دلگرم
امروز: جمعه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۱۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۲۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی
نتيجه توسل به امام زمان (ع) در مسجد جمكران
6
زمان مطالعه: 7 دقیقه
نتيجه توسل به امام زمان (ع ) در مسجد جمكران - توسل به امام زمان -کتاب مسجد مقدس جمکران - حضرت بقيه الله ارواحنا فداه - بقيه الله- متوسل - حاج سيد حسن ابطحى

حضرت حجه الاسلام و المسلمين آقاى حاج سيد حسن ابطحى فرمودند:

آن وقتها در قم وقتى طلبه اى ازدواج مى كرد، ديگر به او در مدرسه جا نمى دادند و طبعا مى خواست براى خود و همسرش خانه اى تهيه كند كه هم در آن زندگى نمايد و هم يك اطاق لااقل براى مطالعه و پذيرايى و كتابخانه داشته باشد.

نتيجه توسل به امام زمان (ع ) در مسجد جمكران

نتيجه توسل به امام زمان (ع ) در مسجد جمكران

ما كه از نظر مادى وضعمان خوب نبود، مجبور بوديم كه با يكى از دوستان كه نسبتى هم با ما داشت يك خانه سه اطاقه دربست ، اجاره كنيم و يك اطاق آن براى پذيرايى و مطالعه و كتابخانه قرار دهيم و هر كدام يك اطاق هم براى زندگى داشته باشيم .

يك روز جمعه اى من در اطاق كتابخانه نشسته بودم و مطالعه مى كردم ، ديدم صاحبخانه (كه زنى بود) در زد و وارد منزل شد و از اهل بيت ما ايرادهائى موذيانه كه به بهانه گيرى بيشتر شبيه بود گرفت و زياد او را اذيت كرد.

من دلم شكست . همان ساعت حركت كردم و از قم پياده با دوستم به مسجد جمكران براى توسل به حضرت بقيه الله ارواحنا فداه رفتيم تا نزديك غروب به مسجد متوسل بوديم ، ناگهان حالتى به من دست داد كه نمى توانم كيفيتش را وصف كنم در آن حال حضرت بقيه الله عليه السلام به من فرمودند: به منزل كه برويد آن كسى كه بايد براى شما منزل بخرد در اطاق پذيرايى تان نشسته است .

من اين مطلب را به دوستم گفتم و با هم حركت كرديم و به قم آمديم و يكسره به منزل رفتيم ، وقتى در منزل را باز كردند ديدم چراغ اطاق پذيرايى روشن است .

سوال كردم كه آيا مهمان داريم ؟

اهل بيت گفتند: بله فلانى است (ايشان يكى از دوستان بازارى تهرانمان بود كه هر وقت به قم مى آمد وارد منزل ما مى شد و در آن زمان او زياد ثروتمند نبود كه بتواند يك منزل براى ما از پول خودش بخرد.)

به هر حال وارد اطاق شديم و سفره شام را پهن كرديم ، وقتى مشغول شام خوردن شديم ميهمانمان گفت : من شنيده ام در قم مقبره هايى مى سازند و مى فروشند و من هم امروز آمده ام تا براى فاميل خودمان در قبرستان يك مقبره بخرم .

من گفتم : مانعى ندارد و ديگر موضوع به سكوت گذشت .

ولى آن شب به حضرت بقيه الله عليه السلام متوسل شدم و عرض كردم : معلوم مى شود كه عمر ما تمام شده كه ايشان قصد مقبره خريدن دارد و طبعا چون ما با او رفيق هستيم حتما ما را هم در آن دفن خواهد كرد.

ولى صبح كه براى ميهانمان صبحانه آورديم . ديديم رايش تغيير كرده و مى گويد: انسان هر كجا دفن شود. بايد عملش صالح باشد تا عالم برزخ را راحت بگذارند، حالا مى خواهد بالاى قبرش ساختمان داشته باشد يا نداشته باشد.

ما هم چيزى نگفتيم .

سپس بدون آنكه ما قضيه را براى او بگوييم خود او اضافه كرد و گفت : به شما در اين منزل سخت مى گذرد من فكر كرده ام كه يك خانه در قم بخرم كه لااقل چهار اطاق داشته باشد دو اطاق آن براى شما و دو اطاق ديگر براى من كه هر وقت خودم يا دوستانم به قم آمديم در آن سكونت كنيم .

من به ايشان گفتم : شما خانه را بخريد ولى ما در آنجا نخواهيم ماند (و علت اين نحوه پاسخ به آن ميهمان اين بود كه معمولا بعضى از اهالى تهران در قم منزل مى خريدند و در حقيقت وقتى به دست يك طلبه مى سپردند، عملا از او توقع داشتند هر موقع از شبانه روز در بزنند و وارد شوند آن روحانى از آنها پذيرايى كند و اين برنامه تقريبا همه روزه در دوره هفته ادامه داشت .)

به هر حال ميهمانمان سفارش كرد كه ما براى او منزلى بخريم و گفت : هر زمان خانه خوبى تهيه شد، در تهران به من اطلاع دهيد تا من بيايم و او به تهران رفت .

چند روز از اين جريان گذشت . من فوق العاده ناراحت بودم چون به خيال خودم به من وعده منزل داده بودند و حالا اول اسم مقبره را مى برند، بعد هم كه منزل حواله مى شود، به عنوان سرايدارى و به نام ديگر مى خواهد خريدارى شود و سخت از حضرت بقيه الله ارواحنا فداه گله مند بودم ، تا آنكه در اين بين شبى در خواب ديدم كه شخصى به لباس تجار كه عرقچين بر سر دارد و عبائى بر دوش انداخته با ما ملاقات كرد و گفت :

بيائيد برويم منزل را ببينيد اگر پسنديديد برايتان بخريم ما با او رفتيم منزلى بود شش اطاق داشت و يكى از پايه هايش شكستى خورده بود و من آنرا پسنديدم و او آن منزل را از طرف ميهمان فوق الذكرمان براى ما خريد.

من وقتى از خواب بيدار شدم به دست هم منزلم جريان خواب را گفتم : او هم تعبير كرد كه انشاء الله ما صاحب منزل خواهيم شد.
ولى همان روز، نامه اى از طرف آن ميهمان از تهران آمد كه فلانى با اين آدرس منزلى سراغ دارد. شما برويد اگر منزل را پسنديديد بگوئيد ايشان به من خبر دهد تا من به قم بيايم و آن را بخرم .

ما با آن آدرس به منزل همان كس كه معرفى شده بود رفتيم . با كمال تعجب ديدم اين همان كسى است كه من او را شب گذشته در خواب ديده بودم ، حتى همان عرقچين را بسر و همان عبا را به دوش دارد؟

امام زمان

من به دوستم گفتم : اگر منزل هم همان منزلى باشد كه من در خواب ديده ام ، منزل براى ما خريدارى مى شود.

اتفاقا وقتى آقاى معرفى شده ما را به منزل مورد نظرش برد با كمال تعجب آن منزل شش اطاق داشت و يكى از پايه هايش شكست خورده بود ولى صاحب منزل قيمت را بالا گفت و ما را رد كرد.

شخص معرفى شده گفت : اين منزل آن ارزش را ندارد و من براى شما منزل ديگرى تهيه مى كنم .

من به دوستم گفتم : اين منزل را ما مى خريم و به ما هم تعلق پيدا مى كند، حال چگونه انجام مى شود خدا بهتر مى داند.

فرداى آن روز صاحب منزل مرا در صحن حضرت معصومه عليهاالسلام ديد و گفت : من از صبح دنبال شما مى گردم ، عيالم خواب ديده كه چرا ما شما را از در منزلمان رد كرده ايم و خلاصه اگر مايل باشيد حاضريم به هر قيمتى كه شما بخواهيد منزل را تقديم كنيم .

من به او گفتم : ايشان منزل را براى ما نمى خواهد بلكه براى يكى از محترمين تهران مى خرند و چون او با ما رفيق است ، به ايشان سفارش كرده كه با نظارت ما خريدارى شود.

صاحب منزل گفت : اگر اين طور است من منزل را به او نمى دهم چون عيالم گفته در خواب به من گفتند: چرا آن سيدها را از خانه ات برگردانيده اى ؟

خلاصه من به منزل شخص معرفى شده رفتم و جريان گفتگويم را با صاحب خانه براى او شرح دادم ، شخص معرفى شده گفت : اين طور نيست دوست مشترك تهرانيمان مى خواهد منزل را براى شما بخرد.

فورا نامه اى براى او نوشت و او به قم آمد و خانه را براى ما خريدند و چون من عفت نفس عجيبى داشتم و نمى خواستم پول منزل را از او قبول كنم ، به من گفت : اين را بدان كه پول منزل را من نمى دهم و كسى كه داده شما او را نمى شناسيد و او هم شما را نمى شناسد!

بنا بر اين زيربار منت كسى نيستيد و تنها از امام زمان عليه السلام تشكر كنيد من وقتى دوباره به مسجد جمكران شايد هم براى تشكر رفتم باز همان حالت مخصوص به من دست داده از آقا سوال كردم كه چرا همان شب اول به وسيله فلانى براى ما خريدارى نشد؟ يعنى اول اسم مقبره و سپس منزل براى ديگرى برده شد و پس از دو ماه سرگردانى به وعده وفا فرموديد و به ما منزلى عنايت كرديد؟

فرمودند: كه اگر همان روز اول داده مى شد قدرش را نمى دانستيد و خوشحالى زيادى پيدا مى كرديد.

منبع: کتاب مسجد مقدس جمکران



این مطلب چقدر مفید بود ؟
4.3 از 5 (6 رای)  

دیدگاه ها

اولین نفر برای ثبت دیدگاه باشید !


hits