
شعر لبخند فاضل نظری
بسکه آن لبخند سحر دلفریبی ساخته است
آدمی مثل من از دنیا به سیبی ساخته است
خاکیان بالاتر از افلاکیان می ایستند
عشق از انسان چه موجود غریبی ساخته است
دوستی در پیرهن دارم که با من دشمن است
اعتماد ازمن برای من رقیبی ساخته است
((زهر)) می نوشاند و من ((شهد)) می پندارمش
عقل ظاهربین، چه تردید عجیبی ساخته است
هرچه میبارد براین صحرا نمی روید گلی
چشم شور من از خاک چه بی نصیبی ساخته است
من دوای درد خودرا می شناسم !روزگار
از دل بیمار من دیگر طبیبی ساخته است
دل به شادی های بی مقدار این عالم مبند
زندگی تنها فرازی در نشیبی ساخته است
شعر کوتاه خبر داری که شهری روی لبخند تو شاعر شد
خبر داری که شهری رویِ لبخند تو شاعر شد؟
چرا اینگونه کافرگونه بی رحمانه می خندی ..!
شعر فاضل نظری درباره لبخند
آخرین لبخند او هم غرق خواهد شد در آب
تنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده است
زندگی در دوستی با مرگ عالی تر شده است
هر نگاهی می تواند خلوتم را بشکند
کوزهی تنهایی روحم سفالی تر شده است
آخرین لبخند او هم غرق خواهد شد در آب
ماهِ در مرداب این شب ها هلالی تر شده است
گفت تا کی صبر باید کرد؟ گفتم چاره چیست؟!
دیدم این پاسخ، از آن پرسش سؤالی تر شده است
زندگی را خواب می دانستم اما بعد از آن
تازه می بینم حقیقت ها خیالی تر شده است
ماهی کم طاقتم! یک روز دیگر صبر کن
تنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده است
شعر عید نوروز کارو | اشعار زیبای کارو درباره نوروز و حاجی فیروز
شعر همه روز روزه بودن از شیخ بهایی
1 + 82 شعر با واژه اشک در اشعار شاعران ایرانی
شعر زیبای قرارمان فصل انگور شراب که شدم بیا تو جام بیاور من جان