دلگرم
امروز: سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ برابر با ۰۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۱۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی
تفاوت وحی و الهام چیست؟
4
زمان مطالعه: 28 دقیقه
پديده «وحى» هم همانند «اِلهام»، به تابناك شدن درون در مواقع خاص اطلاق مى شود؛ با اين تفاوت كه منشأ «الهام» بر الهام گيرنده پوشيده است، ولى منشأ «وحى» بر گيرنده وحى كه پيامبرانند روشن مى باشد.

تفاوت وحی و الهام چیست؟

وحى و الهام چه تفاوتى با یک دیگر دارند؟

کلمه وحى و مشتقات آن به معانى متعددى در قرآن کریم به کار رفته است و یکى از کاربردهاى آن، به معناى الهام است.وحى رسالى و وحى به پیامبران از سه طریق صورت مى گیرد که در آیه 51 سوره شورا، آمده است.
برخى در تفاوت وحى با الهام گفته اند: در وحى کسى که به او وحى مى شود، هنگام وحى مى داند از کجا و به چه وسیله مطالب به او رسیده است، ولى شخصى که به او الهام مى شود نمى فهمد مطلب را از کجا به دست آورده است. بنابراین الهام نوعى احساس ناخود آگاه است که در بیدارى یا خواب به دست مى دهد.

در پاسخ به این سؤال، ابتدا باید یادآور شد: هر یک از واژه‌های وحی و الهام، به معانی مختلفی به کار می‌روند؛ مثلاً وحی در معنای عام کلمه برای همه‌ی موجودات، حتی غیر انسان نیز به کار می‌رود؛ در حالی که الهام را فقط مورد انسان به کار می‌برند؛ لذا در این معنا، وحی اعم از الهام می‌باشد.

اما اگر معنای خاص وحی (وحب به انبیا، وحی تشریعی) را در نظر داشته باشیم، چنان که گفتیم، شامل معارفی می‌شود که شخص به صورت آگاهانه دریافت می‌کند؛ اما الهام، اعم از ان است؛ یعنی، همه‌ی معارف آگاهانه و غیر آگاهانه‌ای که از جانب خدا و ملائکه به انسان می‌رسد.
پس هنگامی که از تفاوت این دو واژه می‌پرسیم، باید ابتدا نگاه کنیم که از هر یک چه منظوری اراده شده است. مثلاً برای نمونه، به نظرات چند تن از بزرگان اشاره می‌کنیم:

صدرالمتألهین، وحی و الهام را از علوم و معارفی می‌داند که به طور ناخواسته وارد قلب می‌شود؛ با این تفاوت که وحی را از علوم و معارفی می‌داند که دریافت کننده از سبب و علتی که عطا کننده‌ی این معارف از جانب خداست، آگاه می‌باشد و او را مشاهده می‌کند؛ ولی در الهام، او را نمی‌بیند.

تفاوت وحی و الهام

مرحوم فیض کاشانی مطلب را به این صورت بیان می‌کند:
«انسان علومی را که بدیهی و ضروری نیستند، ممکن است به دو شیوه فرا بگیرد. یک شیوه، استدلال و آموختن است که این قسم، مخصوص عالمان و حکیمان است و اصطلاحاً اعتبار و استبصار [و علم اکتسابی] نامیده می‌شود.
قسم دیگر آن است که خود این معارف بر دل هجوم می‌آورند؛ گویی از جایی که خود شخص نمی‌داند، در دل او افکنده می‌شود. این هم دو گونه است:

گاهی از سببی که این علم را در دل افکنده است، اطلاع ندارد. این قسم الهام و دمیدن در سویدای دل نام دارد؛ به شرطی که در دل افکنده شود و اگر در گوش طنین اندازد، سخن فرشته نامیده می‌شود و به اولیا و امامان اختصاص دارد. گاهی، از سبب ان هم آگاهی دارد که وحی نامیده می‌شود و مخصوص پیامبران و فرستادگان الهی است… .
پس تنها تفاوت الهام و سخن فرشتگان با علم اکتسابی، در طریق و کیفیت زوال حجاب و علت آن است؛ و نیز تفاوت وحی با الهام و سخن فرشتگان در امور مذکور در وضوح و روشنی بیشتر آن است و این که در وحی، فرشته‌ای که علم را افاده می‌کند، مشاهده می‌شود.
اما مولوی در تفاوت این ها بیشتر به شخص گیرنده‌ی پیام توجه کرده است و در تفاوت این ها می گوید:
غیر فهم و جان که در گاو و خر است آدمی را فهم و جانی دیگر است.

تفاوت الهام و تحدیث

پیشتر با مفهوم الهام آشنا شدیم اما «تحدیث» به معنای سخن گفتن است و در مورد کسانی استعمال می شود که با فرشته ها سخن می گفتند، بدون آن که آنها را ببینند؛ مانند امامان معصوم(علیهم السلام) که یکی از امتیازهای آن ها «محدَّث» بودن است؛ یعنی فرشته بر آن ها نازل می شد و مطالبی را املا می کرد و آن ها می نوشتند و یا حفظ می کردند، ولی خود فرشته را نمی دیدند.

در نتیجه الهام و تحدیث، دو مقوله ی از هم جدایند؛ الهام امری نفسی و قلبی، و تحدیث، سخن گفتن ملائکه با افراد خاص است. افزون بر آن، «الهام» برای انسان های عادی ممکن و واقع نیز شده است، ولی «تحدیث»، تنها برای کسانی رخ می دهد که مشمول عنایت های ویژه الهی قرار گرفته و از انسان های عادی برترند.
تفاوت دیگر آن است که در الهام، یقین به منبع ممکن است وجود نداشته باشد و گاهی نیز تصور شود که شخصی، و از خودش است؛ اما در تحدیث چنین نیست و محدَّث به منبع سخن یقین دارد و می داند که فرشته با او سخن می گوید.


الهام و تحدیث در روایات

الهام در روایات: الهام یکی از منابع مهم علوم اهل بیت( می‌‌باشد که در روایات مطالبی در مورد آن ذکر شده است. می‌توان احادیث در این موضوع را به دو دسته تقسیم نمود که ائمه در برخی موارد به صراحت و در بعضی دیگر به تلویح درباره الهام سخن گفته‌اند.
در دسته اول از این احادیث لفظ الهام به صراحت ذکر گردیده است. امام رضا% در حدیث مفصلی درباره فضایل امام فرموده است: همانا چون خداى عزّ و جلّ بنده‏اى را براى اصلاح امور بندگانش انتخاب فرماید سینه‏اش را براى آن کار گشوده کند و چشمه‏هاى حکمت در دلش گذارد و علمى به او الهام کند که از آن پس از پاسخى در نماند و از درستى منحرف نشود.

پس چنین فردی معصوم بوده و از قوت و توفیق و استواری برخوردار است و از هر گونه خطا و لغزشی در امان می‌باشد (کلینی، بی‌تا: 1، 290). در روایتی دیگر حضرت کاظم% در تبیین این سخن از امام صادق% که همانا علم ما از چهار حالت خارج نیست یا مربوط به گذشته است و یا نوشته شده و یا در دل وارد می‌شود و یا در گوش تأثیر می‌گذارد فرموده است:

مراد از علم گذشته مربوط به امور پیشین است که می‌دانیم و اما نوشته شده مربوط به آینده است و وارد شدن علم به دل همان الهام می‌باشد، نیز علم تأثیرگذار در گوش امر فرشته است ‏ (همان: ‏1، 394).
در هر دو روایتی که گذشت الهام به عنوان شاخه‌ای از علم ائمه معرفی گردید. اما در حدیث دیگری که ابن عباس از رسول خدا نقل می‌کند الهام در رقابت و در ذیل وحی قرار گرفته است. او می‌گوید شنیدم که آن حضرت فرمود: خداوند پنج چیز به من بخشیده و به على هم پنج چیز عطا کرد.

به من جوامع الکلم (اسمهاى اعظم) خود را عنایت فرمود و به على جوامع دانش را، مرا پیامبر و على را جانشین و وصى من قرار داد، به من کوثر و به على سلسبیل عطا کرد، به من وحى و به على الهام بخشید، من را به سوى آسمان به پیشگاه خود سیر داد و براى على درهاى آسمان را گشود تا آنچه که من دیدم او نیز ببیند و به آنچه من نگاه کردم نگاه کند (مجلسی، بحارالانوار،1404: 8، 28).
دسته دوم احادیثی هستند که تلویحاً و نه به صراحت به الهام اشاره کرده‌اند به این نحو که به افزایش علوم اهل بیت اشاره دارند و قطعاً فیضان این علوم از طریق الهامات غیبی بوده است. این فزونی علم در هر شب و روز، در شبهای جمعه و در شب قدر هر سال واقع می‌گردد که شریف‌ترین علوم ایشان می‌باشد.

امام کاظم% در روایتی که علم امامان شیعه( را به سه متعلَق گذشته، آینده و پدیدشونده تقسیم می‌کند در توضیح علم پدیدشونده اشاره می‌فرماید که این علم از راه الهام به دل و تأثیر در گوش حاصل می‌شود و آن بهترین دانش ماست (کلینی، بی‎تا: ‏1، 393).
در روایت دیگری نقل شده که ابوبصیر از امام صادق% درباره بابی از علم پرسید که پیامبر اکرم6 به علی% آموخت که به واسطه آن هزار باب علم گشوده گشت. سپس درباره جفر، جامعه و مصحف فاطمه& از امام پرسید و ابوبصیر در انتهای توضیحات امام می‌گوید به خدا سوگند که این همان علم کامل است.

اما امام% با رد اندیشه او می‌فرماید: اینها نوعی از علم است ولی علم کامل نیست. علم کامل علمى است که در هر شب و هر روز راجع به موضوعى پس از موضوع دیگر و چیزى پس از چیز دیگر تا روز قیامت پدید آید (همان: ‏1، 346). در شرح عبارت «قَالَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ وَ لَیسَ بِذَلک» گفته شده علم خاصی که اشرف علوم اهل بیت است از راه حواس ظاهری و خواندن کتاب و تحصیل تقلیدی علم (علم اکتسابی) حاصل نمی‌شود.
آن علم شریف (علم لدنی) علمی است که از جانب خداوند متعال بر قلب امام هر ساعت و هر روز افاضه گشته و حقایق ربانی بر قلب ایشان منکشف می‌گردد (مدنی شیرازی، 1409: 1، 111).

در منابع روایی بابی از قول ائمه( نقل شده که علوم ایشان در شبهای جمعه افزوده می‌شود (کلینی، بی‎تا: ‏1، 372-375؛ صفار، 1389: 1، 485 -492). در باب دیگری آمده علوم ایشان در شبهای قدر فزونی می‌یابد (همان: 1، 350-372؛ همان: 1، 778-796).
بنابراین این علومی که به تعبیر روایات در برخی اوقات خاص یا هر شب و روز و به وجهی دقیق‌تر می‌توان گفت که در هر لحظه از جانب خداوند بر ائمه افاضه می‌گردد از طریق الهام بر قلب ایشان تحقق می‌یابد.

تحدیث در روایات: در میان مسلمانان افرادی به عنوان محدّث نام برده شده‌اند همان‌طور که در امت‌های گذشته چنین افرادی بوده‌اند. به گفته صاحب الغدیر احادیث زیادی از پیامبر اکرم در صحاح و مسندها از طریق عامه و خاصه از این واقعیت خبر داده است.
محدّث کسی است که ملائکه با او سخن می‌گویند بدون اینکه پیامبر باشد و یا فرشته را ببیند و یا آنکه در قلب او علومی به طریق الهام و مکاشفه از طرف خداوند متعال ایجاد شود و یا آنکه در قلبش حقایقی که بر دیگران مخفی است پدید آید. از نظر شیعه علی و فرزندان او محدّث هستند (امینی، 1416: 5، 67).

الهام با وحی چه فرقی دارد

در احادیث متعددی از قول ائمه آمده است که هر امامى از خانواده ما محدّث است (کلینی، بی‎تا: 2، 13؛ مجلسی، بحار الأنوار، ، 1404: ‏26، 67). به نحوی که اصل این مطلب برای اصحاب ایشان امری عادی و مقبول بوده است اما ظاهراً ماهیت محدّث بودن ائمه برای یاران‌شان چندان روشن نبوده است. این مطلب را می‌توان از روایتی که حمران بن اعین در باب تحدیث نقل می‌کند، دریافت.

او می‌گوید: من نزد رفقایم رفتم و گفتم: خبر شگفتى براى شما آورده‏ام، گفتند: چه خبر؟ گفتم از امام باقر شنیدم که می‌فرمود: همانا على% محدث بود، آن‌ها گفتند: تا از او نپرسى چه کسى با او سخن مى‏گوید، کار مهمی نکرده‏اى. من به سوى امام مراجعت کردم و سخن رفقایم را بازگو کردم، آن حضرت به من فرمود: فرشته‏اى با او حدیث می‌گوید، گفتم می‌فرمایید على پیغمبر است؟ امام با دست اشاره کرد که نه و فرمود: بلکه مانند همدم سلیمان یا همدم موسى یا ذو القرنین است (کلینی، بی‏تا: ‏2، 14).

اکثر دانشمندان اهل سنت نیز معتقدند بعد از پیامبر افرادی هستند که با ملائکه سخن گفته و حق و باطل را تشخیص می‌دهند (بخاری، 1401: 5، 78؛ مسلم، بی‎تا: 7، 115).
برخی از ایشان نیز معتقدند که امام جعفر صادق% و اهل بیت پیامبر به داشتن مقام تحدیث نسبت به دیگران اولویت دارند (ابن‌خلدون، 2006: 2، 764). از رسول خدا درباره معنای تحدیث سؤال شد آن حضرت فرمود که محدّث کسی است که فرشتگان بر زبان او سخن می‌گویند (ابن حجر عسقلانی، 1959: 7، 41؛ متقی هندی، 1959: 92، 595).

ائمه شیعه عمدتاً در ضمن محدّث شمردن خود برای این‌که شائبه نقض خاتمیت را انکار کنند تصریح کرده‌اند که با وجود همه این علومی که ما داریم پیغمبر نیستیم و پیغمبرى بعد از پیغمبر ما نخواهد آمد (کلینی، بی‎تا: ‏1، 393). بنابراین با توجه به اعتقاد فراگیر همه مسلمانان بر خاتمیت، شیعه و سنی تحدیث با ملائکه را دلیل پیامبر بودن شخص محدّث نمی‌دانند.

در روایات فراوانی از اهل بیت نقل شده که ایشان میان رسول، نبی و امام فرق می‌گذارند و امام را محدّث خطاب می‌کنند. برید عجلی نقل می‌کند که از حضرت صادق% فرق بین رسول و نبى و محدّث را پرسیدم؟ آن حضرت فرمود: «الرَّسُولُ الَّذِی تَأْتِیهِ الْمَلَائِکةُ وَ تَبْلُغُهُ عَنِ اللَّهِ تَبَارَک وَ تَعَالَى وَ النَّبِی الَّذِی یرَى فِی مَنَامِهِ فَمَا رَأَى فَهُوَ کمَا رَأَى وَ الْمُحَدَّثُ الَّذِی یسْمَعُ کلَامَ الْمَلَائِکةِ وَ ینْقَرُ فِی أُذُنِهِ وَ ینْکتُ فِی قَلْبِه‏»

(مجلسی، بحار الأنوار، 1404: ‏26، 75) رسول کسى است که فرشته بر او نازل مى‏شود و پیغام از طرف خداوند مى‏آورد اما نبى کسى است که در خواب مى‏بیند و هر چه در خواب دید واقعیت است اما محدّث کسى است که صداى ملک را می‌شنود و به گوش او می‌خورد و به قلبش القاء می‌گردد.
در حدیث دیگری در باب تفاوت میان رسول و نبى و امام از قول امام رضا% آمده است که بر رسول جبرئیل نازل مى‏شود در حالی که او را مى‏بیند و صدایش را می‌شنود اما نبى گاهى سخن جبرئیل را می‌شنود و گاهى شخص او را می‌بیند و سخنش را نمی‌شنود، نیز گاهی اوقات در خواب به او خبر می‌دهند مانند خواب ابراهیم% و اما امام آن‌ است که سخن را می‌شنود و شخص را نمی‌بیند (همان: 26، 75؛ کلینی، بی‎تا: ‏1، 248).

مجلسی در استنباط از این روایات معتقد است که امام احکام شرعی را در خواب نمی‌بیند اما نبی گاهی در خواب حکم شرعی را می‌بیندمثل رؤیای ابراهیم% و فرق بین امام و رسول و نبی در این است که رسول همیشه هنگام القاء حکم شرعی فرشته را می‌بیند ولی نبی و امام در حال القاء حکم، فرشته را نمی‌بینند گرچه ممکن است در سایر احوال، ملائکه را ببینند.

لذا القاء ملک بر رسول و نبی بر وجه تعلیم است و القاء ملک بر امام بر وجه تنبیه می‌باشد (مجلسی، مرآة العقول، 1404: 2، 289).حال در این‌جا این پرسش مطرح است که چرا در روایاتی که گذشت در توصیف محدث آمده که او صدای فرشته را می‌شنود اما او را نمی‌بیند؟
آیا این روایات رؤیت را به‌طور مطلق از محدث نفی می‌کند؟ در حالی چنین روایاتی در باب محدّث نقل شده که در برخی آیات قرآن و روایات به رؤیت فرشته صراحتاً اشاره شده است.

در داستان حضرت مریم% آمده است که وی در حال سخن گفتن با فرشته او را می‌بیند (مریم: 17-19). نیز در ماجرای بشارت فرشتگان به فرزندآوری همسر حضرت ابراهیم% آن بانو نیز فرشتگان را در حال سخن گفتن مشاهده می‌کند.
(هود: 69-73) علاوه بر این آیات در روایات نیز وارد شده که امام صادق% فرمود: «إِنَّ مِنَّا لَمَنْ یعَاینُ مُعَاینَه» (مجلسی، بحار الانوار، 1404: 26، 19)
نیز فرمود: «فینا و الله من ینقر فی أذنه أو ینکت‏ فی قلبه و یصافحه الملائکه» (صفار، 1389: 2، 189).

به منظور رفع این تعارض می‌توان گفت ملاک اینکه انسانی به مقام تحدیث رسیده باشد این است که بتواند صدای ملائکه را بشنود و رؤیت ایشان جزء شرایط تحدیث نیست. یعنی دیدن ملائکه لزومی ندارد گرچه ممکن است صاحب مقام تحدیث به دلیل وسعت روحی و دارا بودن درجات عالی کمال به رؤیت ملائکه نیز نایل گردیده باشد.

چنانکه پیامبر اکرم فرمود: یا علی تو می‌بینی آنچه را من می‌بینم و می‌شنوی آنچه را می‌شنوم جز این‌که تو نبی نیستی (نهج البلاغه، خطبه234). نکته دیگری که در این باب قابل طرح است این‌که رؤیت ملائکه مراتبی دارد که عالی‌ترین مرتبه آن رؤیت ملائکه بدون تنزّل و تمثّل ایشان و رؤیت مقام واقعی ایشان است و در مرتبه پایین‌تر رؤیت ملائکه و به خصوص جبرئیل به صورت تمثل یافته می‌باشد.

ممکن است منظور روایات از تفاوت مقام رسول و امام، رؤیت مقام جبروتی جبرئیل ‌باشد که این مقام خاص رسول اکرم6 است، گرچه رؤیت ملائکه به صورت تمثل یافته برای محدّثان مانعی ندارد.
وجه دیگری نیز می‌توان در نظر گرفت که مراد از رؤیتی که در روایت نفى شده، رؤیت وحى تشریعى باشد. یعنی محدث فرشته‏اى را که احکام شرعی را نازل مى‏ کند نمى‏بیند، براى اینکه خداى تعالى خواسته است مقام انبیاء و رسولان تشریع‌کننده محفوظ باشد و به دست هر شخصی حکم شرعى نازل نکند، لیکن این احتمال بعید است که منظور از عبارت «ولى فرشته‏اى را نمى‏بیند» این باشد که شریعت بر او نازل نمى‏شود .

این نقد را نیز می‌توان بر مرحوم مجلسی وارد کرد که وی در مواجهه با روایات مربوط به تفاوت امام و رسول و نبی دچار خطا گردیده، زیرا گمان کرده شرط تحدیث، عدم رؤیت ملائکه و صرفاً شنیدن صدای ایشان است. لذا در شرح این حدیث از امام صادق% که فرمود: «إِنَّ مِنَّا لَمَنْ یعَاینُ مُعَاینَه» (مجلسی، بحار الانوار، 1404: 26، 19) معتقد است که ائمه در حال دیدن ملائکه مورد خطاب قرار نمی‌گیرند.

(معاینه در غیر وقت مخاطبه) و وقتی مورد خطاب قرار می‌گیرند ملائکه را نمی‌بینند یا اینکه منظور از «معاینه» رؤیت روح القدس می‌باشد که در زمره ملائکه نیست (همان: مرآة العقول، 1404: 3، 136). در حالی که حداقل شرط تحدیث شنیدن صدای ملائکه است و رؤیت یا عدم رؤیت، شرط تحدیث نیست. بلکه این رؤیت اولاً بستگی به مراتب نفس محدّث و ثانیاً بستگی به تفاوت مراتب مکاشفه‌ی وی دارد.

اگر محدّث نفس کامل‌تری داشته باشد علاوه بر شنیدن، امکان رؤیت هم دارد چنانکه در قسمت قبل شواهدی از قرآن و روایات در اثبات این مساًله ذکر گردید. البته با وجود این‌که ائمه از عالی‌ترین مرتبه نفوس برخوردارند گاهی به دلیل تفاوت حالات معنوی ایشان و مراتب مکاشفات و تجلیات گوناگون اسماء الهی بر ایشان، صدای ملک را شنیده اما او را نمی‌بینند و گاهی رؤیت ملک و گفتگوی با او رخ می‌دهد.

در نهایت می‌توان بر اساس روایات، اقسام مختلف تحدیث ملائکه و مصادیق آن را به تفکیک ذیل نام برد:

  • نشانه‌گذاری درگوش «نکت فی الاذن» (مجلسی، بحار الانوار، 1404: 26، 71)
  • القاء قلبی یا نشانه گذاری در قلب «نکت فی القلب او الصدر» (همان؛ کلینی، بی‎تا: 1، 394)
  • ریختن یا نجوا درگوش «نقر فی الاسماع» (همان)
  • شنیدن صدای فرشتگان «سماع صوت الملائکة» (مجلسی، بحار الانوار، 1404: 26، 19)
  • ریختن در قلب «قذف فی القلب» (همان ، 26، 86 و 19؛ کلینی، بی‎تا: 1، 393)
  • صدایی مانند افتادن زنجیر درتشت «یقَعُ السِّلْسِلَةُ فِی الطَّشْت‏» (مجلسی، بحار الانوار، 1404: 26، 19و 358)
  • دیدن در خواب «رؤیا فی المنام» (همان)
  • دیدن فرشتگان «معاینة الملائکة» (همان: 26، 19؛ صفار، 1389: 1، 817)

الهام و تحدیث به عنوان دو منبع علم و تفاوت آنها با وحی تشریعی

اکثر متکلمان و محدثان شیعه الهام و تحدیث را جزء منابع علم ائمه معصومین معرفی می‌کنند و معتقدند فرق اساسی بین منابع علم ائمه( و پیامبر6 در مسأله وحی است. وحی بر ائمه( نازل نمی‌شود و اصل خاتمیت باب پیامبری بعد از رسول اکرم6 را بسته است و علاوه بر قرآن نصوصی در روایات نیز بر این مسأله دلالت دارد.

فرق وحی با الهام

در نهج البلاغه آمده است که امام علی% بعد از رحلت پیامبر خطاب به آن حضرت فرمود: «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِک مَا لَمْ ینْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیرِک مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاء» (نهج البلاغه، خطبه 226) ای رسول خدا با مرگ تو رشته‌هایی گسسته شده که با مرگ دیگران ‌گسسته نشده بود، رشته نبوت و اخبار غیبی و آسمانی.

فقهای شیعه نیز حکم به ارتداد کسانی مانند فرقه‌های بابیت و بهائیت داده‌اند که ختم رسالت را منکرند (سبحانی،1417: 434). اما با وجود این شیعه اعتقاد دارد که براساس آیات قرآن کریم برخی از بندگان خدا با ملائکه ارتباط داشته‌اند؛ مانند خضر (کهف: 65)، ذی القرنین (کهف: 86-83) مریم (مریم: 19-17) و مادر موسی (قصص: 7) و همسر ابراهیم (هود: 69-71)

که حقایق ملکوتی بر قلب‌هایشان از غیب القاء می‌شده است. بنابراین ارتباط و سخن گفتن با ملائکه از منظر قرآن کریم برای غیر از انبیاء هم امکان دارد.
شیخ مفید معتقد است عقل نزول وحی بر ائمه( را رد نمی‌کند، هم‌چنان که عقل بر بعثت نبی دیگری بعد از پیامبر ما و نسخ شریعت محمدی6 نیز منعی ندارد، بلکه منع نزول وحی بر ایشان به حسب نقل (رجوع به قرآن و سنت پیامبر) و اجماع علمای امت ثابت می‌شود. لذا گرچه ایشان نبی نیستند اما از بندگان صالح خداوندند و اگر کسی قائل شود بعد از پیامبر بر او وحی می‌شود خطا کرده است.

بنابراین اینکه ائمه سخن ملائکه را می‌شنوند از نظر عقلی جایز است و این امر در مورد صدیقان شیعه ممتنع نیست گرچه ابن نوبخت آن را رد کرده است. نیز رؤیاهای انبیاء و ائمه رؤیاهای صادقه هستند و خداوند ایشان را از رؤیاهای باطل مصون داشته است (مفید، اوائل المقالات، 1411: 68).
صدوق در باب علم امام، اصطلاح علم غیب را نمی‌پذیرد اما علم محدود امام به حوادث آینده را قبول دارد. لذا روایاتی درباره علم امامان به حوادث آینده را نقل کرده و پذیرفته است (ابن بابویه، معانی الاخبار،1361: 101) و به همین دلیل به الهام و تحدیث به عنوان یکی از منابع علم ائمه( توجه دارد.

از نظر وی امام مانند سایر افراد بشر است که نیازمند به مربی و راهنما به سوی خداوند می‌باشد، مربی امام خداوند متعال است که از طریق الهام، امام را هدایت می‌کند. وی متذکر شده است که این هدایت الهی، وحی نبوده بلکه از سنخ الهام به مادر موسی می‌باشد (همو، کمال‌الدین‌ و تمام ‌النعمه، 1361: 2، 573).

کراجکی به عنوان یکی از متکلمان مکتب بغداد همانند شیخ مفید خواب‌های ائمه( را جاری مجرای وحی دانسته که همواره صادق هستند و میان احکامی که به امام اختصاص دارد و احکام عامی که شامل مردم نیز می‌شود فرق می‌گذارد و قائل است که امام احکام مختص به خود را از طریق الهام الهی دریافت می‌کند و این احکام خاص مربوط به حوادث آینده (غیبی) است (کراجکی، 1410: 1، 370؛ همو، 2، 61).

به نظر می‌رسد اکثر کسانی که برای ائمه قائل به علم لدنی (علم غیب) حتی به صورت محدود هستند الهام و تحدیث را یکی از منابع علم امام معرفی می‌کنند.
البته ممکن است در آثار برخی از ایشان به صراحت درباره الهام مطلبی یافت نشود. به طور مثال ابن میثم بحرانی متأثر از اندیشه‌های ابن‌سینا در باب حصول علم برای امام معصوم% به این نکته اشاره می‌کند که تعلّم، ایجاد علم در متعلّم نیست بلکه معلم نفس او را آماده می‌کند تا علم از مبادی عالیه (ملکوتی) بر متعلم اشراق گردد، حصول علم در امام معصوم% نیز همین گونه است (بحرانی، شرح نهج البلاغه، 1378: 1، 85).

وی همین مطلب را در مورد شخصیت حضرت علی% تطبیق می‌دهد که آن حضرت از دوران کودکی ملازم دائمی رسول خدا بوده و در این مدت حضرت رسول6 نحوه سیر و سلوک درونی و شیوه‌های تسلط نفس مطمئنه بر نفس امّاره را به آن حضرت آموزش دادند.
این امر باعث شد تا نفس قدسیه حضرت علی% این استعداد را پیدا کند تا بتواند از مبادی ملکوتی کسب فیض کرده و صور غیبی در نفس ایشان نقش بندد (همو، 3، 140؛ همو، شرح ابن میثم علی مأئة کلمة لأمیرالمؤمنین علی بن ابیطالب، 1349: 247).

سید بن طاووس علم امام% را علم لدنی تعریف می‌کند که این علم بدون تلمّذ نزد استاد در قلب انسان القاء می‌شود و ائمه( بدون تعلّم ظاهری عالم شده‌اند و حتی ایشان نزد پدران خود به صورت رسمی و متداول کسب علم نکرده‌اند. بنابراین معارف الهی از طریق الهام بر ائمه افاضه می‌گردد (ابن طاووس، کشف المحجة لثمرة المهجة، 1349: 90).

وی در ذیل حدیثی که حضرت علی% فرمود: رسول خدا6 زبان مبارکش را در دهان من گذاشت پس در قلب من هزار باب علم باز شد که از هر یک، هزار در علم گشوده گردید، می‌نگارد که این علم از طریق آموزش ظاهری حاصل نمی‌شود بلکه رسیدن به آن از طریق علم لدنی امکان‌پذیر است (همو، الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف، 1400: 1، 136).

در بررسی آثار متکلمان و محدثان شیعه دو نفر از ایشان به تفصیل بیشتری بحث الهام و تحدیث را طرح نموده‌اند که فیض کاشانی یکی از آنهاست. وی قائل است حصول علم در نفس یا به صورت اکتسابی است و یا به صورت هجوم به قلب به گونه‌ای که فرد متوجه آن نباشد.

این القاء علم در قلب یا با مشاهدة فرشته و شنیدن صدای او همراه است، یا با صرف شنیدن صدای ملک بدون مشاهده او حاصل می‌شود، یا اثری در قلب می‌گذارد بدون اینکه صدای ملک را بشنود که این قسم اخیر الهام نامیده می‌شود (فیض کاشانی، 1406: 2، 75).
او در بحث تفاوت وحی و الهام و بیان ماهیت آن‌ها متأثر از ملاصدرا گردیده و می‌گوید وحی و الهام از سنخ کشف یا رفع حجاب است که از پس پردة غیب نوری از اسرار ملکوت بر قلب می‌تابد.

اما وحی و الهام در دو مسأله متفاوتند؛ اول اینکه شدت وضوح و نورانیت علم وحیانی بسیار کامل‌تر از الهام است و دوم آنکه در وحی مشاهده ملک مفیض علم، شرط است. تفاوت دوم به این معنا نیست که وحی بی‌واسطه را قبول نداشته باشد بلکه به این معناست که اگر در مواردی وحی به واسطه ملک مفیض انجام شد باید پیامبر بتواند او را مشاهده کند.
سپس او به بیان تفاوت الهام و تحدیث پرداخته و معتقد است علم لدنی به این دو طریق بر قلب انسان افاضه می‌گردد لذا آن‌ها در ماهیتشان و محل نزول علم و علت افاضه آن تفاوت ندارند، گرچه در طریقه زوال حجاب و جهت این زوال با هم متفاوت هستند.

الهام و وحی الهی

در الهام، الطاف خفیة الهی علت زوال حجاب است و ملک رؤیت نمی‌گردد اما در تحدیث، واسطه‌گری ملک علت زوال حجاب است و صدای او شنیده می‌شود (همو،77-78).
مجلسی نیز مانند فیض درباره الهام بحث مبسوطی طرح کرده و معتقد است وحی تشریعی مختص به انبیاء اولوالعزم است و مراد از وحی به مادر حضرت موسی% در آیه شریفه }وَ أَوْحَینَا إِلىَ أُمّ‏ِ مُوسىَ{ (قصص: 7) رؤیای صادقه‌ای بود که سخن خداوند از آن طریق بر مادر موسی الهام گردید (مجلسی، بحارالانوار، 1404: 13، 52). در واقع رؤیای صادقه یکی از مراتب الهام یا محلی برای ظهور الهام الهی است.

وی در بحث تفاوت «رسول، نبی و امام» همانند شیخ مفید معتقد است ملائکه الهی بر ائمه اطهار( نازل گردیده و علوم افاضه شده برایشان از سنخ علم حضوری است (مجلسی، مرآة العقول،1404: 2، 292). اما نزول ملائکه بر ایشان وحی نامیده نمی‌شود، زیرا ائمه معصومین نایبان رسول اکرم6 هستند و تبلیغ ایشان «بالنیابه» می‌باشد.

اما مقام تبلیغ حضرت رسول همانند بعثت ایشان «بالاصاله» است به همین دلیل القاء ملک بر پیامبر6 به وجه تعلیم و بر امام% به وجه تنبیه بوده است. یعنی امام% از پیامبر احکام را آموخته و نزول فرشته بر ایشان تفصیل یا توضیح علوم و احکام قبلی می‌باشد (همان: 2 ، 289).

وی در شرح احادیثی که افاضه علوم بر ائمه( را به طرق گوناگون معرفی می‌کند «نکت فی القلوب» و «قذف فی القلب» را دو مصداق الهام می‌داند اما در باب تفاوت این دو مصداق سخن نمی‌گوید.
نکته دیگر ملاک امام در تشخیص منشأ ربانی علوم القاء شده از منشأ شیطانی آن است که امام با توجه به آرامش و سکینه‌ای که بر قلبش وارد می‌شود متوجه می‌گردد که الهام بر قلب او از جانب خداوند متعال است. چرا که }أَلَا بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئنُّ الْقُلُوبُ{ (رعد: 28) و شیطان هرگز نمی‌تواند در القاءاتش اطمینان در قلب ایجاد کند (مجلسی، مرآة العقول، 1404: 3، 138-136).

همان‌گونه که گذشت عموم متکلمان و محدثان یا به صراحت الهام و تحدیث را به عنوان مصادر علم امام معرفی کرده و آن را توضیح داده‌اند و یا به طور ضمنی آن‌ را پذیرفته‌اند اما در بین محدثان شیعه کسی که الهام را در مورد ائمه نمی‌پذیرد فضل بن شاذان است.

او معتقد است شیعیان به رأی و الهام در مورد ائمه قائل نیستند و دلیل آن‌ را این سخن حضرت علی% می‌داند که فرمود: «ما عندنا الاّ ما فی کتاب الله او ما فی الصحیفه» دلیل این نفی آن است که رأی را به معنای افهام مطلب در جایی که حکم الهی در سنت پیامبر6 وجود ندارد می‌داند و الهام نیز همان افهام مطلب است، پس رأی و الهام هر دو در مورد امام% باطلند.

لذا ابن شاذان معتقد است که اعتقاد به الهام و تحدیث در مورد امام از انتسابات اهل سنت به شیعیان می‌باشد (ابن شاذان، 1363: 461). اما در واقع علت مخالفت ابن شاذان این است که او الهام را نوعی وحی تشریعی می‌داند در حالی‌که وحی بعد از پیامبر اکرم قطع گردیده و الهام نیز به معنای فهم احکام الهی از مجرایی غیر از حضرت رسول اکرم است
و پذیرش این مجرا اشکالاتی را ایجاد می‌کند که وی پاسخی برای آنها ندارد و در نتیجه الهام را باطل می‌داند. اما همان‌گونه که گذشت و در ادامه به تفصیل خواهد آمد مراد از الهام و تحدیث هرگز به معنای وحی تشریعی نبوده و دریافت الهامات الهی و دارا بودن تحدیث ملازم با برتری ایشان بر مقام حضرت رسول نمی‌باشد.



این مطلب چقدر مفید بود ؟
5.0 از 5 (4 رای)  

دیدگاه ها

اولین نفر برای ثبت دیدگاه باشید !


hits