فریاد می دارند: ما هم تپیدن قلب زندگی و زدن نیض طبیعت را احساس می کنیم. ما حتّی می توانیم با همین چشمان به ظاهر بسته خویش، در زلال شعور و صفای فطرت خدایی مان، جلال و جمال حضرت حق را بنگریم.
می توانیم با چشم لامسه خود با همه کس و همه چیز سخن بگوییم و حتی با تأمل در گردش حکیمانه چرخ روزگار، به مهمانی همه نشانه های خلقت برویم. عصای سفید چونان پرچمی است که به نشان استقلال در دست روشن دلان به حرکت درمی آید و آینه ای است که قدرت و نعمت خدایی را به تماشای تأمل و تفکر دیگران می گذارد. این روز بر تمامی روشن دلان عزیز ایران اسلامی مبارک باد.
انشا درمورد شخص کور
حضرت محمد (ص)میفرمایند:
کور آن نیست که چشمش نابینا باشد،کور آن است که دیده بصیرتش کور باشد.در خیابان راه میرفتم که فردی با من برخورد کردو من به شدت به سطحی محکم برخورد کردم.
بعد از عذر خواهی های آن شخص فهمیدم نامش الکساندرا بود؛ الکساندرا دختر بسیار مهربانی بود،از دنیای رنگین و زیبای خودش برایم می گفت،او کلمه زیبا را در تمام چیزهایی که از لذت میبری برایم تعریف کرد،از نسیم گفت،از لذتی که موقع وزیدنش می آید،از اشک گفت،گرمایی که با آمدنش گونه هایت را نوازش میکند،خورشید را برایم چیزی بزرگ که گیسوانش را روی زمین پهن کرده توصیف کرد.
یک روز دلم برای دنیا پر کشید میخواستم الکساندرا را ببینم،حسش کنم از او خواستم خودش را برایم توصیف کند.
دستانم را گرفت، لابه لای موهای ظریفش کشیدم موهای بلند و نرمی داشت دست های لطیف و باریک.
گفت میخواهد مرا با یک چیز جدید اشنا کند،انگشت های ظریفش را لا به لای انگشت هایم گره زد و مرا آرام آرام کشاند بعد از مدتی ایستاد،دستم را روی
شییء ضخیم گذاشت، رده رده های فرو رفتگی را میتوانستم حس کنم دستم را کمی تکان دادم نوشته هایی را روی آن حس کردم متنش(من و تو تا ابد )بود.
هر چقدر که دستم را تکان میدادم میشتر مشتاق میشدم که بفهمم این چیست؟ دستم را بالاتر بردم آن شییء به چند تکه کوچکتر از خودش تقسیم شد انتهای هر کدام از تکه ها به چیزی نرم که پاره میشد،میرسید،روی آنها میتوانست خط های برجسته را حس کرد .
دیگر طاقت نیاوردم میخواستم لب باز کنم که الکساندرا گفت این یک نهال درخت است تنه اش ضخیم که بعضی افراد روی آن یادگاری مینویسند،تکه های
کوچکترش شاخه های آن است.شاخه ها، میوه ها و برگ هارا حمل میکنند.برگ ها همان چیز های نرم و نازک هستند که رنگ سبز دارند، اصلا یادم نبود که تو نمیدانی سبز یعنی چه،و سکوت کرد.
دستم را گرفت و یک چیز بسیار کوچک روی دستم گذاشت.تکان می خورد. خود به خود صدای خنده ام بالا رفت.الکساندرا گفت به این حس میگویند قلقلک.قلقلک را دوست داشتم.
آن چیز هنوز در دستم این طرف و آن طرف میرفت،خواستم بفهمم که آن چیست؟ دستم را روی آن گذاشتم که حسش کنم،اما دیگر تکان نخورد،خیلی ریز بود،
اصلا نمی شد فهمید.از الکساندرا پرسیدم که چیست و او گفت که آن مورچه بود یک حشره که جان دارد خانه اش زیر زمین است، پاهای ریزی و رنگ سیاهی دارد درست مانند دنیای تو! اما من حتی نمیدانستم سیاه چیست؟!
آن روز فقط در این فکر بودم که دنیای الکساندرا چه شکلی میتواند باشد.
چند روز بعد عملی برای چشم هایم داشتم دکتر ها می گفتند فردی پیدا شده که یک چشمش را اهدا کند تا تو بتوانی ببینی.
بعد از عمل،چشمم را باز کردم،الکساندرا با یک چشم بسته جلویم بود.فردی زیبا با قلبی بزرگ.
یک چشمش را به من داده بود و گفت میخواهم حداقل یک چشمم دنیا را از دید دیگری ببیند!
دنیای الکساندرا واقعا قشنگ تر از تاریکی مطلق بود.
انشا روز جهانی نابینایان و عصای سفید
اگر بخواهیم فقط یک روز را بدون باز کردن چشمهایمان شروع کنیم قطعاً انجام سادهترین کارها برایمان سخت و شاید هم امکانناپذیر میشود؛ اگرچه تصورش سخت است اما میشود آن روز را تصور کرد همان روزی که روز «عصای سفید» نام گرفته است.
مقصود از این روایت نه برانگیختن حس ترحم نسبت به یک نابیناست و نه ایجاد خراش بر احساسات، مقصود این است که اگر کاسبیم راه کمتوان یا نابینایی را در پیادهرو سد نکنیم؛ اگر مسئولیم در نهاد زیر نظرمان به مناسبسازی دقت کنیم؛ اگر سوار بر خودرویی هستیم مواظب عصاهای سفید باشیم و هر جای دیگری که هستیم بدانیم هر کسی با هر شرایطی برای حضور در این جامعه حق دارد و رفتار ما نباید باعث طرد کسی شود.
با توجه به این مهم و به مناسبت روز جهانی عصای سفید که 23 مهرماه به آن اختصاص داده شده است با یک کمبینا گفت و گو کردیم؛ سمانه حاصلی دانشجوی مددکاری دانشگاه خوارزمی است و از زندگی با عصای سفید میگوید.
چشمها از جمله مهمترین راههای برقراری ارتباط است و این چشمها هستند که دنیای اطراف را به ما میشناسانند.وقتی کودکی نابینا و یا کم بینا به دنیا میآید؛ مشکلات زیادی گریبان او را میگیرد حال اگر بخواهیم زندگی این افراد را در محیط خوابگاه و شهر آن هم دور از خانواده بررسی کنیم بیشتر متوجه این داستان خواهیم شد.
مشکل اصلی برای افراد نابینا و یاکم بینا این است که برای راه رفتن حتماً باید از دیگران کمک بگیرند چون تا جایی را نبینند نمیتوانند در آن قدم بردارند و این موضوع همیشه باعث ترس و اضطراب در خود آنها و اطرافیانشان میشود.
در همین مورد از مشکلات بزرگ من به عنوان شخصی کمبینا، عدم اعتماد به مکانی است که در آن قدم میزنم و این مسئله باعث میشود به عنوان شخصی که در جامعه از حقوق اجتماعی برخوردار است اذیت بشوم و همچنین در مواقعی که به محیطهای جدید و ناشناخته پا میگذارم ترس اینکه به دلیل ندانستن موانع آن مکان جلوی بقیه زمین بخورم را همیشه با خود به همراه دارم.وقتی که قصد دارم با شخصی ارتباط برقرار کنم برای من این سوال وجود دارد که آن فرد چگونه مرا میبیند؛ آیا توجهی به من دارد؟
اگر حس رضایتمندی از برقراری ارتباط با افراد مختلف اتفاق نیفتد و فرد نابینا احساس رضایتمندی نداشته باشد؛ پایین آمدن اعتماد به نفس و یا منزوی شدن آنها را به دنبال دارد.حتی با وجود اینکه ما نابیناهای فراوانی را داریم که بسیار موفق هستند و کارهای مهمی انجام میدهند اما به هرحال مشکلات فرهنگی باعث شده که اشخاص نابینا تاحد زیادی از جامعه فراری باشند که البته این موضوع درباره تمام معلولین صدق میکند که از جامعه طرد میشوند.
انشا روز جهانی نابینایان برای مدرسه
به نام خدایی که انسان را آفرید و برای او چشمی قرار تا ببیند تا راه درست و غلط را تشخیص دهد.خداوندی که گوشی قرار داد تا انسان سخنانش را بشنود و قلبی قرار داد تا به او ایمان آورد تا در وسوسه های شیطانی نیوفتد.
همیشه می گویند کسی که نابینا است بیشتر قدر نور و روشنایی را می داند کسی که ناشنوا است بیشتر قدر آواز گنجشکان وصدای آب دریا را میداند.کسی که یک دست ندارد بیشتر قدر دست نداشته اش را می داند.ما انسان ها تا زمانی که چیزی را از دست ندهیم قدرش را نمی دانیم.
اما زمانی که آن را از دست دادیم یادمان می آید که چه نعمت بزرگی داشتیم و قدر آن را نمی دانستیم. آن قدر از خداوند دور شده ایم که حواسمان به بودن همیشگی اش نیست.چشمانمان را بسته ایم برروی خوبی های بی پایانش ولی تا به مشکل برخوردیم بر می گردیم به سویش و طلب لطف می کنیم.
هر فردی ممکن است در دوره از زمان بر اثر حادثه ای چشمانش را از دست بدهد.زمانی که فردی نابینا می شود بیشتر قدر داشته هایش را می داند و افسوس می خورد که چه نعمت بزرگی داشته است و قدرش را نمی دانسته است .و حالا حسرت دیدن غروب خورشید را می خورد.
همیشه نابینایی به خاطر حادثه ممکن است نباشد. گاهی اوقات آن قدر فردی در گناه غرق می شود که یادش می رود که هر چیزی که دراین دنیا هست نعمتی هست برای او. ولی او در گمراهی کامل است. هرروز بیرون می رود ولی توجه کوچکی به نعمت های خداوند نمی کند آن قدر در زندگی غرق شده است که مانند کسی است که چیزی را نمی بیند.
ولی فرقی بین کسی که واقعا نابینا هست وکسی که خود را به نابینایی زده وجود دارد.کسی که نابینا واقعی است حداقل قدر نعمت های دیگر زندگی اش را می داند و سعی می کند شکرگزار باشد ولی کسی که خود را به نابینایی زده.همه چیز را می بیند ولی انگار به هیچ چیز توجهی نمی کند و قدر داشته هایش را نمی داند. وغرق است در زندگی دنیایی اش.
انشا با موضوع روز جهانی نابینایان
استفاده از عصا به عنوان وسیله کمکی در رفت و آمد نابینایان از قرنها پیش متداول بوده است، ولی استفاده از عصای سفید به شکل امروزی و به عنوان نمادی برای شناخت نابینایان به بعد از جنگ جهانی اول برمیگردد.
در سال 1921 میلادی یک عکاس اهل شهر بریستول کشور انگلستان با نام جیمز بیگز که در اثر یک سانحه بینایی خود را از دست داد، برای در امان بودن از خطر وسائل نقلیه که در خیابانهای اطراف محل زندگی وی در حال رفت و آمد بودند، ابتکار استفاده از عصا به رنگ سفید را که به راحتی برای همگان قابل دید باشد را بکار برد.
پس از آن دو تن از برجستهترین محققین آمریکایی به نامهای دکتر ناول پری، ریاضیدان و دکتر جاکوپس تن بروک، حقوقدان توانستند قانونی را در پانزدهمین روز از ماه اکتبر به عنوان قانون عصای سفید به تصویب برسانند و این روز را به عنوان روز جهانی نابینایان نامگذاری کنند. در این قانون کلیه حقوق اجتماعی فرد نابینا به عنوان عضوی از یک جامعه متمدن انعکاس یافته است.
نابینایان حق استفاده از کلیه امکانات رفاهی معمول در جامعه را دارند. آنان حق دارند از پیاده روها، خیابانها، بزرگراهها و وسایل حمل و نقل همگانی مانند هواپیما، قطار، اتوبوس، اتومبیل، کشتی، هتل، اماکن عمومی، مراکز تفریحی و مذهبی استفاده کنند. اگر در بعضی اوقات، محدودیتی برای استفاده از این تسهیلات و اماکن وجود داشته باشد باید فراگیر همه افراد جامعه باشد و اگر شخص یا سازمانی فقط برای نابینایان در استفاده از تسهیلات همگانی، محدودیت ایجاد کند یا حقوق نابینایان عاقل و بالغ را نادیده بگیرد، مجرم شناخته میشود.
15 عکس روز جهانی نابینایان و عصای سفید برای استوری (با کیفیت ...
۳ دیدگاه