دلگرم
امروز: پنج شنبه, ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۱۷ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۲۸ مارس ۲۰۲۴ میلادی
داستان کوتاه حالا نوبت رقصیدن من است!
50
داستان های کوتاه به دلیل اینکه حجم کمتری نسبت به رمان و داستان های بلند دارند و وقت زیادی از خواننده را نمی گیرند بیشتر مورد توجه هستند.داستان ها به ما تجربه ها و درس های بزرگی را در زمانی کوتاه می آموزند.

خری و شتری دور از آبادی به آزادی می زیستند . نیمه شبی در حال چریدن خوشحال و سرحال به محل سکونت آدمیان نزدیک شدند . شتر گفت : رفیق ساعتی دم فروبند تا از آدمیان دور شویم ، مبادا گرفتار آییم .خر گفت : این نتواند بود . چه درست همین ساعت نوبت آواز خواندن من است و در ترک عادت رنج جان و بیم هلاک تن ، و بی محابا صدای خود را بلند کرد .

داستان کوتاه حالا نوبت رقصیدن من است

کاروانیان در اثر شنیدن بیامدند و هر دو را در میان چهار پایان خویش آورده و بر آنها بار نهادند . فردای آن روز آبی عمیق پیش آمد که عبور خر از آن مسیر ممکن نبود . خر را بر اشتر نشاینده ، اشتر را به آب راندند . چون اشتر به میان آب عمیق و گود رسید ، دستی بر افشاند و پایی کوفت . خر گفت : که رفیق ، این مکن ! و گرنه من در آب افتم و غرق شوم ! شتر گفت : چنانکه دیشب نوبت آواز نابهنگام خر بود ، امروز هنگام رقص نا ساز اشتر است و با جنبش دیگر خر را از پشت بینداخت و غرقه ساخت .

داستان کوتاه حالا نوبت رقصیدن من است



این مطلب چقدر مفید بود ؟
4.0 از 5 (50 رای)  

دیدگاه ها

اولین نفر برای ثبت دیدگاه باشید !


hits