تعریف متافیزیک از نظر دکتر ابوالفضل گیلکی (دکترای متافیزیک)
فیزیک به علمى گفته مىشود که پدیده های طبیعی از قبیل ، حرارت ، صدا ، حرکت، ثقل، نور، فشار، و... را بررسی می کند و از واژه یونانی physikos به معنی « طبیعی» و physis به معنی « طبیعت» گرفته شده است و به عبارتی دیگر فیزیک علم طبیعت است.
متافیزیک به معنای فلسفه امروزی؛ یعنی علمی که درباره موجود "بما هو موجود" بحث می کند، و علمی است که پیرامون خدا و موجودات ماورایی حرف می زند و شامل طبیعت و ماورای طبیعت و هر چه موجود است نیز می شود.
ارسطو اولین کسی است که به این موضوع پی برد که یک سلسله مسائل وجود دارد که در هیچ علمی اعم از طبیعی، ریاضی، اخلاقی یا اجتماعی نمی گنجد. وی تشخیص داد محوری که این مسائل را به عنوان عوارض و حالات گرد خود جمع کرده، موجود "بما هو موجود" است، ولی ارسطو هیچ نامی روی این علم نگذاشته بود.
رابطه بین عالم فیزیک با عالم متافیزیک
در جهان خارج بین عالم فیزیک و عالم متافیزیک رابطه جزء و کل است و نسبت بین آنها عموم و خصوص مطلق است؛ یعنی موضوع علم فیزیک بخشی از موضوع متافیزیک است؛ چون موضوع علم فیزیک مادیات است و موضوع متافیزیک مطلق هستی است، که هم شامل مادّیات(طبیعت) وهم شامل ماوراء طبیعت می شود.
متافیزیک (Metaphysics) شاخهای از فلسفه است که به پژوهش دربارهٔ چیستی و کُنه وجود، زندگی و جهان به عنوان یک کل میپردازد.متافیزیک را ریشهٔ فلسفه میدانند؛ بدین معنا که فیلسوفان نخستین عمدتاً به این حوزه از فلسفه میپرداختهاند.
اعتبار مابعدالطبیعه در عالم متافیزیک
یکی از نکات مهمی که بعضاً مورد غفلت قرار میگیرد، مسئلهٔ اعتبار مابعدالطبیعه است؛ یعنی بود و نبودش محل بحث و گفتگوی فیلسوفان است. بر این اساس میتوان فیلسوفان را به دو دسته مابعدالطبیعی مثبت و مابعدالطبیعی انتقادی تقسیم کرد.
مابعدالطبیعهٔ مثبت، نظامهای مابعدالطبیعی
از دیرباز، فیلسوفان مابعدالطبیعی مثبت کوشیدهاند با طرح نظامهایی مابعدالطبیعی، به ترسیم تصویری ذهنی کلی از جهان بپردازند.
مابعدالطبیعهٔ انتقادی
باید گفت متافیزیک یا مابعدالطبیعهٔ برای استناد دو چیز مورد استفاده قرار میگیرد. در معنای نخست، متافیزیک به طبیعت بنیادین واقعیت و متعاقباً اصول بنیادینی که میتوانند پایهای برای طبیعت آن واقعیت بهشمار آیند، میپردازد. دومین مفهوم متافیزیک، معنایی است که ایمانوئل کانت برای آن قائل است که عبارت است از اکتشاف آن چیزی که شرایط ضروری برای برخورداری ما از هر گونه تجربه در حالت کلی را فراهم میآورد.
در فلسفهٔ معاصر، خصوصاً پس از فلسفهٔ انتقادی ایمانوئل کانت، به مباحث مابعدالطبیعی با شکٌاکیت بسیار نگریستهاند. فیلسوفان مابعدالطبیعه انتقادی، به مرز محدودیتهای تفکٌر مابعدالطبیعی توجه میکنند. میتوان یکی از مشهورترین استدلالهایی را که گزارههای مابعدالطبیعی را بی معنا میداند، این گونه خلاصه کرد که تنها گزارههای تجربی و گزارههای تحلیلی معنا دارند؛ اما گزارههای مابعدالطبیعی نه تجربی هستند، نه تحلیلی، پس بی معنایند. گزارههای تجربی، گزارههایی هستند که با مشاهده و آزمایش قابل ابطال باشند؛ و گزارههای تحلیلی، گزارههایی هستند که نقیضشان با خودشان متناقض باشد.
منابع: ویکی پدیا
دیدگاه ها