حسني با مادر بزرگش در ده قشنگي زندگي مي كرد . حسني يك بزغاله داشت و اونو خيلي دوست داشت . روزها بزغاله را به صحرا مي برد تا علف تازه بخورد .هنوز پاييز شروع نشده بود كه حسني مريض شد و يك ماه در خانه…
يكي از ثروتمندان ، ميهماني باشكوهي ترتيب داد و از همهي اشراف و مقامات بلندپايهي شهر دعوت كرد تا در ميهمانياش شركت كنند.همهي ميهمانان خوشحال بهنظر ميرسيدند. انواع و اقسام…
در زمان سلطنت خسرو پرويز بين ايران و روم جنگ شد و در اين جنگ ايرانيها پيروز شدند و قسطنطنيه كه پايتخت روم بود بمحاصره ي ارتش ايران در آمد و سقوط آن نزديك شد .مردم رم فردي را به نام هرقل به پادشاهي…
مردي به شهري مسافرت كرد و غريب بود . اتفاقا همان شب فردي به قتل ميرسد . نگهبانان مرد غريب را نزديك محل قتل دستگير مي كنند . و او را نزد قاضي مي برند . و چون مرد ناشناس نتوانست بي گناهي خود را ثابت…
آش نخورده و دهان سوخته در زمانهاي دور، مردي در بازارچه شهر حجره اي داشت و پارچه مي فروخت . شاگرد او پسر خوب و مودبي بود وليكن كمي خجالتي بود. مرد تاجر همسري كدبانو داشت كه دستپخت خوبي داشت و آش…
روزي ملا نصرالدين به يك مهماني رفت و لباس كهنه اي به تن داشت . صاحبخانه با داد و فرياد او را از خانه بيرون كرد . او به منزل رفت و از همسايه خود ، لباسي گرانبها به امانت گرفت و آنرا به تن كرد و…
مثل های بسیاری در زبان فارسی وجود دارد که هنوز در معنای اصلی و نیز در صورت نوشتاری آنها شک و تردید وجود دارد. از آنجا که اغلب مثل ها از طریق دهان به دهان و بصورت شفاهی به نسل های بعدی انتقال یافته و…
ضرب المثل شال و کلاه کردن به چه معناست؟ شال و کلاه کردن به معنای لباس پوشیدن و عازم شدن . (مجازاً) تصمیم قطعی گرفتن ، کمر همت بستن است. هر گاه کسی مهیای رفتن باشد و یا بخواهد لباس رسمی به تن کند تا…
روده درازی کردن: یکریز حرف زدن - پرگویی و وراجی کردن. روز از نو روزی از نو: هرروز برای خود به تلاشی جداگانه نیاز دارد. روزه شک دار گرفتن: در امور و یا کارهای که احتمال شکست و زیان است وارد شدن. رو…
چشم ودل سير است: به هيچ چيز اعتنايي ندارد، اختيار نفس خود را دارد. کاری را پخته کردن: مقدمات انجام و اجرای کاری را فراهم کردن. کار یکبار اتفاق می افتد: در هر کاری باید شرط احتیاط و پیش بینی را…
آب از دهنش راه افتاده (سرازير شده ) : چيزي شديدا توجهش را جلب كرده ، به هوس افتاده . آنان كه منكرند بگو رو به رو كنند : روي خود را از يافتن و شنيدن حقيقت امر برنگردانند. ستاره زحل است : آدم نحس و…
آيينه گو مباش چو اسكندري نماند ( صاحبدلي چو نيست چه سود از وجود دل ... ) : ملك الشعراي بهار همانند : فسانه گشت و كهن شد حديث اسكندر سخن نو آر كه نو را حلاوتيست دگر آردم را بيختم و الكم را آويختم :…
آب به آب شدن ( شده ) : ناسازگار بودن آب و هوا در محل سكونت جديد ،منطقه سكونت خود را تغيير دادن . آن روي ورق را نخواندن : عاقبت كار را در نظر نگرفتن ، در حسابهايم پيش بيني آن نكته را نكرده بودم .…
آب زير كاه بودن ( آب زير كاه ) : مكار و فريبكار بودن ، پنهان كار و حيله گر . ز چرب و نرمي دشمن فريب عچز مخور دلير بر سر اين آب زير كاه مرو آخر پيري و معركه گيري : ارتكاب به اعمال و افعالي كه مناسب…
جنگ زرگري كردن : به طور ساختگي و به ظاهر دعوايي راه انداختن ، به منظور خاصي دعواي دروغي راه انداختن مزه خنك انداختن : شوخيهاي سبك و بيجا كردن. آدم پير شد حريض مي شود : آدم در پيري پر توقع و كم حوصله…
آب از آب تكان نخوردن ( تكان نمي خورد ) : جاي نگراني نبودن ، در همه چيز و همه جا آرامش برقرار است . آب زير پوست كسي رفتن ( آوردن ) ( افتاده ) : پس از يك بيماري سخت فربه شدن ، گشايشي در زندگي خود…
با طناب پوسيده كسي به چاه رفتن: با حرف اين و آن و يا آدم دروغگويي خود را به خطر انداختن ، اعتماد بيجا به كسي كردن. جهانديده بسيار گويد دروغ: سخن كسي كه از سفري بر مي گردد براي شنوندگان عجيب و اغراق…
آسمان و ريسمان بهم بافتن: دروغ و راست سر هم كردن ، حرفهاي بي تناسب و بي ربط گفتن. آب دريا از دهان سگ نجس نمي شود : از بدگويي كردن كسب به كسي ، شخصيت و فضيلت او كاسته نمي شود . همانند : مه فشاند نور و…
میان دعوا حلوا خیر نمی کنند: منتظری در حین دعوا و زد و خورد حرف خوش و خوردنی نثار هم کنند، نتیجه دعوا خسارت و زیان است. میان دعوا اوقات تلخی نکن: به شوخی، چون کسی خشمگین گردد و بنای بد حرفی بگذارد…
کاسه چه کنم در دست داشتن: دچار درماندگی و سرگردانی بودن، همیشه از بخت خود شاکی بودن. کاسه و کوزه را سرکسی شکستن: دق دلی خود را به سرکسی خالی کردن. کاسه و کوزه کسی را بهم زدن: وسایل زندگی کسی را بهم…
چرتش پاره شده : یکه خوردن و بسختی پریدن از خواب. چراغ هیج کس تا صبح نسوزد: روزهای خوش و خوشبختی های انسان دایمی و پایدار نیست. چراغ پای خودش را روشن نمی کند: همانند: کوزه گر از کوزه شکسته آب می…
روغن چراغی ریخته وقف امامزاده : منت گذاشتن خشک و خالی و بی خاصیت. میخ دوز شدن (میخکوب شدن): محکم در جای خود ماندن، بشدت مات و مبهوت شدن. میخ دو شاخ برزمین فرو نرود: با دوئیت و نفاق کاری از پیش…
رکاب دادن : سر موافقت داشتن - مطیع شدن. رگ خواب کسی را به دست آوردن: نقطه ضعف پیدا کردن- کسی را تابع اراده خود کردن. رگ دیوانگیش گل کردن: از شدت خشم دست به کارهای نامعقول و غیر طبیعی زدن. رگ عیرتش…
چاله چوله چيزي را پر كردن: نواقص را برطرف كردن ، قرضها را پرداخت كردن. چاقو دسته خودش را نمي برد: هيچ آدم عاقلي به خودش زيان نمي زند، خويشاوند به خودي آزار نميرساند. چارديواري اختياري: محترم بودن…
گاو بی شاخ و دم : آدم تنومند شوریده و احمق، همانند: غول بی شاخ و دم. گاو پیشانی سفید: معروف و مشهور نزد همه، همه کس او را می شناسد. گاو خوش آب و علف: کسی که از هیچ نوع خوردنی رو گردان نیست، هر چه…
عاشق چشم و ابروی کسی نبودن: مفت و مجانی برای کسی کار نکردن ، بی جهت برای کسی به آب و آتش نزدن. عاشقی پیداست از زاری دل : همانند: رنگ رخساره خبر میدهد از سرضمیر. عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد: به دست…
ضامن بهشت و دوزخش نیستم: من وظیفه خودم را به خوبی انجام میدهم وکاری به بد و خوب بعدش ندارم. ضرب شستی به کار بردن: برای پیشرفت امر خود تدبیری به کار بردن، با هر حیله بر حریف غالب شدن. ضرب دستش را…
نشخوار آدمیزاد حرف است: اگر پرگویی می کنم ایرادی ندارد، حرف زدن خود نوعی از سرگرمی است. نشسته پاک است: به شوخی، شخصی است که به تمیزی بدن و جامه اش بی اعتناست. نصیب کسی را کسی نخورد: همانند: روزی کس…
عبارت مثلی بالا کنایه از بدشانسی و بداقبالی است، یعنی بخت یاری نکرد که موفق شود و تصادفات روزگار مانع از آن شد که به مقصود نایل آید. هر سال که سرما و یخبندان حسابی میشد کار و بار صاحب یخچالها سکه…
پدری به پسرش وصیت کرد که در عمرت این سه کار را نکن:راز دل به زن مگو با نو كیسه معامله نكن با آدم كم عقل رفیق نشو .بعد از این که پدر از دنیا رفت پسر خواست بداند که چرا پدرش به او چنین وصیتی کرده؟ پیش…
پناه بر خدا از منافقان روزگار كه در لباس دوستی جلوه می كنند ولی چون وثوق و اعتماد طرف مقابل را جلب كردند در فرصت مناسب از پشت خنجر می زنند و دشنه را تا دسته در قلب دوست فریب خورده فرومی كنند. افراد…
این مثل سائره در مورد افرادی به كار می رود كه سخت خشمگین شوند و حالتی غیر ارادی و دور از عقل و منطق به آنها دست دهد. در چنین مواقعی چهره اشخاص پرچین و سرخ گونه می شود، رگ های پیشانی و شقیقه ورم می…
هر گاه كسی از كیسه دیگری بخشندگی كند و یا از بیت المال عمومی گشاد بازی نماید عبارت مثلی بالا را مورد استفاده و استناد قرار داده، اصطلاحا می گویند : «فلانی از كیسه خلیفه می بخشد.» عبد الملك بن صالح از…
آدمی را وقتی خجلت و شرمساری دست دهد بدنش گرم می شود و گونه هایش سرخی می گیرد. خلاصه عرق شرمساری كه ناشی از شدت وحدت گرمی و حرارت است از مسامات بدنش جاری می گردد. عبارت بالا گویای آن مرتبه از شرمندگی…
این مثل در مورد افرادی به كار می رود كه از خود راضی باشند و عجب و تكبر بیش از حد و اندازه آنها دیگران را ناراحت كند. در چنین مواردی گفته می شود : «مثل اینكه از دماغ فیل افتاده.» در خلال مدت شش ماه كه…
افراد حریص و طماع را «اشرف خر» گویند. این نام و عنوان مخصوصا به آن دسته از طمعكاران اطلاق می شود كه حرص و طمع و ولع آنها سرانجام به ندامت و پشیمانی منتهی می گردد. نه خود می خوردند و نه به دیگران می…
عبارت بالا از مصطلاحات باده خواران و میگساران است كه چون به اقتضای مجلس انبساط خاطری دست دهد و هوس نوشیدن باده كنند، به ساقی مجلس اشارتی كرده می گویند : «اشكی بریز» و یا به اصطلاح دیگر، «اشك چشمی…
گریه دروغین را به اشك تمساح تعبیر كرده اند. خاصه گریه و اشكی كه نه از باب دلسوزی، بلكه از رهگذر ریا وتدلیس باشد، تا بدان وسیله مقصود حاصل آید و سو نیت گریه كننده جامه عمل بپوشد. اشك تمساح می ریزد…
اگر چه عبارت مثلی بالا به همین صورت بر سر زبانهاست ولی با توجه به جریانی که روی داده فکر می کنم به این صورت باید تغییر داده شود «آنکه الاغ را به پشت بام برد خودش باید پایین بیاورد» و شاید همین واقعه…
چون مطلبی آنقدر واضح و روشن باشد که احتیاج به تعبیر و تفسیر نداشته باشد، به مصراع بالا استناد جسته ارسال مثل می کنند. این مصراع از شعر زیر است که ناظم آن را نگارنده نشناخت : پرسی که تمنای تو از لعل…