دلگرم
امروز: یکشنبه, ۰۲ مهر ۱۴۰۲ برابر با ۰۸ ربيع الأول ۱۴۴۵ قمری و ۲۴ سپتامبر ۲۰۲۳ میلادی
10 انشا در مورد جلسه امتحان مناسب پایه های چهارم تا متوسطه
53
زمان مطالعه: 17 دقیقه
جلسه امتحان یکی از موضوعات انشا بوده که هر سال به بچه ها داده می شود از اینرو برایتان گلچینی از انشا در مورد جلسه امتحان برگزیده ایم .

منتخبی از زیباترین انشا با موضوع جلسه امتحان

با نزدیک شدن به پایان سال تحصیلی و آغاز امتحانات، 10 انشا درباره جلسه امتحان آورده شده است که با هم می خوانیم.

انشا درمورد جلسه امتحان شماره یک

برای ما هرروزمان گویی برگی تازه از زندگیمان ورق می خورد و در حال آزمون و آزمایش هستیم به طوری که انگار هر روز سر جلسه ی امتحان نشسته باشیم.

جلسه ی امتحان همیشه برای همه لحظه ایی استرس زا و پر از ترس بوده که آیا از امتحان موفق بیرون می آییم و یا سرافکنده و شکست خورده می شویم و یا امکان دارد به دلایل زیاد که خیلی ها آن را بهانه تلقی می کنند از خواندن امتحان خود کوتاهی کرده باشیم و آن چه را که باید ارائه کرده باشیم از آن کاسته ایم و موفق به دست یابی نمرات بالا و بهتر نشده ایم اما این پایان راه نیست بلکه همیشه راهی برای جبران داریم

ولی بهتر و آسان تر این است که همیشه در امتحانات خود چه از نظر درسی و چه از نظر زندگی تمام تلاش خود را برای پیروزی بکار گیریم تا روز به روز مسیر موفقیت و پیشرفت ما هموارتر شود و به درجات بالاتر برسیم اما همانطور که گفته شد جلسه امتحان همیشه یک معضل بزرگ برای همه بوده است به خصوص برای دانش آموزان که حس رقابت بین آن ها خیلی بیشتر است و هر چه رقابت بین آن ها بیشتر باشد میزان تنش نیز بین آن ها بیشتر خواهد بود.

من نیز در این بین استثناء نیستم و سر جلسه ی امتحان همیشه ضربان قلبم تندتر از دیگر مواقع می تپد و عرق سرد از پیشانی ام می چکد و نامحسوس دستانم می لرزد به طوری که گرفتن خودکار برایم گاهی اوقات سخت می شود ، شب های قبل از امتحان دائما خواب های ترسناک می بینم، گاهی خواب می بینم که سرجلسه ی امتحان دیر رسیدم یا از سوالات امتحان هیچ چیزی نمی دانم و برگه ام سفید باقی مانده و ترس سراسر وجودم را در بر می گیرداما کم کم در تلاشم که این ترس را از خود دور کنم زیرا هر چه بیشتر بترسی زندگی برای خودت کامش تلخ تر می شود.

نتیجه گیری: ما هر روز مورد امتحان قرار می گیریم، گاهی از نظر علمی و گاهی در زندگی، مهم نیست که چه نمره ایی از این امتحان ها بگیریم، مهم این است که چه درسی از این امتحان ها گرفته ایم و با این فکر جلسه ی امتحان برایمان روز به روز تبدیل می شود به مکانی برای یادگرفتن نه برای ترس و اضطراب.

انشا در مورد جلسه امتحان پایه هفتم - انشا در مورد فصل امتحانات - انشا در مورد جلسه امتحان پایه نهم - انشا در مورد امتحان مجازی

انشا درباره جلسه امتحان شماره دو

جلسه امتحان جایگاهیه واسه دانش آموزان که شاید بدترین و درعین حال دشوارترین مکان دنیاست .
فصل امتحانات که شروع میشه دردسر،ما دانش آموزان هم شروع میشه ، هیچ تفریح و یا کاری،برایمان پیش نمی یاد ولی همینکه این فصل شروع میشه همه این برنامه ها بدونه هماهنگی و جالبتر از همیشه جلو راهمون قرار میگیره . بعضی وقتا خودمو به بی خیالی میزنم و به خاطره استرسی که سر جلسه امتحان بهم دست میده میشینم و فقط تمرکزم رو میدم به خوندن درس ، ولی خب بعضی اوقات نمیشه وسوسه میشم و وای به روز امتحان که وقتی میخام وارد جلسه امتحان شم همه استرسم اینه که ایا میتونم این درس رو قبول شم یا نه
خدا خیرشون بده این مراقبا رو اخه.کسی نیست بگه عزیزان به اندازه کافی اینجا نگرانی و استرس موج میزنه اخه نمیشه شما با رفت و امدتون اونو بیشترش نکنین و یه جایی یه گوشه اروم بشینید .
جالب تر اینکه که وقتی سر جلسه هستی فقط به فکره یه امداد غیبی یا یه چیزی هستی که بهت کمک کنه ،و همش زیر چشمی به اطراف نگاهی میندازی و حسرت اونایی رو میخوری که سرشون پایینه و دارن مینویسن و با نگاهت بهشون میفهمونی که کمکت کنند یعنی تقلب برسونند
بعضی وقتا هم وقتی مراقب از کنارت میگذره یا نگاهت میکنه با چشمان و قیافه ای مظلوم نگاهی بهش میندازی تا شاید دلش به رحم بیاد و یه اشاره ای یا کمکی بهت بکنه ، یا لحظه ای که دبیر اون درس میاد میگه مشکلی ندارید و دانش اموزان ازش سوالایی می پرسن ویا میخان راهنمایی کنند که اصلا سردر نمیاری واسه کدوم سواله ،ویا وقتی تا میبینی که داره نگاهت میکنه سریع خودتو مشغول میکنی که مثلا دارم می نویسم .
اینجور وقتا که هیچی بلد نیستم یا چیزی به ذهنم نمیرسه فقط دوست دارم زمان امتحان تموم شه و بگن برگه ها بالا اخه خجالت میکشم زودتر برگه رو تحویل بدم اخه ازینکه برگه خالیمو مراقب نگاه بندازه خجالت می کشم ، یکی نیست بگه خب اخه ادم خجالتی بشین بخون که نه دیگه استرس روز و جلسه امتحان رو نداشته باشی و نه دیگه واسه اینکه کسی برگه رو نبینه مجبور شی تمام ساعت امتحان بشینی
و وقتت رو تلف کنی ، البته اتفاق افتاده بعضی وقتا هم که سوالا رو بلدم و مشغوله نوشتنم یهو وقت کم میارم
ولی خب تصمیم گرفتم دیگه اجازه ندم این استرس و ترس جلسه امتحان به سراغم بیاد و با خوندن و پشتکارم باهاش یه دوست خوب شم تا یه خاطره خب برام بمونه .

انشا طنز شب امتحان - انشا درباره امتحان در فضای مجازی - انشا طنز درباره امتحان مجازی - انشا امتحان مجازی

موضوع انشا : جلسه امتحان شماره سه

در دوران مدرسه معلم ها از دانش آموزان امتحان می گیرند برای این که مطمئن شوند دانش آموزان مطالب درس هفته های قبل داده شده را آموخته اند یا نه .
جلسه امتحان فضای استرس زایی دارد که در هر صورت که دانش اموزان درس خوانده باشند یا خیر استرس خاص خود را دارد . گاهی این استرس موجب شب بیداری یا غش و ضعف و یا افت فشار خون در وسط جلسه امتحان می شود .سر جلسه امتحان مراقب هایی برای جلوگیری از تقلب و ایجاد فضایی ساکت و عادلانه برای برگزاری امتحان گذاشته می شود تا با خیال راحت و آرامش دانش آموزان امتحان خود را به خوبی پشت سر هم بگذارند.
در ایام امتحانات سال پیش یکی از هم کلاسی های بازیگوش در حال تقلب بود که یکی از مراقب ها تقلب او را دید و به شدت عصبانی شد و برگه ی امتحانی او را گرفت و به او نمره صفر داد و گفت که با تقلب حق دیگران را که وقت گذاشتن و در خواندن و تلاش کردن رو پایمال میکنی و در آینده در زندگی خود نیز دنبال تقلب هستی تا اینکه از روش های درست زندگی به مشکل خود را بر طرف کنی بنا بر این این نمره تو صفر می شود تا درس عبرتی برایت شود تا هرگز چه در امتحان درسی و یا در امتحان زندگی تقلب نکنی
نتیجه گیری :
و من و دوستانم از این تجربه درس بزرگی گرفتیم و همیشه تلاش می کنیم که تقلب نکنیم و از روش های درست استفاده کنیم

separator line

انشا در مورد جلسه امتحان شماره چهار

کلاس ۷ راهنمایی بودم و یکم استرس داشتم و اوایل مهر ماه بود من از یه کلاس به کلاس دیگه رفته بودم جو مدرسه فرق میکرد .
معلمانمون هم جدا بودن هر کتابی یه معلمی داشت معلم ریاضی اولین جلسرو شروع کرد به درس دادن گفت هفته بعد امتحان بخونید .
که نمره پایین تر از ۱۵ رو میفرستم دفتر .
منم استرس داشتم رفتم خونه شروع به خوندن کردم .
روز امتحان فرا رسید و همه رفتند سر یه صندلی نشستند .
منم هنوز با جو مدرسه اشنا نبودم مراقبا اومدن برگه ها رو پخش کردن و یکی از بچه ها رفت برا قران خوندن و مدیر مدرسه با میکرفون گفت با نام یاد خدا شروع کنید همه شروع به نوشتن کردن منم داشتم مینوشتم که همه ساکت بودن هیچکی حرفی نمیزد .
مراقب از کنارم رد شد . رفت جلو واستاد هم کلاسیم مشت سر من بود هی صدام میکرد .
منم استرس داشتم و میترسیدم که مراقب بفهمه . که یهو زد با پا زد به زیر صندلی
من رو مو برگردوندم . بهش گفتم چته چی میخوای که مرقاب متوجه شد اومد برگمو گرفت .
منو انداختن بیرون هم کلاسیم اومد بیرون ازم معذرت خواهی کرد . ولی چه فایده نمر ه ام صفر بود .
از اون به بعد دیگه برام تجربه شد سر جلسه ی امتحان سرم تو برگه ی خودم باشه .
تا همچین اتفاقی برام نیفته و سر هر جلسه ای امتحان تمرکز کنم این طرف اون طرف نگاه نکنم .
خلاصه جلسه ی امتحان و باید جدی گرفت .
معلمم اومد سر کلاس نمرات و خوند ما رو فرستادن دفتر کتک و خوردیم تهدم دادیم که دیگه تقلب نکنیم ولی تا اخر سال دیگه همچین اتفاقی برام نیفتاد چون دیگه حواسم سر جلسه ای امتحان جمع بود .

separator line

انشا در مورد جلسه امتحان شماره پنج

اسم امتحان که میاد ناخوداگاه به یاد تقلب می افتم ، البته فقط من اینطوری نیستم ، خیلی ها مثل من هستند و به محض اینکه اسم امتحان میاد به فکر تقلب می افتند. من وقتی سر جلسه امتحان هستم و چیزی هم بلد نیستم که بنویسم ، استرس همه وجودمو فرا میگیره و با خودم میگم نکنه مراقب امتحان مچ منو بگیره و ابروم بره . البته در این مواقع ابرو خیلی مهم نیست و اون چیزی که مهمه یه صفر کله گندس. البته یک چیز هست که از صفر کله گنده هم بدتره ، و اون چیزی نیست جز اینکه بعد از امتحان همه میگن خاک تو سرت که عرضه یه تقلب هم نداشتی. به خاطر همین وقتی سر جلسه امتحان تقلب میکنم خیلی حواسمو جمع میکنم که مراقب مچ منو نگیره. من خیلی تقلب میکنم و اکثر مواقع موفق میشم که یک نمره قابل قبول بگیرم حتی یک دفعه از روی دوستم تقلب کردم و نمره من از دوستم بیشتر شد. فقط یک بار کتابو زیر میز گذاشته بودم و با ترس خیلی زیاد داشتم کتابو باز میکردم که مراقب از چهره ام متوجه شد ، اومد بالای سرم و کتابو ازم گرفت و با کمال خونسردی برگمو پاره کرد ، اونجا بود که طعم صفر کله گنده رو چشیدم.
از این انشا نتیجه میگیریم که تقلب و امتحان از هم جدا نمیشوند و فقط باید با خونسردی تقلب کرد تا پله های ترقی را یکی یکی طی بکشیم.

separator line

انشا درباره جلسه امتحان شماره شش

سر کلاس بودم .ناظم ورق هایی آورد. در لحظه ی اول فکر کردم رضایت نامه ی اردویی خوب است ولی وقتی ورق به دستم رسید خیلی ناراحت شدم ،چون ... چون این ورق ها نه تنها مربوط به اردو نیست بلکه برنامه ی امتحان ماهانه است.از ته دل نه بلندی گفتم ،طوری که ناظم از در بیرون نرفته برگشت وتذکری جدی به من داد.چند ساعت بعد به خانه رسیدم وبرنامه را نگاه کردم تاببینم اولین امتحان چه امتحانی است؟
محکم بر سر خود زدم اولین امتحان فردا بود آن هم چه امتحانی !؟تاریخ ومدنی!
[فکر نکنم سپهر از هیچ درسی به این اندازه بدش بیاید.]
با خود می گویم:" زود بجنب زمان بر خلاف توست."رفتم پشت میز نشستم وسعی کردم تکلیف شبم را با تمام سرعت بنویسم.بدبختانه آن روز تکالیف زیاد بود ودوساعت تمام را پای تکالیف گذراندم.بعد رفتم که چند تا سوال تستی را جواب دهم چهل تا را در سی دقیقه زدم.ساعت پنج بعد از ظهر بود وتازه رفتم که تاریخ ومدنی را بخوانم .بعد از سه ساعت درس خواندن از خانه بیرون رفتم تا قدمی بزنم ،ساعت هشت بود ،به پارک نزدیک خانه مان رفتم.باد طوری می وزید که انگار می گفت:" بچه برو خانه ودرست رابخوان ! فردا امتحان داری "و صدای بلند کلاغ ها با صدای باد همراهی می کردو اضطراب من را چندین برابر می کرد .در راه برگشتن به خانه سوال ها و پاسخ ها را مرور می کردم.وقتی به خانه رسیدم ساعت نه بود .شام سبکی خوردم وبا خودم گفتم که این قدر اضطراب نداشته باش وخوابیدم.صبح روز بعد...

separator line

موضوع انشا در مورد جلسه امتحان شماره هفت

جلسه ی امتحان و امادگی و عدم امادگی برای ان و نتایجش جلسه ی امتحان جایی است که از قبل باید خود را برای ان اماده بکنیم
و از قبل تمام درس های خود را به درستی مطالعه کرده باشیم
و مطالعه درس ها انقد سطحی نباشد که تا سر جلسه امتحان میشینیم همه چیز فراموشان شود
باید بار ها و بار ها درس را بخوانیم و خود را محک بزنیم تا در سر جلسه امتحان پیروز بشویم
ولی با اینکه بعضی ها بسیار درس میخوانند باز هم در سر جلسه ی امتحان موفق نمیشوند
و از امتحان نتیجه دلخواه خود را نمیگیرند
این دلیلش میتواند این باشد که این افراد بسیار وسواسی هستند و در سر جلسه امتحان استرس زیادی به خود وارد کرده اند
تا حدی که جواب تمام سوالاتی که خوانده اند و بلد بوده اند را فراموش کرده اند
از زمانی که کوچیک بوده ایم همیشه به ما میگفتند
که نیم ساعت قبل از امتحان را نباید دیگر درس بخوانیم
و به مغز خود استراحت بدهیم
و در غیر این صورت اگر تا لحظه اخر درس بخوانیم همان خوانده های قبلی هم فراموش میشود

separator line

انشا ساده در مورد جلسه امتحان شماره هشت

کلاس ششم بودم و از آن جایی که اوایل سال تحصیلی بود معلم ها زیاد از وضعیت تحصیلی دانش آموزان آگاهی نداشتند. من عادت داشتم درس های حفظی را خط به خط حفظ کنم و عیناً بدون کم و کاست در امتحان تکرار کنم. سر جلسه امتحان علوم اجتماعی بود که معلم شروع به توزیع برگه های امتحانی کرد. منتظر بودم بلافاصله پس از دریافت برگه، متون ضبط شده در حافظه ام را عیناً بر روی برگه امتحان منتقل کنم.

برگه سوالات به دستم رسید، نگاه کلی به برگه انداختم، خوشبختانه پاسخ تمام سوالات را می دانستم. بدون درنگ شروع به نوشتن پاسخ ها کردم. سوالات را یکی پس از دیگری با سرعت زیاد پاسخ می دادم. همگی هم عین جملات کتاب! خیالم راحت بود که نمره کامل خواهم گرفت. فقط نگرانیم کمبود وقت بود. چون پاسخ ها را کامل می نوشتم وقت زیادی صرف هر سوال می شد.

ساعات پاپانی امتحان بود که صدای مراقب شنیده شد. وقت تمام! برگه ها بالا!

در حال نوشتن آخرین کلمات بودم که مراقب اسمم را صدا زد. آقای… برگه ات را بالا بگیر!

برگه را بالا آوردم و مراقب شروع به جمع کردن برگه ها کرد.

هفته بعد، معلم برگه های تصحیح شده را آورده بود. من یکی که خیالم راحت بود! چند دقیقه اول معلم شروع به نصحیت کرد و گفت در ابتدای جلسه امتحان اعلام کرده بودم که هر دانش آموزی تقلب کند، در طول سال با او درگیر خواهد بود و…

نوبت به اعلام نمرات رسید. اسامی را از بیشترین به کمترین نمره مرتب کرده بود! از نمره های بالا شروع شد. آقای… ۱۹ / آقای… ۱۸٫۵ / آقای… ۱۵

اسامی دانش آموزان یکی پس از دیگری خوانده می شد ولی نام من جزء اسامی نبود! با خودم می گفتم من که پاسخ تمام سوالات را کامل داده بودم و در بدترین حالت نمره من ۱۸ یا ۱۹ بود. خلاصه اسم تمام دانش آموزان خوانده شد، جز اسم من!

در آخر آقای معلم گفتند: “خوب به نظرتون با این آقای… که به نظر می رسه کتاب رو سر جلسه با خودش آورده بوده و دقیقاً از روی جملات کتاب کپی کرده، چیکار کنیم؟” به محض شنیدن اسمم ترس و اضطراب سراسر وجودم را فرا گفت و از جایم بلند شدم و با کلمات بریده بریده، شروع به دفاع از خودم کردم. معلم حرف هایم را زیاد باور نداشت تا اینکه شروع به پرسیدن چند تا از سوالات امتحان به صورت شفاهی کرد و وقتی پاسخ های نسبتاً دقیق من را شنید قبول کرد که تقلبی وجود نداشته است. سایر دانش آموزان نیز شروع به حمایت از من کردند و تایید کردند که توانایی خوبی در به خاطر سپردن جملات دارم. در آخر معلم دستی به سرم کشید و گفت “پسر خوب، آخه کسی پاسخ سوالات رو اینقدر شبیه جملات کتاب می نویسه؟ هدف از درس خواندن حفظ عین جملات نیست، بلکه هدف، درک مفهوم جملات و توانایی بیان و به کار بردن آنهاست.”

این اتفاق باعث شد که از آن به بعد به جای به خاطر سپردن دقیق جملات، بیشتر مفاهیم آنها را به خاطر بسپارم تا بتوانم در آینده از آنها استفاده کاربردی و عملی کنم.

separator line

انشا کوتاه درمورد جلسه امتحان شماره نه

آن روز زنگ آخر امتحان داشتیم. امتحان سخت و دشوار ریاضی ! امتحان که شروع شد صدای پچ پچ از دور و بر کلاس به گوش می رسید. برگه را که نگاه انداختم از همان اول ضربان قلبم تند و تند تر شد. سوال هایش سوال های المپیک را هم در جیب گذاشته بود.

خلاصه من را که به عنوان شاگرد زرنگ می شناختند، از موشک و کاغذ گرفته تا جامدادی سمتم پرت می کردند تا کمکی به آن ها کمک کنم. آن از همه جا بی خبرها هم که نمی دانستند دیروز مهمانی بودم و چیز زیادی نخوانده ام.

هی با حرکات چشم و گوشم طوری که مراقب نبیند تلاش می کردم به همکلاسی هایم بفهمانم که من هم دست کمی از شما ندارم تازه یکی باید به خود من جواب بدهد، اما انگار نه انگار. چشمتان روز بد نبیند. چند نفر از دوستانم را مراقب کلاسمان درحال تقلب کردن دید و از کلاس پرت کرد بیرون!

بقیه هم که دست و پایشان را گم کرده بودند، به ناچار ادای نوشتن را در می آوردند و الکی قلم را در دستشان تکان می دادند! آن روز امتحان ما را هم پنج کیلو لاغر کرد هم فشارمان را زیاد!! اضطراب و نگرانی در چهره دوستانم به خصوص خود من، موج میزد. عرق جبین هم که بماند!!

به ناچار هرچیزی را که معلم در کلاس درس داده بود و به خوبی گوش سپرده بودم را نوشتم. البته اضطراب و استرس ما شاگرد زرنگ ها برای بیست گرفتن است و به نوزده و هیجده گرفتن راضی نمی شویم ولی اضطراب همکلاسی هایم برای این بود که مبادا نمره شان ۱۰ نشود!!

صدای زنگ به گوشمان خورد و برگه هایمان را جمع کردند. عده ای با بی خیالی به خانه رفتند و عده ای هم مثل من بی سر و صدا کلاس را پیچاندند و عده ای هم نشسته بودند و غصه می خوردند. خلاصه جلسه امتحان آن روز ما داستانی بود برای خودش.

آدم باید در امتحان زندگی شکست نخورد وگرنه امتحان مدرسه را که با خواندن هم می توان پیروز شد! این بود انشای من

separator line

انشا درباره جلسه امتحان کلاس ششم شماره ده

شاگرد زرنگ مدرسمان بنده بودم و قرار بود که فردا امتحان علوم داشته باشیم.

بچه ها به بنده لطف داشتند و آن روز یکی برایم تنقلات میخرید یکی برام بستنی خرید

دیگری با من تیپ رفاقت برداشته بود و با کسایی هم که قهر بودم اومدن آشتی!

آخه معلم گفته بود که نمرات زیر ۱۴ میفرسته دفتر تا اولیا بیان مدرسه.

روز بعد شد و جلسه امتحان ، از قضا اون روز من هم خیلی کم درس خوانده بودم و معلممان آمد

و برگه ها را داد. هرچی به سوالا نگاه کردم هیچی حالیم نمیشد.

یکی برگه سمتم پرت میکرد یکی خودکار حتی جامدادی هم به سمتم پرتاب شد که براشون تقلب برسونم.

من هم که دست کمی از خودشان نداشتم نمیدونستم چجوری بهشون بگم

که من هم وضعیتم مثل شماست و هیچی نخواندم.

نیم ساعتی از امتحان گذشت و همه بجای ایکه سرشان رو به برگه باشه سرشان رو به من بود.

من هم دیدم که اگه چیزی به زبان بیارم معلم متوجه میشه روی یک برگه بزرگ نوشتم که هیچی نخواندم.

برگه را نشان همه دادم ، یکی میگفت مگه زنگ آخر نیاد یکی میگفت بستنی منو میخوری ها و …

آقا امتحان تموم شد و ما موندیم و ۲۳ دانش اموز. دیگه بهتره تعریف نکنم چه بلایی سرم اومد که خاطره واسم شد.

separator line


این مطلب چقدر مفید بود ؟
3.8 از 5 (53 رای)  


دیدگاه ها
اولین نفر برای ثبت دیدگاه باشید !

hits