دلگرم
امروز: سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ برابر با ۰۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۱۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی
مجموعه ای از بهترین اشعار کارو دردریان
179
زمان مطالعه: 4 دقیقه
کاراپت دردریان (به ارمنی: Կարապետ Տէրտէրեան) با نام ادبی کارو (تولد ۱۶ آبان ۱۳۰۶ در همدان - درگذشته ۲۷ تیر ۱۳۸۶ در کالیفرنیا) نویسنده و شاعر ایرانی ارمنی‌تبار بود. با ما در مجله دلگرم همراه شوید تا از خواندن مجموعه اشعار کارو لذت ببرید .

شاعر : کارو دردریان

دوش مست و بی‌خبر بگذشتم از ویرانه‌ای
در سیاهی ، چشم مستم خیره شد بر خانه‌ای

چون نگه کردم درون خانه از آن پنجره
صحنه‌ای دیدم که قلبم سوخت چون جانانه‌ای

کودکی از سوز سرما می زند دندان به هم
مردکی کور و فلج افتاده‌ای در یک گوشه‌ای

دختری مشغول عیش و نوش با بیگانه‌ای
مادری مات و پریشان مانده چون دیوانه‌ای

چون که فارغ گشت از عیش و نوش آن مرد پلید
قصد رفتن کرد با حالت جانانه‌ای

دست در جیب کرد و زآن همه پول درشت
داد به دختر زآن همه پول درشت چند دانه‌ای

بر خودم لعنت فرستادم که هر شب تا سحر
می‌روم مست و شتابان سوی هر میخانه‌ای

من در این میخانه، آن دختر ز فقر
می‌فروشد عصمتش را بهر نان خانه‌ای

divider

افسانه ی کارو دردریان

افسانه ی من تو بودی ای افسانه

جان از کف من ربودی، ای افسانه

صد بار شکار رفتم دل خونین

نشناختمت چه هستی ای افسانه

کارو دردریان

**********

ای آسمان باور نکن .

کاین پیکر محزون منم..
من نیستم!.. من نیستم!
رفت عمر من، از دست من

این عمر پست و مست من
یک عمر با بخت بدشش بگریستم، بگریستم!
لیک عمر پای اندر گلم
باری نپرسید از دلم
من کیستم؟ من چیستم؟

کارو دردریان

**********

جز مسخره نیست، عشق تا بوده و هست

با مسخرگی، جهانی انداخته دست

ای کاش که در دل طبیعت می‌مرد

این طفل حرامزاده، از روز الست

کارو دردریان

**********

صد بار شدم عاشق و مردم صد بار

تابوت خودم به گور بردم صد بار

من غره از اینکه صد نفر گول زدم

دل غافل از آنکه‌گول خوردم صد بار

کارو دردریان

**********

افسوس که گشت زیر و رو خانهٔ من

مرگ آمد و پر گشود در لانهٔ من

من مردم و زنده هست افسانهٔ عشق

تا زنده نگاه دارد افسانهٔ من

کارو دردریان

**********
یک شبی در راه دوری،
گرگ پیری بر زمین افتاد و مرد...
لاشه ی گندیده ی آن گرگ را کفتار خورد
در دل غار کثیفی پیر کفتار، زمین مرگ را بوسید و خفت...
قاصدی این ماجرا را با کرکسان زشت گفت
جسم گند آلود کفتار را کرکسان، غارتگران خوردند...
لرزه بر دامان کوه افتاد
سنگ‌ها بر روی هم هموار گشت
کرکسان هم جملگی مردند...

کارو دردریان

**********

من شاعر عصیان انسانهای عاصی .

افسون شکن ناقوس دنیای فسانه .

دردی کش می خانه آزرده بختان.

مطرود درگاه خدایان زمانه ...

تا ظلمت افکن صبح فردا زای فردا :

در خدمت این شکوه های بیکرانه...

چون آسمانی ، طایری ، ابر آشیانه ...

با هر کلام و هر طنین و هر ترانه .

دل میزنم – در تنگ شب – صحرا به صحرا ....

تا جویم از فردای انسانی نشانه ....

فریاد ....! فریاد....!

**********

آهنگی در سکوت

بپیچ ای تازیانه ! خرد کن ، بشکن ستون استخوانم را
به تاریکی تبه کن ، سایه ی ظلمت
بسوزان میله های آتش بیداد این دوران پر محنت
فروغ شب فروز دیدگانم را
لگدمال ستم کن ، خوار کن ، نابود کن
در تیره چال مرگ دهشتزا
امید ناله سوز نغمه خوانم را
به تیر آشیانسوز اجانب تار کن ، پاشیده کن از هم
پریشان کن ، بسوزان ، در به در کن آشیانم را
بخون آغشته کن ، سرگشته کن

در بیکران این شب تاریک وحشتزا
ستمکش روح آسیمه ، سر افسرده جانم را
به دریای فلاکت غرق کن ، آواره کن ، دیوانه ی وحشی
ز ساحل دور و سرگردان و تنها
کشتی امواج کوب آرزوی بیکرانم را

با وجود این همه زجر و شقاوتهای بنیان کن
که می سوزاند اینسان استخوان های من و هم میهنانم را
طنین افکن سرود فتح بیچون و چرای کاررا
سر می دهم پیگیر و بی پروا !

و در فردای انسانی
بر اوج قدرت انسان زحمتکش
به دست پینه بسته ، می فرازم پرچم پرافتخار آرمانم را

کارو دردریان

ای آسمان باور نکن .

کاین پیکر محزون منم..
من نیستم!.. من نیستم!
رفت عمر من، از دست من

این عمر پست و مست من
یک عمر با بخت بدشش بگریستم، بگریستم!
لیک عمر پای اندر گلم
باری نپرسید از دلم
من کیستم؟ من چیستم؟

کارو دردریان

به جای ساعت
نوار سیاهی به مچ دستم بستم ...
زمان برای من متوقف شده ومن
پیمان خود را با هر چه زمان است
و هر چه مربوط به آن شکستم!

بیشتر بخوانید:

شعر زیبای مادر از کارو



این مطلب چقدر مفید بود ؟
4.4 از 5 (179 رای)  

۱ دیدگاه

شما هم می توانید نظرات خود را ثبت کنید

نیما | ۴ سال پیش
شعرهای کارو معرکه ست مخصوصا شعر باز کن مادر ببین از باده خون مستم آخر ....
8
33

hits