دلگرم
امروز: جمعه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۱۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۲۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی
10 انشا زیبا و ادبی با موضوع زمستان، مناسب برای ابتدایی تا دبیرستان
20
زمان مطالعه: 14 دقیقه
یکی از موضوعاتی که برای انشا بکار می رود، فصل زمستان است. در این مقاله از مجله اینترنتی دلگرم، چند نمونه از برترین انشاها با موضوع زمستان را آورده ایم. با ما همراه باشید.

انشا درمورد زمستان

فصل زمستان یکی از زیباترین فصل هاست. در این فصل با باریدن برف و باران، توصیفات زیادی می توان انجام داد. از این رو یکی از موضوعات پرکاربرد در انشا، زمستان و توصیف آن است.

اگر شما هم به دنبال انشایی زیبا و خواندنی درمورد زمستان هستید، حتما این مطلب را تا انتها دنبال کنید.

انشا زمستان برای ابتدایی

موضوع انشا: زمستان

من زمستان را خیلی دوست دارم در زمستان هوا سرد می شود و برف یا باران از آسمان می بارد و رفت و آمد در داخل شهر و اطراف آن با مشکل رو به رو میشود ولی با این حال همین اندازه که می دانم فصل زمستان هم مثل بقیه ی فصل ها نشانه ای از عظمت خدای بزرگ است باعث آرامش من می شود.

در فصل زمستان هوا خیلی پاک و صاف می شود و در زمانی که ابرها نیستند موقع شب ستاره ها درخشندگی خاصی پیدا می کنند و این زمان بهترین موقع برای دیدن سیاره ها ستارگان و سایر صور فلکی است.

بعضی ها فصل بهار و تابستان را دوست دارند و از فصل پاییز و زمستان خوششان نمی آید اما برای من هر فصلی نشانه ای است از شاهکار طبیعت و آفریننده ی آن و این طبیعت گوشه ای از قدرت خداوند تواناست پس چه خوب است ما هم در هر فصل با نگاهی قدر شناس کمال لذت را از زیبایی های آن ببریم.

انشا زمستان

انشا زمستان برای دبستان

موضوع انشا: زمستان در روستا

من فصلی که زمین پیراهن سفید خود را بر تن می کند را دوست می دارم در این فصل سنگ ها از به خود لرزیدن می شکنند و اشک شوق ابرها همانند گلوله های آبی بر زمین می افتند و رفت و آمد را بر مردم سخت می کنند و تمام این ها دلالت بر وجود آفریننده ی هستی لا ینتها است.

فصل سفید می آید و سیاهی ها را از هوا ناپدید می کند و هنگامی که ابرهای سیاه پوش و ابستن برف و باران او نیستند آسمان مانند چلچراغی روشن می شود بعضی ها از فصلی که درختان موهای بلند و سرسبز دارند خوششان می آید و بعضی ها فصلی که درختان به خواب می روند را دوست می دارند.

و باز هم همه ی این ها نشانه هایی هستند از آفریننده ای ماهر و زبردست که این ها را بر تابلوی طبیعت نقش کرده پس چه خوب است که ما با چشم دل به این اثر زیبای خداوند نگاه کنیم و از آن لذت ببریم.

انشا زمستان ادبی

انشا زمستان برای متوسطه اول

موضوع انشا: فصل زمستان

مقدمه:
سال چهار فصل دارد، به اسم های بهار، تابستان، پاییز و در آخر زمستان، فصل سرما و برف و باران. زمستان همیشه حامل برف و باران و سرما بوده است و همیشه خواهد بود. فصلی که خیلی از مردم آن را به خواب طبیعت تعبیر می کنند.

فصلی که روح از بدن طبیعت خارج می شود و به خواب موضعی می رود تا که نوروز و بهار فرا برسد و دوباره طبیعت نفسی تازه بکشد و دباره زیبایی های خود را به نمایش برساند.

زمستان فصلی است که ابرهای سیاه، آسمان را می پوشاند و از آن ها برف های سفید همچون مروارید به زمین می نشیند و زمین را سپیدپوش می کند. گویی طبیعت لباس سپیدی پوشیده تا خود را برای روز عید و بهار آماده کند و جشن و پایکوبی به راه کند.

با آمدن زمستان و باران زمین از آب و برکت خداوند سیراب می شود و درختان و زمین کم کم از بستر و آرامگاه خود بیرون می آید گویی که دوباره متولد شده اند. فصل زمستان همچون همه ی فصل ها سه ماه دارد به نام های دی و بهمن و اسفند.

در این فصل بعضی از حیوانات به خواب زمستانی می روند مانند مار، مارمولک و خرس و پرندگان به علت سرما از منطقه ی سردسیر به منطقه ی گرم سیر مهاجرت می کنند و همچنین در این فصل سفره های زیرزمینی و چشمه ها و رودخانه ها پر آب می شوند و زمین را برای کشت و کار بهاری آماده می کنند.

نتیجه گیری:
زمستان یکی از پرنشانه ترین فصل های خداوند می باشد. این فصل این نتیجه را به ما می دهد که خداوند قادر و توانا می تواند مردگان را در روز رستاخیز زنده کند و بهار بعد از آمدن زمستان بهترین نشانه ی آن می باشد.

انشا زمستان در روستا

انشا درمورد زمستان برای راهنمایی

موضوع انشا: توصیف زمستان

زمستان با کوله باری از سرما فرامی رسد و سردی این فصل نو، با همه ی خوبی ها و بدی هایش، آغاز می شود. زمستان فصل سردی و برف های سپیدی است که روی پشت بام خانه ها، بیش از پیش خودنمایی می کند.

در فصل زمستان، رودخانه ها یخ می بندند، درختان به خواب می روند و طبیعت پس از سه فصل کوشش، استراحت خود را آغاز می کند. در این فصل، درختان برهنه می شوند تا برای فصل بعدی لباس نو برای خود مهیا کنند.

زمستان با تمام سردی و بی رنگی اش، مهربان است. در زمستان میوه هایی به بار می نشینند که سردی این فصل را برای همگان شیرین می سازد. آمدن این فصل سرد با خود موهبت های فراوانی به همراه دارد. برف بازی های کودکانه و قهقهه های نشاط آور موهبتی است که یادآور جریان داشتن زندگی می باشد.

انشا برای زمستان

انشا زمستان برای متوسطه دوم

موضوع انشا: زمستان را توصیف کنید

یلدا، بلندترین شب سال، در آغاز فصل زمستان است. دور هم جمع شدن خانواده ها و گرفتن فال حافظ و خوردن دانه های سرخ انار که بی شباهت به یاقوت های گران بها نیستند، شیرینی این فصل را دو چندان می نماید.

زمستان هرچند سرد، فصل گرمی قلب های خانواده هایی است که در کنار کرسی به شاهنامه خوانی می پردازند. در این فصل زمین، لباسی که مانند لباس عروس است می پوشد و منتظر است تا داماد خود با سرسبزی اش او را سفید بخت کند! دریغ که سردی و سرسبزی به هم نمی رسند.

شب هایی که ستارگان بر فرازآسمان خودنمایی می کنند، ازهرموقع دیگر خواستنی تر می شوند و من کودکی را دیدم که می خواست با نردبام خانه اش آسمان را درنوردد و ستاره ها را در آغوش بگیرد تا مبادا،آن ها سردشان شود!

خوابیدن در فصل زمستان حالی دیگر دارد. درست نمیدانم اما شاید این درخت های برهنه هم احساس مرا دارند.کسی چه می داند، شاید این فصل سپیدی از فصل سرسبزی که همه آن را به رخ زمستان می کشند، مهربان تر باشد.

زندگی در حرکت است با تمام خوشی ها، ناخوشی ها، سردی ها و سبزی ها. در نظر من عاشقانه ترین فصل، فصل زمستان است. برف های نشسته روی نیمکت های پارک جلوه ی این فصل پر از عشق را نمایان می کند و کسی که با تمام این زیبایی ها، فصل زمستان را دوست ندارد قلبش تماشایی است.

زمستان می رود و بهار می رسد. ننه سرما رخت های خود را جمع می کند و جایش را به عمو نوروز قرض می دهد. زندگی همین لحظه های خوشی است که این فصل ها را رقم می زند.

وقتی کودکی پا به دنیا می گذارد، در گوشش نغمه ی خوش اذان را زمزمه می کنند و وقتی کسی روی در نقاب خاک کشید، نمازی بی اذان برایش می خوانند. گویی مدت زندگی به اندازه ی فاصله ی بین اذان تا نماز است و افسوس چه فاصله کوتاهی !

انشا درمورد فصل زمستان

انشا زمستان برای دبیرستان

موضع انشا: برف باریدن

به گوشم خش خش پاییز زرد است ..
دل ام میعادگاه زخم و درد است ..
نمی آید صدایی از درو دشت ..
هوا بس ناجوانمرده سرد است..

زمستان یعنی فصل سرما و یخبندان که این فصل زیبایی های لذت بخشی دارد. این فصل آخرین فصل سال است همچنان در این فصل برف و باران می بارد… روزها هفته ها ماه ها می گذرد تا به این فصل برسیم…

با آمدن برف، همه جا سپیدپوش می شود و این یکی از نشانه های خداوند است. با آمدن برف همه خوشحال می شوند و بچه ها به برف بازی و درست کردن آدم برفی می پردازند.

زمستان فصل با طراوت و زیبایی است کمتر از بهار نیست فصل سرد و ساده ایست … همه کوچه ها و خیابان ها در این فصل عروس می شوند عروسی از جنس سرما عروسی از جنس آرامش و زندگی همچنان جریان دارد کاش این فصل مثل فصل های دیگر نمی رفت اما بعد از آن فصل، فصل زیبای بهار فرا می رسد.

انشا زمستان سرد

انشا ادبی زمستان

موضع انشا: یک روز برفی در زمستان را توصیف کنید

تنیده روی ذهنم تور رویا
قلم در دست، در کنج اتاقی
نشسته شاعری تنهای تنها

دیشب پشت پنجره ی ما و تمام پنجره های دیگر برف آمد. همه جا نشست و نور ماه را به تاریکی میان اتاق ها انداخت. نیمه شب که من به دلایلی هنوز مثل جغد عجیب و مرموزی بیدار بودم لایه ای از برف دیگر همه جا را پوشانده بود و جالب تر این که صبح روز بعد آن لایه ی تمیز و دست نخورده ضخیم و ضخیم تر شده بود.

سکوت برف زیبا بود و قرت قرت خشک و پوک قدم های مردم آزار من از آن هم زیباتر. من برای کار بخصوصی از خانه بیرون نرفته بودم. حتی برای برف بازی هم نرفته بودم و بنابراین جز کفش های کتانی و می توان گفت کهنه ام حوصله ی پوشیدن چیز دیگری را نداشتم.

من در طول راه مثل همیشه به چیزهای زیادی فکر کردم. فکر کردم و کفش های خیسم را با کیف و لجاجت خاصی میان برف های مرتب و تازه بر هم نشسته کشیدم. آنقدر غرق فکر بودم که به سرما هم اهمیت چندانی ندادم.

گرچه از حق نباید گذشت که زیاد هم پوشیده بودم. به هر حال آن چه امروز گذشت فرق چندانی با آن چه در یک روز غیر برفی ممکن بود برای من اتفاق بیفتد نداشت ومن در حالی که به یاد آن زلزله ی کذایی با جدیت مراقب سرزدن هرگونه ناشکری از جانب خود بودم آهسته به این فکر می کردم که چرا زندگی بعضی بچه ها این همه یک نواخت و آرام است.

و باز خیلی زود صدایی مثل صدای دوستی که اولین بار جواب این سوالم را داد در من تکرار کرد مهم قلب و فکر آدمیزاد است نه اطرافش و من می دانم تا مدتی گرچه کوتاه باز با همین جواب ساده قانع خواهم شد و در راه آمد و رفت هایم در افکار و خیالات عجیب دیگری غرق خواهم گشت.

انشا توصیف یک روز برفی

انشا زمستان برفی

موضوع انشا: روز برفی

مقدمه:
فصل زمستان یکی از چهار فصل زیبای خداست. هوای سرد و دلچسب آن همراه با بلورهای درخشان برفش، خاطره انگیزترین صحنه ها را می سازد. درست کردن آدم برفی با دماغ هویجی و شال گردن بافتنی زیبایش، لذت بخش ترین تفریحات زمستان است.

زمستان، روزهایش کوتاه و شب هایش بلند است؛ آنقدر بلند که درخت ها و گل ها و سبزه ها، با لالایی اش به خواب می روند. گاه گاهی شاخه های به خواب رفته شان کلاهی سفید از برف بر سر می کنند و زمین با لباس سفید و زیبایش، گلوله های تازه از سفر رسیده ی برف را در آغوش می گیرد.

قدرتی که درختان را می خواباند آب ها را منجمد می کند پرندگان را فراری می دهد به گرمای طاقت فرسای زمین غلبه می کند بر روی آسمان ابری می کشد و برف و باران می بارد و آهنگ رعد و برق و طوفان از سر می دهد و آدم برفی های کوچک و بزرگ را سربازان قصر خود قرار می دهد قصری از جنس برف.

اما سلطنت آن زیاد طول نمی کشد به طوری که درختان از خواب زمستانی بیدار می شوند، پرندگان باز می گردند خورشید دوباره گرم و درخشان می شود و آسمان دوباره آبی رنگ می شود.

آن موقع است که شیشه ی پر از برف اتاق من تمیز می شود و آنگاه است که می گویم بدرود بر زمستان و درود بر بهاران. در این فصل عقل ها حیران می شود از زیبایی های طبیعت، حرف های ناگفته ای در این فصل در ژرفای جانمان باقی می ماند.

هم چنان که در این فصل برف و باران می بارد قصه ای که نامش زندگی است هم چنان جریان دارد. امیدوارم که در این فصل دل ها همچون این فصل سرد و بارانی نشود !

نتیجه گیری:
باید از زیبایی های زمستان، این فصل سرد و برفی نهایت لذت را ببریم و از لحظه لحظه ی آن خاطرات شیرین در ذهن مان ثبت کنیم و شکر گذار تمام نعمت های این فصل زیبا خداوند باشیم.

انشای زیبا برای زمستان

انشا فصل زمستان

موضوع انشا: انشا تخیلی در مورد زمستان

دوباره آمده اسـت. هر سال همین روزها می آید. در نمی زند. همه ی درها برای او باز اسـت. همه ی منتظر او هستند. او و نخستین شبش. بله! این زمستان اسـت کـه آمده اسـت.

ننه سرما کوله‌ بار پر از برف و باران را روی دوشش می گذارد و نمیدانم از کجا؟ شاید از پشت کوه‌ ها یا شاید هم از بال هوا یک‌ دفعه خودش را وسط می‌ اندازد. طبیعت کـه رنگارنگی پاییز را به چشم دیده اسـت، از این همه ی سرما به خود می‌ لرزد.

درختان از ترس تک و توک برگ نارنجی و زرد خورد را روی زمین می‌ ریزند. رودخانه کـه تا چند روز پیش جاری بود و برای خودش خوش خوشان آواز می خواند، یک‌ دفعه از جنبش می ایستد و حرکتش کند و خیلی آهسته می شود. گاهی روی آب و گاهی تا عمق چند سانتیمتری یخ میزند. آسمان آبی چـه بگوید ؟

زمستان آن قدر ابرهای سفید و سیاه دارد و آن ها را این‌ طرف و آن طرف پخششان می کند کـه آسمان نمی تواند زیبایی آبی خودش را به چشم آدم‌ ها برساند. آدم‌ ها هم از این ندیدن آبی آسمان دلگیر می شوند.

بعضی گیاهان علفی کـه سن و سال کمتری دارند، خشک می شوند. در این میان ایستادگی درخت‌ های چند ساله زیباست. محکم و راست می ایستند. اجازه می دهند زمستان برف ببارد و باد بوزد اما آن ها همان‌ گونه محکم بر جای هستند.

زمستان خسیس نیست آیا ؟ حیوانات زمستان کـه می شود برای سیر کردن خودشان چقدر باید سختی بکشند. مورچه‌ ها هم کـه اصلاً خودشان را از دید زمستان مخفی می کنند. بنظر مـن این‌ هایی کـه از زمستان می ترسند یا از زمستان متنفر هستند، هیچ‌ کدام زمستان را خوب نشناخته‌ اند.

بـه ظاهر سرد و خشن اسـت اما او در گوش درختان و طبیعت لالایی می خواند تا بـه خواب روند و بهاران با انرژی از خواب بیدار شوند. مگر بدون یک خواب حسابی میتوان بـه جنب و جوش بهاری رسید ؟ این کـه زمستان چگونه باشد، بـه نگاه مـا بستگی دارد. بـه زمستان زیبا نگاه کنیم.

انشا توصیف زمستان

انشا درمورد یک روز سرد زمستانی

موضوع انشا: من زمستان را دوست دارم

مـن فصل زمستان را دوست دارم. همه ی فصل ها زیبا هستند، هر کدام یک جور قشنگی دارند. بهار پر از گل های زیباست، تابستان گرم و پر نور اسـت، پاییز همه ی درخت ها رنگارنگ می شوند ولی زمستان هم زیباست.

مـن فصل زمستان را به خاطر روزهای برفی خیلی دوست دارم. وقتی برف می آید می‌ توانیم آدم برفی درست کنیم و با دوست های خود برف بازی کنیم کـه خیلی کیف می دهد.

وقتی زمستان می شود در خیابان ها لبو و باقالی داغ می‌ فروشند کـه سرما خیلی می چسبد. البته گاهی آدم در فصل زمستان مریض می شود و باید بـه پزشک برود و دارو بخورد ولی مـن باز هم فصل زمستان را دوست دارم. فقط بدی زمستان این اسـت کـه ممکن اسـت کسی در زمستان لباس گرم یا بخاری نداشته باشد.

مـن در زمستان همیشه می ترسم اگر کسی بخاری نداشته باشد مریض بشود. دوست دارم وقتی بزرگ شدم بـه کسانی کـه پول ندارند کمک کنم کـه بخاری و کاپشن و لبو برای بچه هایشان بخرند. این بود انشای مـن.

نتیجه گیری: هر فصلی برای خودش قشنگ اسـت و مـا باید همیشه بـه فکر هم دیگر باشیم و بـه هم کمک کنیم.



این مطلب چقدر مفید بود ؟
3.2 از 5 (20 رای)  

دیدگاه ها

اولین نفر برای ثبت دیدگاه باشید !


hits