6
زمان مطالعه: 5 دقیقه
امروز اسامی پسرانه افغانستانی که با آ - ا شروع می شوند را در اختیارتان قرار می دهیم .
اسامی پسرانه افغانستانی که با حرف (آ - ا) شروع می شوند
اسامی پسرانه با حرف (آ - ا) :
اکثر پدر و مادرها دلشان می خواهد بهترین و مقبول ترین نام را برای فرزندشان انتخاب کنند، نامی که شایسته آنان باشد و در بزرگسالی برازنده شان و منزلتشان گردد.
امروز در این راستا اسامی پسرانه را که با حرف (آ - ا) آغاز می شوند به همراه معانی و خاستگاه آن در اختیارتان قرار خواهیم داد. با ما در مجله دلگرم همراه باشید.
اسامی پسرانه افغانستانی که با آ شروع می شوند
نام پسرانه افغانستانی | معنی نام پسرانه افغانستانی | خاستگاه |
آبــان | ماه هشتم از تقویم هجری شمسی | دری / فارسی |
آبتـــین | یکی از شخصیت های شاهنامه ، پدر فریدون | دری / فارسی |
آبـــدار | پرآب ، شاداب ، با طراوت ، دارای جلا و رونق | دری / فارسی |
آتــــش | آتش افروختن ، حرارت | دری / فارسی |
آدم | نخستین انسان ، شوهر حـــوا ، پدر همه انسان ها | عـــربی |
آرش | اسطوره آرش کمانگیر از داستان هایی است که در اوستا آمده و در شاهنامه از آرش در سه جا با افتخار نام برده شده ولی داستان آرش در شاهنامه نیامده است. | دری / فارسی |
آرمان | امید ، آرزو ، امید آرزوی بزرگ ، حسرت | دری / فارسی |
آرمــــین | یکی از شخصیت های شاهنامه | دری / فارسی |
آرون | ارجمند ، عالی ، نام برادر بزرگ حضرت موسی (ع) | عربی و عبری |
آریــــن | نژاد آریایی | ماًخوذ از کلمه انگیسی Aryan / Arian |
آزاد | آزاد ، رها ، بی قید و بند | دری / فارسی |
آصـــف | دانا و با تدبیـــــــر | عـــربی |
اسامی پسرانه افغانستانی که با الف شروع می شوند
نام پسرانه افغانستانی | معنی نام پسرانه افغانستانی | خاستگاه |
ابـــراهیـــم | یکی از پیغمبران خدا | عـــربی |
ابن سینـــا | این نام مربوط به ابو علی سینا طبیب ، فیلسوف و دانشمند اهل بلخ افغانستان ، زاده ۳۵۸-۴۱۶ خورشیدی است | عـــربی |
اجــــمل | زیبا تر ، نیکو تر ، خوشگلتر | عـــربی |
احتـــرام | حرمت داشتن ، گرامی داشتن ، بزرگداشت ، بزرگداشتن | عـــربی |
احســـان | نیکــی ، نیکوکاری ، بخشش | عـــربی |
احـــــــمد | ستوده تر ، بسیار ستوده | عـــربی |
احـــــــمدالله | پرستش گر خدا | عـــربی |
اخـــتر | ستاره ، مبارک ، عـــــید | دری و پشت |
اختـــیار | قادر و مختار بودن ، ضد جبریه | عـــربی |
اخلاص | پاک و خالص ، دوستل پاک و بی ریا | عـــربی |
ادریـــس | نام یک پیغمـــبر | عـــربی |
ارجمــند | با ارج ، با ارزش ، گرانبها ، صاحب قدر و قیمت ، عزیز و گرامی | دری / فارسی |
ارسلان | شیر درنده ، مجازاً مرد شجاع | ترکــــــی |
ارشـــاد | راه نمودن ، راهنمایی نمودن ، هدایت نمودن براه راست | عـــربی |
ازمری / زمری | ابن شلوم یکی از نقبای اسباط بود ، شخصی که سردار ایله بن بعشا بوده ، پس از آن بر اسرائیل سلطنت یافت | پشتـــو |
اسحاق | یک پیامبر ، پسر ابراهیم علیه السلام | عـــربی |
اســـد | شیر درنده ، پنجمین ماه از ماه های دوازده گانه خورشیدی | عـــربی |
اسد الله | شیر خدا | عـــربی |
اســـرار | راز ها ، جمع سر | عـــربی |
اسکـــندر | اِسکَنْدَر مَقْدونی (۳۵۶ تا ۳۲۳ پیش از میلاد) در غرب مشهور به «اسکندر کبیر» | یونانـــی |
اســـلام | تسلیم شدن ، داخل شدن در دین اسلام ، گردن نهادن | عـــربی |
اســـلم | سالم تر ، بی گزند تر | عـــربی |
اسماعیــل | نام پسر حضرت ابراهیم علیه السلام | عـــربی |
اشـــرف | شریفتر ، بزگوار ، بزرگتر بلند تر ، با شرف | عـــربی |
اشـــکان | برگرفته از نام خاندان شاهی اشکانیان باستان | دری / فارسی |
اصغـــر | صغیر تر ، کوچکتر ، خوردتر | عـــربی |
اصـــلاح | سر و سامان دادن ، آراستن ، نیکویی کردن به کسی | عـــربی |
اصـــیل | آزاده ، شریف ، باشکوه ، نیک نژاد ، پاک زاد | عـــربی |
اعتـــماد | تکیه کردن ، متکی شدن به کسی و کاری را به او سپردن | عـــربی |
اعظـــم | بزرگتر، بزرگوارتر | عـــربی |
افتـــخار | فخر کردن ، نازیدن ، سر افرازی | عـــربی |
افتخـــارالدین | سرفرازی دین | عـــربی |
افروز | روشنایی ، نور افکنی ، سایه روشن ، احتراق | دری / فارسی |
افشـــار | معاون و شریک ، نام ایل نادرقلی که به همین مناسبت نادر شاه افشار خوانده شد، (در موسیقی ایرانی) گوشه ای در دستگاه شور (آوازِ افشاری) - نام ناحیةایی در کردستان (نگارش کردی | دری / فارسی |
افشــین | یک فرمانده ارشد در زمان باستان | دری / فارسی |
افضل | فاضل تر ، افزون تر ، برتر | عـــربی |
اقبـــال | روی آوردن ، بخ و طالع | عـــربی |
اکـــبر | بزرگتر ، بزرگ ، سالمند تر | عـــربی |
اکـــرام | بزرگ داشتن ، گرامی داشتن ، احترم کردن ، بخشش | عـــربی |
اکـــرام الله | گرامی خدا | عـــربی |
اکـــرم | گرامی تر ، جوانمرد تر ، جوانمردتر | عـــربی |
الله بخش | بخشش خدا ، هدیه خدا | عـــربی |
المـــاس | المــــاس ، گوهری است درخشان و سفت | دری / فارسی |
الهـــام | در دل افکندن ، تلقین کردن | عـــربی |
الیـــاس | نام یکی از پیامبران | عـــربی |
امـــان | بی ترس شدن ، بی بیم شدن ، آسایش و راحتی | عـــربی |
امان الدین | اعتماد دین | عـــربی |
امان الله | علاقه مند به خدا | عـــربی |
امتیـــاز | برتری داشتن ، مزیت داشتن | عـــربی |
امـــداد | جمع مدد ، کمک رسانی ، یاری ، همدستی | عـــربی |
امیـــر | فرمانده ، فرمانروا | عـــربی |
امــــین | راستکار ، راد ، درست کار ، صادق | عـــربی |
انتخــــاب | برگزیدن ، پسند ، منتخب | عـــربی |
انتظـــار | چشم براه بودن ، چشمداشت | عـــربی |
انصـــاف | عدل و داد ، راستی کردن | عـــربی |
انـــصار | یاران ، یاری کنندگان | عـــربی |
انور | روشنتر ، درخشانتر ، تابناکتر | عـــربی |
انیــــس | انس گیرنده ، خوی گیرنده ، یار و همدم | عـــربی |
ایثـــار | دیگری را برخود برتری دادن و سو او را بر سود خود مقدم داشتن | عـــربی |
ایـــرج | یکی از شخصیت های شاهنامه | دری / فارسی |
ایـــمان | عقیده، اعتقاد، باور داشتن ، اعتقاد داشتن ، معتقد بودن | عـــربی |
ایمـــل | ؟؟؟ | پشتـــو |
ایـــوب | نام پیامبری ، حضرت ایوب علیه السلام | عـــربی |
بیشتر بخوانید :
دیدگاه ها