قصه تصویری کودکانه جولیا میخواد کمک کنه
هر وقت جولیا میخواد کمک کنه، تنها چیزی که میشنوه اینه: نه! وقتی مامانش مسواک رو برمیداره، جولیا میگه: مامان! میشه من خمیر دندون رو فشار بدم؟ اما مامانش میگه…
نه جولیا! تو خیلی کوچولویی!
وقتی بابا داره دنبال سوییچ موتورش میگرده، جولیا میگه: بابا من میتونم موتورت رو برونم؟ اما بابا میگه…
نه جولیا! تو خیلی کوچولویی!
مرغهای عمو دارن توی حیاط قدقد میکنن. جولیا میگه: عمو میشه من به مرغا غذا بدم؟ اما عمو میگه…
نه جولیا! تو هنوز خیلی کوچولویی!
جولیا مامان رو توی آشپزخونه میبینه! مامان من میتونم آب رو برای چایی بجوشونم؟ اما مامان میگه…
نه جولیا! تو خیلی کوچولویی!
جولیا به سمت باغ سبزیجات خاله میدوه و میگه: خاله من میتونم به سبزیها آب بدم؟ اما خاله میگه…
نه جولیا تو هنوز خیلی کوچولویی!
جولیا یک کتاب از روی میز برمیداره و میگه: مامان من میتونم برای خرسی کتاب بخونم؟ مامان میگه…
بله! معلومه که میتونی جولیا!
دیدگاه ها