دلگرم
امروز: سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ برابر با ۰۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۱۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی
۴ شعر زیبا به مناسبت فرا رسیدن روز عرفه و عید قربان
1
زمان مطالعه: 10 دقیقه
شعر روز عرفه / اشعار روز عرفه / شعر برای روز عرفه / شعر تبریک روز عرفه / شعر درباره روز عرفه / شعر روز عرفه و عید قربان / شعر کوتاه روز عرفه / شعر طولانی روز عرفه

اشعار تبریک روز عرفه و عید سعید قربان

شعر تبریک روز عرفه ، حضرت امام زمان (عج)

ای یوسف غریب به کنعان نیامدی

تنهاترین مسافر دوران نیامدی

گویند بوی پیرهنت میرسد ولی

ما مانداه ایم و وعدۀ خوبان نیامدی

دارد هنوز نسل جوان پیر میشوند

طولانی است قصۀ هجران نیامدی

خضر انتظار لحظۀ دیدار میکشد

یعقوب دهر بهر تو گریان نیامدی

ایمان چو شعله ایست کف دست مومنین

شد سخت آزمایش ایمان نیامدی

گاهی شکست حرمت والای اهلبیت

گاهی شکست حرمت قرآن نیامدی

قوم یهود،قوم نجس،قوم بچه کش

در قدس و کعبه اند به جولان نیامدی

آتش به جان امت اسلام میزنند

هر جا که هست جمع مسلمان نیامدی

دارند عاشقان شما کشته میشوند

ای پاسدار خون شهیدان نیامدی

خون حسین منتظر انتقام توست

زینب تو را صدا کند از جان نیامدی

ای زائر غریب حرمهای اهلبیت

محصور شد حریم تو جانان نیامدی

اینک اهانتی به مقام خلیل شد

کعبه اسیر فتنۀ طوفان نیامدی

ما را برای لشگر خود انتخاب کن

آماده ایم پای تو هر آن نیامدی

با اهل روضه در عرفه وعده کرده ای

اینجا کسی نگفت پریشان نیامدی

میگفت با عموی تو سالار کربلا

رفتی ولی به خیمه ز میدان نیامدی

شاعر : محمود ژولیده

اشعار روز عرفه

شعر تبریک عید قربان به نام مفاخره کعبه با دل

گه احرام ، روز عید قربان

سخن میگفت با خود کعبه، زینسان

که من، مرآت نور ذوالجلالم

عروس پرده‌ی بزم وصالم

مرا دست خلیل الله برافراشت

خداوندم عزیز و نامور داشت

نباشد هیچ اندر خطه‌ی خاک

مکانی همچو من، فرخنده و پاک

چو بزم من، بساط روشنی نیست

چو ملک من، سرای ایمنی نیست

بسی سرگشته‌ی اخلاص داریم

بسی قربانیان خاص داریم

اساس کشور ارشاد، از ماست

بنای شوق را، بنیاد از ماست

چراغ این همه پروانه، مائیم

خداوند جهان را خانه، مائیم

پرستشگاه ماه و اختر، اینجاست

حقیقت را کتاب و دفتر، اینجاست

در اینجا، بس شهان افسر نهادند

بسی گردن فرازان، سر نهادند

بسی گوهر، ز بام آویختندم

بسی گنجینه، در پا ریختندم

بصورت، قبله‌ی آزادگانیم

بمعنی، حامی افتادگانیم

کتاب عشق را، جز یک ورق نیست

در آن هم، نکته‌ای جز نام حق نیست

مقدس همتی، کاین بارگه ساخت

مبارک نیتی، کاین کار پرداخت

درین درگاه، هر سنگ و گل و کاه

خدا را سجده آرد، گاه و بیگاه

«انا الحق» میزنند اینجا، در و بام

ستایش می‌کنند، اجسام و اجرام

در اینجا، عرشیان تسبیح خوانند

سخن گویان معنی، بی زبانند

بلندی را، کمال از درگه ماست

پر روح‌الامین، فرش ره ماست

در اینجا، رخصت تیغ آختن نیست

کسی را دست بر کس تاختن نیست

نه دام است اندرین جانب، نه صیاد

شکار آسوده است و طائر آزاد

خوش آن استاد، کاین آب و گل آمیخت

خوش آن معمار، کاین طرح نکو ریخت

خوش آن درزی، که زرین جامه‌ام دوخت

خوش آن بازارگان، کاین حله بفروخت

مرا، زین حال، بس نام‌آوریهاست

بگردون بلندم، برتریهاست

بدوخندید دل آهسته، کای دوست

ز نیکان، خود پسندیدن نه نیکوست

چنان رانی سخن، زین توده‌ی گل

که گوئی فارغی از کعبه‌ی دل

ترا چیزی برون از آب و گل نیست

مبارک کعبه‌ای مانند دل نیست

ترا گر ساخت ابراهیم آذر

مرا بفراشت دست حی داور

ترا گر آب و رنگ از خال و سنگ است

مرا از پرتو جان، آب و رنگ است

ترا گر گوهر و گنجینه دادند

مرا آرامگاه از سینه دادند

ترا در عیدها بوسند درگاه

مرا بازست در، هرگاه و بیگاه

ترا گر بنده‌ای بنهاد بنیاد

مرا معمار هستی، کرد آباد

ترا تاج ار ز چین و کشمر آرند

مرا تفسیری از هر دفتر آرند

ز دیبا، گر ترا نقش و نگاریست

مرا در هر رگ، از خون جویباریست

تو جسم تیره‌ای، ما تابناکیم

تو از خاکی و ما از جان پاکیم

ترا گر مروه‌ای هست و صفائی

مرا هم هست تدبیری و رائی

درینجا نیست شمعی جز رخ دوست

وگر هست، انعکاس چهره‌ی اوست

ترا گر دوستدارند اختر و ماه

مرا یارند عشق و حسرت و آه

ترا گر غرق در پیرایه کردند

مرا با عقل و جان، همسایه کردند

درین عزلتگه شوق، آشناهاست

درین گمگشته کشتی، ناخداهاست

بظاهر، ملک تن را پادشائیم

بمعنی، خانه‌ی خاص خدائیم

درینجا رمز، رمز عشق بازی است

جز این نقشی، هر نقشی مجازی است

درین گرداب، قربانهاست ما را

بخون آلوده، پیکانهاست ما را

تو، خون کشتگان دل ندیدی

ازین دریا، بجز ساحل ندیدی

کسی کاو کعبه‌ی دل پاک دارد

کجا ز آلودگیها باک دارد

چه محرابی است از دل با صفاتر

چه قندیلی است از جان روشناتر

خوش آن کو جامه از دیبای جان کرد

خوش آن مرغی، کازین شاخ آشیان کرد

خوش آنکس، کز سر صدق و نیازی

کند در سجده گاه دل، نمازی

کسی بر مهتران، پروین، مهی داشت

که دل چون کعبه، زالایش تهی داشت

شاعره : پـروین اعتصامی

بیشتر بخوانید::

متن وجملات تبریک عید قربان ۹۸

پیام رسمی برای تبریک عید قربان به همکار و دوستان

شعر و دوبیتی های زیبا برای تبریک عید سعید و بزرگ قربان

separator line

اشعار روز عرفه

لبیک که در دل عرفات است و منایم

لبیک که از خویش نمودند جدایم

لبیک که سر تا به قدم محو خدایم

لبیک که امروز ندانم به کجایم

پرواز کنان زین قفس جسم ضعیفم

گه در جبل الرحمه و گه مسجد خیفم

آن وادی سوزنده که دل راهسپارش

پیداست دو صد باغ گل از هر سرخارش

دارند همه رنگ خدائی زعبارش

هر کس به زبانی شده همصحبت یارش

قومی به مناجات و گروهی به دعایند

از خویش سفر کرده در آغوش خدایند

این جا عرفات است و یا روح من آن جاست

هم شده آتشکده هم دیده دو دریاست

پای جبل الرّحمه یکی زمزمه بر پاست

این زمزمه فریاد دل یوسف زهراست

این سوز حسین است که خود بحر نجات است

می سوزد و مشغول دعای عرفات است

دیشب چه شبی و چه مبارک سحری بود

ما غافل و در وادی مشعر خبری بود

در محفل حجاج صفای دگری بود

اشک شب و حال خوش و سوز جگری بود

هر سوخته دل تا به سحر تاب و تبی داشت

اما نتوان گفت که مهدی چه شبی داشت

ای مشعریان دوش به مشعر که رسیدید

آیا اثر از گمشده شیعه ندیدید؟

آیاد دل شب نالۀ مهدی نشنیدید

آیا زگلستان رخش لاله نچیدید؟

آن گمشده مه تا به سحر شمع شما بود

دیشب پسر فاطمه در جمع شما بود

امروز به هر خیمه بگردید و بجوئید

گرد گنه از آینۀ دیده بشوئید

در داخل هر خیمه بگردید و بجوئید

یابن الحسن از سوز دل خسته بگوئید

شاید به منی چهرۀ دلدار ببینید

از یار بخواهید رخ یار ببینید

امروز که حجاج به صحرای منایند

از خویش جدایند و در آغوش خدایند

لب بسته سراپا همه سرگرم دعایند

در ذکر خدا با نفس روح فزایند

کردند پر از زمزمه و ناله منا را

یک قافله بگرفته ره کرب و بلا را

این قافله از عشق به جان سلسله دارند

این قافله با قافله ها فاصله دارند

این قافله جا در دل هر قافله دارند

این قافله تا مسلخ خون هر وله دارند

این قافله تا کعبۀ جان خانه بدوشند

از خون گلو جامۀ احرام بپوشند

هفتادو دو حاجی همه با رنگ خدائی

از مکه برون گشته شده کربلائی

از پیر و جوان در ره معشوق فدایی

جسم و سرشان کرده زهم میل جدائی

اصغر که پدر بوسه زند بر سرو رویش

پیداست شهادت زسفیدی گلویش

خیزید جوانان که علی اکبرتان رفت

ریحانۀ ریحانۀ پیغمبرتان رفت

از مکه سوی کرب و بلا رهبرتان رفت

گوئید به اطفال علی اصغرتان رفت

ای اهل منا شمع دل ناس کجا رفت

از کعبه بپرسید که عبّاس کجا رفت

ای اهل منا کعبه پر از نور و صفا بود

دیروز حسین بن علی بین شما بود

سیلاب سرشکش به رخ و گرم دعا بود

از روز ازل کعبۀ او کرببلا بود

امروز به هجرش همه گریان بنشینید

فردا سر او را به سر نیزه ببینید

در مکّه بپرسید ز زن های مدینه

زینب به کجا رفت کجا رفت سکینه

کلثوم چرا ناله برآورده ز سینه

کو دختر مظلومۀ زهرای حزینه

ای دخترکان یکسره با شیون و ناله

خیزید و بپرسید کجا رفته سه ساله

زین قافله روزی به مدینه خبر آید

کرببلا و بلا زینب خونین جگر آید

با آتش هفتادو دو داغ از سفر آید

از منبر و محراب نبی ناله برآید

تا حشر از این شعله بلرزد دل « میثم»

تنها نه دل «میثم» جان همه عالم

شاعر : حاج غلامرضا سازگار (میثم)

اشعار روز عرفه

شعر مولودی و تبریک عید سعید قربان

ای بت شکن بزرگ تاریخ

این بوته ی نفس بر کن ازبیخ

روکن بدرون کعبه ی تن

این بار بتی بزرگ بشکن

هنگام جهاد اکبر تست

چشم همگان به باور تست

پیروزی از این نبرد پر درد

سخت است ولی نه بر تو ای مرد

هرچند که امتحان سختی است

تردید مکن بلند بختی است

سخت است گذشتن از عزیزان

خاصه ز عزیز برتر از جان

تا دل کند از حریم ماهی

مهر آمده بر سردو راهی

چون کرد نظر به روی فرزند

بر گونه ی آن عزیز دلبند

دید آن رخ ارغوانیش را

در قامت او جوانیش را

مهر پدری دوباره جوشید

بحری شد و موج زد خروشید

تردید و یقین بهم رسیدند

بس تیغ به روی هم کشیدند

تا کند دل از یقین و تردید

تسلیم رضای دوست گردید

بست آخر دست و پای اورا

بسپرد به تیغ نای اورا

رفتار خلیل هر چه شد تند

شد تیغ بر نده ناگهان کند

تا اینکه ندایی آمد از دوست

از آنکه وجود عالم از اوست

ابلیس ز تو ملول گردید

قربانی تو قبول گردید

این فدیه که هدیه ای است یکتا

تقدیم تو ای رسول بادا

شاعر شهودی



این مطلب چقدر مفید بود ؟
1.0 از 5 (1 رای)  

دیدگاه ها

اولین نفر برای ثبت دیدگاه باشید !


hits