دوبیتی و اشعار کوتاه روز خبرنگار
دلم خوش است که نامم خبرنگار بُوَد
کسی که بر سر ِ کاری، خفن سوار بُوَد!
دلم خوش است به پُر طمطراقی ِ شغلم
که حاصلش دو سه تا لوح ِ افتخار بُوَد
میان ِ مردم و مسوول چون پُلی هستم
که پایه هاش! به دوش ِ من استوار بُوَد
بگو چه کار کنم با اجاره ی منزل
بدین حقوق که قّد ِ سه تا نهار بُوَد؟!
به دست ِ مؤجر ِ بَد، بر سر ِ اجاره بها
حقوق بنده ی بی چاره لـتّ و پار بُوَد
چه قول ها که نداده تعاونی مسکن
که خانه های قشنگی در انتظار بُوَد
متن و دوبیتی زیبا برای تبریک به خبرنگار
ولی چه حیف که این خانه جز سرابی نیست
و این تعاونی در حال ِ احتضار بُوَد
خبرنگار، خروسی است جنگی و نا ترس
که سر بریده ی جشن و عزای یار بُوَد!
دوبیتی ادبی برای تبریک به خبرنگار
خبرنگار بسیجی به جز قلم ، کاغذ
همیشه صاحب یک ضبط و یک نوار بُوَد!
خبرنگار، که سی سال شغل او این است
دوان دوان پی ِ مسوول ِ تازه کار بُوَد
همیشه در پی ِ سوژه به هر کجا ویلان
و کفش ِ پاره اش البته سوگوار بُوَد!
ز دست ِ خیل ِ طلبکار با دوی صد متر
همیشه یک تنه در حالت ِ فرار بُوَد!
خبرنــگار، نــگویـد تمـلقی عــمرا
نگو که مصرع بالایی ام شعار بُوَد!
به رغم این همه اوصاف عاشق ِ کار است
اگر چه بر سر ِ راهش هزار خار بُوَد
و جالب این که به دست ِ «دبیرِ» محترمش
خبرنگار به صد کنترل دچار بُوَد
اگر چه کنترل این جا نمی شود سانسور
دبیر هم به خدا تحت ِ صد «فشار» بُوَد!
شعر کوتاه برای تبریک به خبرنگار (استوری)
اشارتی گذرا کرده ام به این حرفه
چرا که درد ِ دل ِ بنده بی شمار بُوَد
اگر چه سخت و زیان آور است شغل ِ حقیر
دوای خستگی ام، عشق ِ این دیار بُوَد
حماسه حضور تو به صحنه های عاشقی
چو کوه جلوه می کند به پهنه های عاشقی
برای وصف حال تو قلم فقیر و ناتوان تو
روح استقامتی سنگ صبور مهربان
به عرصه های پرخطر همیشه حی و حاضری
شریک شادی و غمی تو کم نظیر و نادری
تو هم نفس تو همقدم تو همرهی و همدلی
تو پیشگام و پیشرو در انعکاس مشکلی
درد دل خلایق از گلوی تو بیان شود
آینه ای و رنج شان به چهره ات عیان شود
غمخور خستگان تویی به گاه سیل و زلزله
زجان دعایشان کنی تو در نماز و نافله
دوبیتی زیبا و رسمی برای تبریک روز خبرنگار به همکار
قلم بدست پاک تویی رهی برای خدمتت
خدمت عاشقانه هم نشانه محبتت
تو سرپل محبتی در دل دل شکستگان
که بارها گذشته ای برای مردمان زجان
ز بوسنی غم زده تا عراق و افغان غریب
ز قدس و لبنان که بود مهد دلیران نجیب
به هرکجای این جهان که ظلم جلوه گر شود
تلاش توست تا ستم، ضعیف و بی اثر شود
تعالی رشادتت به جبهه ها عیان شده
شجاعتت زبانزد تمام دشمنان شده
گهی میان سنگر و گهی به اوج قله ها
گهی درون حور و شط، گهی به عمق دره ها
شعر کوتاه و مفهومی برای تبریک روز خبرنگار به همسر
در همه جای جبهه ها حضورت عاشقانه بود
شهادت آرزوی تو کار خبر بهانه بود
دوش به دوش عاشقان، پای به پای لاله ها
از همه فرشیان جدا بسوی عرشیان رها
از آن زمان که جان من، جدا زخاکیان شدی
به لطف و عزت خدا، عزیز آسمان شدی
شدی به عرصه خطر، مصور دلاوران قلم
بدست و جان بکف، ظفر نگار بیدلان
بیشتر بخوانید::
جدیدترین پیامهای تبریک ۱۷ مرداد روز خبرنگار
تاریخ دقیق روز خبرنگار در تقویم ایران چه روزی است ؟
چرا ۱۷ مرداد روز خبرنگار نامگذاری شد؟
چه رودها زخونتان به عرصه ها روان شده
چه لاله ها که از شما فدای باغبان شده
هنوز هم صدایتان به گوش جان صدا کند
دلم به یاد شورتان، هوای کربلا کند
ز یاد من نمی رود ، صلابت چو کوهتان
شکوه ، سنگ ریزه ای، ز اعتلای روحتان
عکس و خبرهای ظفر، صدای ماندگارتان
نابی اعتقادتان، پسا کی چشمه سارتان
دوبیتی زیبا برای تبریک روز خبرنگار (پیام و اس ام اس)
صوت رسای رهبر و سوز غریب مرتضی کشته
کینه صارمی، غریب شهر بی وفا
امیر عشق واعظی، غیاثوند و احمد
ی جوزی و خیرخواه گل، طاووس باغ سرمدی
افشار شیرین سخن و شاهچراغی
دلیر محمود ایل بیگی و خدادادی کم نظیر
گودرزی و شفایی و نوری پاک و بی ریا
سعیدی تلاشگر، شقایق باغ ولا
این همه لاله قطعه ای ز گلستان باغتان
چراغ عشق روشن از روشنی چراغتان
خبرنگار قهرمان بیا که جاودان شویم
سرود عشق خوانده و همره شاهدان شویم
کاش دل تو، دل من، همره راهشان شود
نرگس مست بیند و مست نگاهشان شود
تاریخ تو نوشته به زر، دست زرنگار
برما کرم نمـــــــــــوده خداوند کردگار
با شعرخود چگونه کنم وصفت ای وطن
چون وصف تو نمـــوده شهیدان کوی یار
شعر 17 مرداد روز خبرنگار
تاریخ پرفراز و نشیبت حکایتــــــی است
این داستان وجـــــــــود تورا داده اعتبار
این قصّه ها چگونه به مــــا منتقل شده
سینه به سینه لوح به لوح و نوشته وار
آیین قهـــــــــرمانی یاران تو که گفت؟
تا نسلهاست نام تو را کـــــــرده ماندگار
مرداد مه چو می گذرد نیمه را دو روز
تقویم، روز آن بنویسد خبـــــــــرنگار
آنکس که عاشقانه خبـــــرها دهد به ما
ازشوروعشق ووصف جمال مه نگا ر
گاهی زعلم ومعرفت و دین خبر دهند
گاهی زغیــــرت وشرف اهل روزگار
روز تو را چگونه کند وصف حاتمی؟
روز تو بر تو باد مبارک خبــــــــرنگار
در تنـگنــای سخت نـفسهـای روزگــار یــا در فـراز شـا دی و ایـام خوشـگـوار
وقت طلـوع صبـح سپیـد و نـویـد فجر یــا در کسوف پــر طـپش روزهای تــار
کپشن اینستاگرام برای تبریک گفتن به خبرنگار
درکـوچ بی صدای امید و سکـوت سرد یــا مـوسـم تبـسم گــلـهـای لالــه زار
هنگام گریه های غم انگیز و اشک شوق دلـهـا کـه میشود چـو پرستوی بی قـرار
گـاه هـجوم سیـل غـم و فصلهـای زرد یـا در شـکـوه رویش و اعـجـاز نـو بهـار
در عرصه های بیم و هراس و امید و شور در لـحظه هـای پـر خطر و سخت بیشمار
همـواره پیـش مـردم و همگــام مردمی در هـر نفس امید تـو ، اقـبـال این دیـار
بـرلـوح بیـکـرانـه ی دلهــا نشـانـده ای صدهـا هـزار خـاطره از خود به یـادگـار
در انعکــاس عـزت این دشت پـرشهـیـد آیینـه ای ، بـه وسعـت ایــران پــایـدار
حـفـظ حـریـم پـاک خبر اعتقـاد توست ایران کنـد بـه همت والایت افـتـخــار
این آرزوی خالص” حامد “بـرای توست بـاشی همیشه در کنف لـطـف کردگــار
بــا خـطـی از طـلا بـنْـگــارم بـرای تـو بختت بـلنـد ، خسته نبـاشی خـبرنـگــار
خبرنگار روزت مبارک (17 مرداد)
بس که تقویمها ورق خوردند
نوبت رفتن بهار رسید
رد شدیم از میانهی مرداد
باز «روز خبرنگار» رسید
از همین روی، جشن میگیرند
بعدِ تبلیغها و دعوتها
میشود ذرهذره سالن، پُر
از جوانها و پیشکسوتها
حتماً این روز خوب فرخنده
میتواند بهانهای باشد
تا مگر خویش را نگاه کنیم
شکل آیینهخانهای باشد
ما شدیم و شد آنچه شد، آری!
با بد و خوبِ روزگار، شدیم
زندگی در مسیر جاری بود
ما از این رو خبرنگار شدیم،
تا که گاهی به گوش مسئولان
برسانیم حرف مردم را
خشتی از جنس واژه برداریم
تا بسازیم «رکن چارم» را
متن و جملات تبریک روز خبرنگار در قالب شعر
(هر گُلی نو که در جهان آید)
به همه بلبلان خبر بدهیم
به درختان ایستادهی شهر
خبر از رفتن تبر بدهیم
چشم بیدار مردمان باشیم
در سمینارها، همایشها
نشود بابِ میل خطبازان
تیترها، عکسها، گزارشها
خبر افتتاح اگر باشد
بنویسیم: افتتاح شده
خبر اختلاس اگر برسد
بنویسیم: افتضاح شده!
بیمحابا دروغ ننویسیم
که مگر داغتر شود گیشه
نفروشیم تیترهامان را
به ریاپیشگان بیریشه
شعر زیبا و مفهومی در مورد خبرنگاری
با دغل ناگهان بغل نکنیم
خبر تازهی سیاسی را
به حقیقت هم اختصاص دهیم
گفتوگوهای اختصاصی را
قصدمان بوده هر صدایی را
بازتابنده مثل کوه شویم
از چپ و راست، باد اگر برسد
نکند مثل آن گروه شویم:
عدهای که همیشه با بادند
جهت باد، مبهم است ولی
ظاهراً جسمشان اگر صاف است
روحشان تا کمر، خم است ولی
گاه بحث «کتاب» اگر باشد
رایگاندوستهای «بُن»طلباند!
گاه حرف «کباب» اگر بشود
این جماعت، همه، «ژتون»طلباند!
دو بیتی تبریک روز خبرنگار برای پست اینستاگرام
بوده کلّ خبرنگاریشان
ادعایی که در دهن دارند
وقت تقسیم هدیهها اما
کارت در جیب پیرهن دارند
یک وجب، صفحهشان نشد پُر با
اینهمه ادّعای توخالی
عوضش زرت و زرت میبندند
«آگهینامه»های پوشالی
هی کپی میکنند از هر سو
مردِ میدانِ سختِ مونتاژند!
هست آغوشِ بازشان همهجا
عاشق یک بغل رپرتاژند!
در پی امتیاز نشریهاند
با تقاضای خالهخانباجی!
توی هر حوزهای سخنراناند
دکترای علوم ورّاجی!
بگذریم از زیاده، شاید هم
ما در آیینه، عین ایشانیم
(هرچه گفتیم جز حکایت دوست
در همهعمر از آن پشیمانیم)
پیامک تبریک روز خبرنگار در قالب دوبیتی و شعر کوتاه
تیترها میرسند و میافتند
رسم دنیا همیشه این بوده است
عاقبت، آنچه تیتر خواهد شد
خبر داغ روز موعود است…
صدای توست که زنگ سکوت ما شده است
خبر تویی که سکوت تو هم صدا شده است
صدای توست که ما را به آسمان برده
صدای توست که خود آسمان ما شده است
تویی کبوتر پیغام و اهل معنایی
چه رازها که به پرواز برملا شده است
تویی حماسه گفتن ز هر چه ناگفته!
دریچه ای که به باغ جهاد وا شده است
چقدر جبهه به جبهه دویدی از پی مرگ
به رفتنت، اجل از خستگی رها شده است
چه دیدی ای دل آشفته در خرابه شام
چقدر چشم تو آیینه ی خدا شده است
خبر، نگار تو بود ای خبرنگار غیور!
به مرگ سرخ تو حق خبر ادا شده است
متن ادبی و رسمی برای تبریک روز خبرنگار در قالب دوبیتی و اشعار کوتاه
قلم می گیرم به دست تا برایت درد دل گویم
از“ خانه ی مطبوعات“ و مسکن مهر گویم
از روز خبرنگار و شاید یک افطاری
از رئیس خانه و حرفای تکراری
از حواله مرغ و گوشت گرفته تا آب
از همه و جا و همه جمع می گوید
وقایمکی دنبال عجم می جوید
تا برود کنارش بنشیند با کمی افتخار…
تبریک بگوید بابت روز خبرنگار…
که برد خبر به یارم که ز اشتیاقش
ز خبر برفتم از وی چو خبر شنیدم
آنان که یافتند خبر بی خبر شدند
ای بی خبر اگر خبری یافتی بگو
خواه شب و خواه سحر نیستم از هر دو خبر
کیست خبر چیست خبر روزشماری صنما
شد مست و بی خبر دل ازین باده و هنوز
این جا خبر نیامد و آنجا خبر نرفت
دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت
ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت
ما بی خبر شدیم که دیدیم حسن او
او خود ز حال بی خبر ما خبر نداشت
تا چند ز یاران، خبر از من پرسی؟
ای بی خبر از من، خبر از خویشم نیست
گوشم به راه تا که خبر می دهد ز دوست
صاحب خبر بیامد و من بی خبر شدم
پرسی خبری از دل و دل بی خبر از عشق
وز بی خبر ای یار بتو کی خبر آید
خبر چو محرم او نیست بی خبر شو و مست
چو مخبرش تو نباشی خبر چه سود کند
دیدگاه ها