دلگرم
امروز: چهارشنبه, ۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۴ برابر با ۲۴ شوّال ۱۴۴۶ قمری و ۲۳ آوریل ۲۰۲۵ میلادی
قصه کودکانه: کرم های بهاری برای جوجه های گرسنه
زمان مطالعه: 4 دقیقه
لی لی و لیام در پارک بهاری با جوجه های گرسنه روبرو می شوند و برای آن ها کرم پیدا می کنند.

داستان چند تا کرم برای جوجه های بهاری تصویری

فصل زمستان تمام شده بود و فصل بهار از راه رسیده بود.. لی لی و لیام آماده شده بودند که به پارک نزدیک خونه شون برن.. پارکی که تا همین چند روز پیش پر از برف بود و درختان خشک و بدون برگ بودند حالا با اومدن بهار سرسبز و پر از شکوفه های بهاری شده بود.

قصه شب

لی لی و لیام از دیدن این همه تغییر واقعا شگفت زده شده بودند. شکوفه های رنگی همه جا رو زیباتر کرده بودند.. لی لی گفت:” میای قایم موشک بازی کنیم؟ ” لیام با خوشحالی قبول کرد و بین درختهای پر از گل قایم موشک بازی کردند..

داستان کودکانه

هر گوشه از پارک پر از نشونه های بهار بود. لیام با هیجان گفت:” باغچه ها رو ببین لی لی! پر از گل های رنگی شده ..” لی لی و لیام به کنار باغچه ها رفتند. صدای ویز ویز زنبورها همه جا رو پر کرده بود. لیام گفت:” زنبورها هم مثل ما از اومدن بهار خوشحالن، اونا عاشق گلهان و حالا می تونند کلی عسل درست کنند..”

قصه آموزنده

زنبورها ویز ویز کنان از روی گلی به گل دیگه می رفتند و لی لی و لیام با دقت تماشاشون می کردند. کنار باغچه صدای چهچهه بلبل ها هم به گوش می رسید. لی لی گفت:” با اومدن بهار بلبلها شروع به آواز خوندن می کنند.. اونها هم اومدن بهار رو جشن گرفتند.”

داستان آموزنده

لیام با کنجکاوی یکی از شاخه ها رو گرفت و خودش رو به بالای درخت رسوند بعد با هیجان داد زد:” اینجا یک لونه پرنده است.. چند تا جوجه ی کوچولو اینجا هستند..بابا میگه اینها جوجه هایی هستند که با اومدن بهار از تخم بیرون میان.. ”

قصه بچگانه

صدای جیک جیک جوجه ها همه جا رو پر کرده بود. لی لی گفت:” اینها چرا انقدر جیک جیک می کنند؟ مگه مامانشون پیششون نیست؟ ” لیام گفت:” نه اینجا فقط چند تا جوجه کوچولویه.. فکر کنم گرسنشونه! شاید مامانشون ولشون کرده و رفته.. ما باید براشون غذا پیدا کنیم ..”

داستان تصویری

لی لی گفت:”  ولی ما نمی دونیم چه غذایی برای جوجه ها مناسبه ..” بعد دوتایی به فکر فرو رفتند. جوجه ها که معلوم بود دیگه تحمل ندارند با صدای بلندتری جیک جیک می کردند. یکدفعه لیام گفت:” اونجا رو ببین! مثل اونکه اون مادرشونه .. براشون غذا آورده..” لی لی با هیجان گفت:” آره .. مادرشونه.. رفته بوده برای جوجه ها غذا پیدا کنه.. نگاه کن براشون کرم آورده”

قصه کودک

پرنده کرمهایی که آورده بود رو به جوجه ها داد و جوجه ها با ولع مشغول خوردن کرمها شدند.. لیام گفت:” حالا فهمیدم که غذای مورد علاقه جوجه ها کرمه! الان براشون کرم پیدا می کنم” بعد لای بوته ها رفت تا کرم پیدا بکنه .. لی لی با اشتیاق جوجه ها رو تماشا می کرد. بعد با لبخند گفت:” با دیدن غذا خوردن جوجه ها منم گرسنم شد..”

داستان

همون موقع لیام از بین بوته ها بیرون اومد و در حالیکه یک کرم دراز توی دستش بود گفت:” یک کرم خاکی پیدا کردم.. ”

قصه تصویری

بعد در حالیکه می خندید گفت:” نکنه تو هم کرم دلت می خواد؟” لی لی ابروهاش رو توی هم کشید و با خنده گفت:” نه نه .. من دیگه گرسنه نیستم ..”

داستان کوتاه

اون روز لیام و لی لی به گوشه و کنار پارک سر زدند و  کلی کرم پیدا کردند. لیام کرمهایی که پیدا کرده بودند رو به آرومی توی لونه پرنده ها گذاشت و با خنده گفت:” اینم چند تا کرم برای شام جوجه های بهاری ..” بعد دوتایی خندیدند و به سمت خونه راه افتادند تا دوباره فردا صبح باز هم به پارک بیان و نشونه های جدید بهار رو با هم کشف کنند..

separator line

همچنین بخوانید:
ماجرای نقاشی شگفت انگیز دانیال و اژدهای آتشین

ماجرای نقاشی شگفت انگیز دانیال و اژدهای آتشین

دانیال با نقاشی خود وارد دنیایی پر از ماجرا می شود تا با اژدهای آتشین مبارزه کند.

 

مسابقه ایرانی باش

دیدگاه ها

اولین نفر برای ثبت دیدگاه باشید !


hits