دلگرم
امروز: سه شنبه, ۲۰ آذر ۱۴۰۳ برابر با ۰۷ جمادى الآخر ۱۴۴۶ قمری و ۱۰ دسامبر ۲۰۲۴ میلادی
دانلود 20 دکلمه از عاشقانه ترین دکلمه های هوشنگ ابتهاج
54
زمان مطالعه: 9 دقیقه
دکلمه های هوشنگ ابتهاج،دانلود دکلمه های هوشنگ ابتهاج،دکلمه هوشنگ ابتهاج،متن دکلمه های هوشنگ ابتهاج،دانلود آلبوم دکلمه های هوشنگ ابتهاج .

دکلمه های هوشنگ ابتهاج

امیر هوشنگ ابتهاج زادهٔ ۶ اسفند ۱۳۰۶ متخلص به، ه. ا. سایه شاعر و پژوهشگر ایرانی است. هوشنگ ابتهاج دوره تحصیلات دبستان را در رشت و دبیرستان را در تهران گذراند و در همین دوران اولین دفتر شعر خود را به نام نخستین نغمه‌ها منتشر کرد. ابتهاج در جوانی دلباخته دختری ارمنی به نام گالیا شد که در رشت ساکن بود و این عشق دوران جوانی دست‌مایه اشعار عاشقانه‌ای شد که در آن ایام سرود .

در ادامه با دانلود دکلمه های هوشنگ ابتهاج لحظات رویایی را بر ای خود رقم بزنید .

دانلود دکلمه های هوشنگ ابتهاج

1. دکلمه نشسته ام به در نگاه میکنم هوشنگ ابتهاج

نشسته ام به در نگاه میکنم
در این سرای بی‌کسی
نشسته‌ام به در نگاه می‌کنم
دریچه آه می‌کشد
تو از کدام راه می‌رسی
خیال دیدنت چه دلپذیر بود
جوانی ام در این امید پیر شد
نیامدی و دیر شد

2. دکلمه آفتابا چه خبر هوشنگ ابتهاج

آفتابا چه خبر؟
این همه راه آمده ای که به این خاک غریبی برسی؟
ارغوانم را دیدی سر راه؟
مثل من پیر شده است؟


3. دکلمه دل بر گذر قافله ی لاله و گل داشت هوشنگ ابتهاج

دل بر گذر قافله ی لاله و گل داشت
این دشت که پامال سواران خزان است
روزی که بجنبد نفس باد بهاری
بینی که گل و سبزه کران تا به کران است


4. دکلمه عشق شادی ایست عشق آزادیست هوشنگ ابتهاج

عشق شادی ست عشق آزادی ست
عشق آغاز آدمی‌زادی ست
عشق آتش به سینه داشتن است
دم همت بر او گماشتن است


5. دکلمه های هوشنگ ابتهاج

پرتو مهر تو بر من تافته‌ست
ذره ذره جان من جان یافته‌ست
آسمان از اشک من آکنده شد
گریه ام رنگین کمان خنده شد


6. دکلمه تاسیان هوشنگ ابتهاج

خانه دلتنگ غروبی خفه بود
مثل امروز که تنگ است دلم
پدرم گفت چراغ و شب از شب پُر شد


7. دکلمه چه مبارک است این غم هوشنگ ابتهاج

چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی
به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی
ز تو دارم این غمِ خوش به جهان از این چه خوشتر
تو چه دادی ام که گویم که از آن به ام ندادی


دکلمه هوشنگ ابتهاج

8. دکلمه مردن عاشق نمیمیراندش هوشنگ ابتهاج

عاشقان چون زندگی زاینده‌اند
عاشقان در عاشقان پاینده‌اند
عشق از جانی به جانی می‌رود
داستان از جاودانی می‌رود
جاودان است آن نو دیرینه سال
رفته از جامی به جامی این زلال
مردن عاشق نمی میراندش
در چراغی تازه می‌گیراندش


9. دکلمه می‌بینم آن شکفتن شادی را هوشنگ ابتهاج

می‌بینم آن شکفتن شادی را
پرواز بلند آدمیزادی را
آن جشن بزرگ روز آزادی را


10. دکلمه من نمیدانستم معنی هرگز را هوشنگ ابتهاج

آری، آن روز چو می رفت کسی
داشتم آمدنش را باور
من نمی دانستم معنی «هرگز» را
تو چرا بازنگشتی دیگر؟


11. دکلمه هوشنگ ابتهاج باورم نمیاد هنوز از دل تو

باور نمی آید هنوزم از دل تو
کر مهریاران کهن دل بر گرفتی
قدر تو من می دانم و می گویمش باز
تا کس نگوید گفتنی ها را نگفتی


12. دکلمه هوشنگ ابتهاج مرغ شب خوان

مرغ شب خوان که با دلم می‌خواند
رفت و این آشیانه خالی ماند
آهوان گم شدند در شب دشت
آه از آن رفتگان بی برگشت


13. دکلمه از روی تو دل کندنم آموخت هوشنگ ابتهاج

امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است


14. دکلمه هوشنگ ابتهاج غریبانه

چه غریبانه تو با یاد وطن می نالی
من چه گویم که غریب است دلم در وطنم
همه مرغان هم آواز پراکنده شدند
آه ازین باد بلاخیز که زد در چمنم


دکلمه های هوشنگ ابتهاج

15. دکلمه هوشنگ ابتهاج ارغوان

شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی‌ست هوا؟یا گرفته‌است هنوز؟


16. دکلمه هزار سال پیش هوشنگ ابتهاج

شبی که ابر اختران از دوردست
می‌گذشت از فراز بام من
صدام کرد
چه آشناست این صدا
همان که از زمان گاهواره می‌شنیدمش
همان که از درون من صدام می‌کند
هزار سال میان جنگل ستاره‌ها
پی تو گشته‌ام
ستاره‌ای نگفت کزاین سرای بی کسی، کسی صدات می‌کند؟
هنوز دیر نیست
هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست
عزیز هم‌زبان
تو در کدام کهکشان نشسته‌ای؟


17. دکلمه هوشنگ ابتهاج امروز نه آغاز و نه انجام جهان است

ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
آبی که برآسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابه فشان است
دردا و دیغا که در این بازی خونین
بازیچه ی ایام دل آدمیان است
ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی
دردی ست درین سینه که همزاد جهان است
از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند
یا رب چقدر فاصله ی دست و زبان است
خون می چکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من می کنم افشردن جان است
از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود
گنجی ست که اندر قدم راهروان است


18. دکلمه هوشنگ ابتهاج گفتم مرو رفتی و بد بیراه رفتی

بس تند میرانی نگه کن تا نیفتی
بوی بهاران بود و ذوق میگساران
یادش بخیر آنگه که چون گل می شکفتی
هنگام بیداریست ای گم کرده دیدار
چون چشم بخت من عجب بیگاه خفتی
خود را ز چشم خویشتن نتوان نهان کرد
گیرم خدارا نیز ازخود می نهفتی
بر فرق همراهان چه آواری فرو ریخت
برفی که از بام سرای خویش رفتی
باور نمی آید هنوزم از دل تو
کر مهریاران کهن دل بر گرفتی
قدر تو من می دانم و می گویمش باز
تا کس نگوید گفتنی ها را نگفتی
چون گوشواری زینت گوش زمانست
آن قیمتی درهای بی همتا که سفتی
عهد و عطای حاکمان چندان نپاید
از مهر مردم تن مزن! گفتم، شنفتی؟
اشک روان سایه پیک مهربانیست
از دیده افتادی ولی از دل نرفتی


19. امروز نه آغاز و نه انجام جهان است از هوشنگ ابتهاج

امی بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه ی سر منزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که بر آسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
باشد که یکی هم به نشانی بنشیند
بس تیر که در چله ی این کهنه کمان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابه فشان است

دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ی ایام دل آدمیان است
دل بر گذر قافله ی لاله و گل داشت
این دشت که پامال سواران خزان است
روزی که بجنبد نفس باد بهاری
بینی که گل و سبزه کران تا به کران است
ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی
دردی ست درین سینه که همزاد جهان است
از داد و داد آن همه گفتند و نکردند
یارب چه قدر فاصله ی دست و زبان است
خون می چکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من می کنم افشردن جان است
از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود
گنجی ست که اندر قدم راهروان است


20. دکلمه شبم از بی ستارگی : شب گور هوشنگ ابتهاج

در دلم گرمی ِ ستاره ی دور
آذرخشم َگهی نشانه گرفت
َگه تگرگم به تازیانه گرفت
بر سرم آشیانه بست کلاغ
آسمان ،تیره گشت چون َپر ِ زاغ
مرغ ِ شبخوان که با دلم می خواند
رفت و این آشیانه خالی ماند
آهوان، گم شدند در شب ِ دشت
آه از آن رفتگان ِ بی برگشت


بیوگرافی هوشنگ ابتهاج : زندگینامه کامل امیر هوشنگ ابتهاج



این مطلب چقدر مفید بود ؟
4.4 از 5 (54 رای)  

۱ دیدگاه

شما هم می توانید نظرات خود را ثبت کنید

amir | ۱ سال پیش
زنده است آن که عشق می ورزد
دل و جانش به عشق می ارزد..
0
25

hits