
شعرهای برگزیده در وصف گل یاس (عاشقانه های گل یاس)
یاس بوی مهربانی می دهد ... عطر دوران جوانی می دهد ... یاس ها یادآور پروانه اند ... یاس ما را رو به پاکی می برد ... رو به عشقی اشتراکی می برد ... یاس در هر جا نوید آشتی ست ... یاس دامان سپید آشتی ست... در شبان ما که شد خورشید؟ یاس ... بر لبان ما که می خندید؟ یاس ... یاس یک شب را گل ایوان ماست ... یاس تنها یک سحر مهمان ماست ... بعد روی صبح، پرپر می شود ... راهی شبهای دیگر می شود .
در این قسمت از مجله دلگرم ما را همراهی کنید و از خواندن دلنوشته ها و عاشقانه های گل یاس لذت ببرید .
دلنوشته گل یاس
روز شمار قلبم از کار افتاده است!؟
ترجیع می دهم
سیب های سرخ را
به اب روان بسپارم
بسترم از ابرهای بی رنگ
رویایی شده
وقتی بوی عطر یاس به مشام خدا رسید!
شعر نو درباره گل یاس
من بدون تو هیچم
میدانی
من بی تو میمیرم
می دانی
میدانی و رفتی
می دانی و رستی
تا کی نگاهم به عکست خیره باشد
تا کی جامهام به یادت تیره باشد
آیا تو را در خواب خواهم دید
یا که روزی تو را باز خواهم دید
روزی رسد پیشم بیایی
بوسهای از عشق بر من نشانی
همه گویند که آن روز است موعود
روزی رسد اما نیست امروز
گویند فراموش کن عشق دیرین را
بیا و تازه کن جان شیرین را
.........
این مردمان نابلد از عشق و احساس
نمی دانند نمیمیرد، هیچگاه یاس
دلنوشته در مورد گل یاس
شبی تاریک
صدای گام ها خسته
دو دلبسته
میان کوچه ای باریک
دو عاشق مست و بی پروا
قدم در راه بی برگشت و بی فردا
شبی آرام ولی تاریک
بدون وحشت و تردید
دست در دست یکدیگر
به عشق خود وفادار لیک با امید
امیدی کان در او یأس است
و تخم یأس کز دیروز در خاکش نهفته
ببین آن تخم را اکنون
ز ریشه تا نک شاخه شکفته
بر آن شاخه نشسته جغد های شوم
دو دلبسته تبر برداشتند
به روی راه تاریکی قدم بگذاشتند
در آن روشنگه امید
درخت یأس را به هیچ انگاشتند
شعر زیبا در باب گل یاس
یکبار دلم بین شب و روز گرفت
یا اینکه دلم بوی گل خواب گرفت
چشمان من آن لحظه به دنیا که نبود
قلبم همه جا منتظر حادثه بود
کم کم دل من بین نسیم خوابش برد
رویا دل من را به کنارش می برد
در خواب برفتم به همان باغ پر از آلاله
دیدم همه گلها بنشستند کناری ؛ بدور لاله
یکبار تمامی وجود من و دنیا و زمین هم لرزید
آسمان تیره بشد این دل من هم ترسید
نکند آخر دنیا همین جا باشد
نکند تیرگی عشق بر این دل باشد
نکند یاد بهار از دل رفت
یا که این باغ از این رویا رفت
ناگهان باد و نسیم شد طوفان
همه جا تیره و تار چشم بشد یک بی جان
چند لحظه دلمان تنها بود
تا نسیم آمد و عشق با ما بود
رعد و برق هر چه سیاهی همه را آتش زد
آسمان شاخه ای از لاله بر آن بامش زد
چشمها باز بشد رو به همان باغ قشنگ
قلبها صاف بشد مثل همان رود یه رنگ
یک حقیقت دلمان را به کنارش می برد
که دلم غبطه به آن نور حقیقت می خورد
آن حقیقت بود آن باغ گل و آن لاله
یا که یک یاس بود در وسط باغ پر از آلاله
بین گلها گل یاس ؛ بود گلی پر احساس
پر از عشق و پر از شور به شکل پرواز
کیست این یاس قشنگ هیچ بدانی که بود
یا که این بوته یاس در وسط لاله بود
مادری مثل گل یاس قشنگ است همان
یا که نه ناز تر از بوته یاس است همان
قلب او پاک ترین قلب بود حین نماز
مهر او مهر الهی است همان بوته ناز
دل او وسعت دریاست بزرگ است قشنگ
چشم او روبه بهشت است چه پاک است یه رنگ
سرخی لاله به دورش ؛همان مهر خداست
عشق لاله به گل یاس همان شور ونواست
این حقیقت همه جا با ما هست
بوی این یاس همیشه به دل ما بنشست
که خدا مادر خوبی به دل ما داده
تا ابد عشق قشنگش به دلم بنهاده
شعر درباره گل یاس
باید از فقدان گل، خونجوش بود
در فراق یاس، مشکی پوش بود
یاس ما را رو به پاکی می برد
رو به عشقی اشتراکی می برد
یاس یک شب را گل ایوان ماست
یاس تنها یک سحر مهمان ماست
بعد روی صبح، پرپر می شود
راهی شبهای دیگر می شود
یاس مثل عطر پاک نیّـت است
یاس استنشاق معصومیّـت است
یاس بوی حوض کوثر می دهد
عطر اخلاق پیمبر می دهد
حضرت زهرا دلش از یاس بود
دانه های اشکش از الماس بود
داغ عطر یاس زهرا زیر ماه
می چکانید اشک حیدر را به چاه
عشق محزون علی یاس است و بس
چشم او یک چشمه الماس است و بس
اشک می ریزد علی مانند رود
بر تن زهرا: گل یاس کبود
گریه کن زیرا که دُخت آفتاب
بی خبر باید بخوابد در تراب
این دل یاس است و روح یاسمین
این امانت را امین باش ای زمین
نیمه شب دزدانه باید در مغاک
ریخت بر روی گل خورشید، خاک
........................................
یاس بوی مهربانی میدهد
عطر دوران جوانی میدهد
یاسها یادآور پروانهاند
یاسها پیغمبران خانهاند
یاس ما را رو به پاکی میبرد
رو به عشقی اشتراکی میبرد
یاس در هر جا نوید آشتی است
یاس دامان سپید آشتی است
در شبان ما که شد خورشید؟ یاس
بر لبان ما که میخندید؟ یاس
یاس یک شب را گل ایوان ماست
یاس تنها یک سحر مهمان ماست
بعد روی صبح پرپر میشود
راهی شبهای دیگر میشود
یاس مثل عطر پاک نیت است
یاس استنشاق معصومیت است
یاس را آیینهها رو کردهاند
یاس را پیغمبران بوییدهاند
یاس بوی حوض کوثر میدهد
عطر اخلاق پیمبر میدهد
حضرت زهرا دلش از یاس بود
دانههای اشکش از الماس بود
داغ عطر یاس زهرا زیر ماه
میچکانید اشک حیدر را به چاه
عشق محزون علی یاس است و بس
چشم او یک چشمه الماس است و بس
اشک میریزد علی مانند رود
بر تن زهرا: گل یاس کبود
گریه کن آری چون ابر چمن
بر کبود یاس و سرخ و نسترن
گریه کن حیدر که مقصد مشکل است
این جدایی از محمد مشکل است
گریه کن زیرا که دخت آفتاب
بیخبر باید بخوابد در تراب
گریه کن زیرا که گلها دیدهاند
یاسهای مهربان کوچیدهاند
گریه کن زیرا که شبنم فانی است
هر گلی در معرض ویرانی است
ما سر خود را اسیری میبریم
ما جوانی را به پیری میبریم
زیر گورستانی از برگ رزان
من بهاری مرده دارم ای خزان
زخم آن گل در تن من چاک شد
آن بهار مرده در من خاک شد
ای بهار گریهبار ناامید
ای گل مأیوس من یاس سپید
شعر از : احمد عزیزی
دلنوشته عاشقانه در مورد گل یاس
روزگار عجیبی ست نازنین
هراس غریب مرگ
قفل بی صدایی
هر ترانه خاطره ای دیگر
تو شدی دنیایم
آماده ای……؟
یه بغل یاس سفید
شانه هایت چه غریبانه می لرزد
دستور زبان عشق
تو هدیه ی خدایی
اتاقی تهی از بوی خورشید
به یاد لحظات خوش انتظار و تنهایی
من تنهایم تنها تر از تنها
شمع باش پروانه میشم تا کنار تو بسوزم
عاشقانه می نویسم
دلم برایت می سوزد
در ستون تسلیت ها ….. نامی از ما یادگاری
چه کسی مرا دوست می دارد؟
یاد قلبت باشد
به اندازه تمام ناگفته هایم
راحتم کردی بی درد
یه روز به حرفم می رسی
دوست دارم حتی بیشتر از خودم
من صبورم اما…
کاش بودی
بسته ام بار سفر
دلم تنگ است این شبها
به چشمانت که می دوزم نگاهم را
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
خسته ام
روزی اگر سراغ من آمد
بگذار سر به سینه من
خدانگهدارت باشه
آدم وقتی عاشق شد
من مانده ام و دنیایی حرف نگفته
عشق یعنی ….
عاشقانه های گل یاس
من به دنبال کسی می گردم که دلش چون یاس است
چشم هایش به صفای گل سرخ
دستهایش پلی از احساس است
من به دنبال کسی می گردم که سرانجام نگاهش آبیست
سینه اش داغ شقایق دارد
آسمان دل او مهتابیست
من به دنبال کسی می گردم در قنوت چشم های غم زده
در حریر خاطرات کودکی
در سکوت سربی ماتم زده
من دنبال کسی می گردم در غروب غربت آینه ها
درطلسم غصه های شاپرک
در تمام عقده ها و کینه ها
من به دنبال کسی می گردم عاشق بال کبوتر باشد
دستهای او چنان پروانه ای
روی گلهای معطر باشد
من به دنبال کسی می گردم موج در دریای عمرش بی قرار
اشکها در چشم او چون آینه
عشق او تنها عبور از انتظار
شعر در مورد بوی گل یاس
شعر عطر گل یاس از سهراب سپهری
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه،نه! آیینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد
گنجه دیروزت، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف!
بسته های فردا همه ای کاش ای کاش!
ظرف این لحظه ولیکن خالی ست
ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید در این خانه بر او باز مکن
تا خدا یک رگ گردن باقی ست
تا خدا مانده به غم وعده این خانه مده
شاعر : سهراب سپهری
۱۰ تا از زیباترین و ناب ترین شعرهای بهاری از شاعران بزرگ
شعر روز عشق | گلچین زیباترین اشعار درباره عشق | ۶۶ شعر برتر عشق