همه عقايد دينى در رفتار انسان مؤثر است؛ هر چند تأثير آنها يكسان نيست. از ميان عقايد دينى، اعتقاد به رستاخيز و معاد يكى از نافذترين و مؤثرترين باورها در جهت دادن به رفتار آدمى و تربيت و اصلاح اوست.
چنين عقيدهاى نقش شايانى در پرورش روح انسان دارد و آثار تربيتى شگرفى در زندگى فردى و اجتماعى او به ارمغان مىآورد، كه در اينجا به برخى از اين آثار ـ و آن هم تنها از منظر داستانهاى قرآن ـ اشاره مىكنيم.
1ـ اصلاح نگرش انسان به دنيا و بى اعتنايى به جلوههاى فريبنده آن
اعتقاد به معاد، نگرش انسان را به دنيا تغيير داده، دنيا را براى انسان به عنوان ابزارى در جهت نيل به اهداف والاى انسانى و رسيدن به يك زندگى جاويد و هميشگى قرار مىدهد.
بر اساس جهانبينى توحيدى دنيا براى انسان آفريده شده و نه انسان براى دنيا، و شخصيت انسانى بسيار والاتر و گرانبهاتر از آن است كه بخواهد خود را به متاع دنيا و جلوههاى فريبنده آن بفروشد.
اعتقاد به معاد، بينش انسان را به عالم هستى وسعت مىبخشد و او را از تنگناى دنيا به فراخناى جهان باقى پيوند مىدهد، و همّت او را بلندمرتبهتر از آن مىگرداند كه بخواهد به تعلّقات دنيوى و مادّى خشنود شود و بدان رضايت دهد.
آرى مؤمنان راستين، اين حقيقت را به خوبى دريافتهاند كه كتاب زندگانى بشر سرفصلهاى بىشمارى دارد، كه چند بخش از آن در حيات دنيا حاصل گرديده، امّا فصلهاى مهم و تماشايى آن پس از مرگ و ظهور قيامت آغاز مىشود.
ژان ژاك روسو در يكى از پندهاى حكيمانه خود به فرزندش اميل مىگويد:
«من كه مىدانم فناپذير هستم چرا در اين جهان براى خود بستگيهايى ايجاد كنم؟ در اين جهان كه همه چيز تغيير مىكند، همه چيز مىگذرد و خود من هم به زودى نابود مىشوم، دلبستگى به چه دردم مىخورد؟... پس اگر مىخواهى خوشبخت و عاقل زندگى كنى قلب خود را فقط به زيباييهاى فناناپذير وابسته نما، سعى كن خواستههايت محدود و وظيفهات مقدّم بر همه چيز باشد، فقط چيزهايى را طلب كن كه با قانون اخلاق مغاير نباشد، به خودت عادت بده كه همه چيز را بدون ناراحتى از دست بدهى و بدون اجازه وجدان هيچ چيز را قبول ننما، در اين صورت حتما خوشبخت خواهى شد و به هيچ يك از چيزهاى زمينى دلبستگى شديد پيدا نخواهى كرد»(1).
قرآن كريم در قالب داستانهاى خود تابلوهايى زيبا ترسيم نموده كه در آنها عظمت انسانهاى بلندهمّتى را به تصوير كشيده كه هيچ گاه در برابر تمنيّات و تعلّقات دنيوى زانو نزدند، و فريفته جلوههاى فريباى دنيا نشدند؛ از جمله:
1ـ ساحران فرعون، همانان كه پاداشهاى مادى فرعون و سكنا گزيدن در جوار او تمام آمال و آرزوهاى آنان را تشكيل مىداد، به ناگاه ايمان به خدا چنان تحوّلى در روح و جان آنها ايجاد كرد كه تمام دنيا و جلوههاى زودگذر آن در پيش چشمشان خوار و خفيف به نظر مىرسيد و از اينرو در برابر تهديدهاى فرعون به قتل، قاطعانه مىگويند:
«هيچ مانعى ندارد و هيچگونه زيانى از اين كار به ما نخواهد رسيد، هر كار مىخواهى بكن، ما به سوى پروردگارمان باز مىگرديم».«قَالُوا لاَ ضَيْرَ اِنَّـآ اِلى رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ»(2).
تو با اين كار نه تنها چيزى از ما كم نمىكنى، بلكه ما را به لقاى معشوق حقيقى و معبود واقعى مىرسانى. آن روز اين تهديدها در ما اثر مىگذاشت كه ما خويشتن را نمىشناختيم، با خداى خود آشنا نبوديم و راه حق را گم كرده و در بيابان زندگى سرگردان بوديم، امّا امروز گم شده خود را يافتهايم، هر كار مىتوانى بكن!(3)
آرى، ايمان به خدا و اعتقاد به حيات جاودان و انديشه رجوع به پيشگاه حق، آنان را چنان منقلب ساخته بود، كه ديگر مرگ در نظر آنان فنا نبود، بلكه وسيلهاى بود براى حضور يافتن نزد محبوب.
ايمان به معاد، چهره وحشتانگيز مرگ را كه هميشه به صورت كابوسى بر افكار انسانها سنگينى داشته و آرامش را از آنها سلب كرده دگرگون مىسازد و آن را از مفهوم فنا و نيستى به دريچهاى به سوى جهان بقا تغيير مىدهد(4).
گفت حمزه چون كه من بودم جوان*** مرگ مىديدم وداع اين جهان
سوى مردن كس به رغبت كى رود *** پيش اژدها برهنه كى شود
ليك از نور محمّد من كنون *** نيستم اين شهر فانى را زبون
آن كه مردن پيش چشمش تَهلُكهست *** امر «لا تُلقوا» بگيرد او به دست
و آن كه مردن پيش او شد فتح باب *** «سارعوا» آيد مر او را در خطاب(5)
2ـ همسر فرعون نيز با آنكه غرق در يك زندگى مرفّه و تجمّلاتى بود، امّا زرق و برق دستگاه فرعونى او را نفريفت و او كه دلش به نور ايمان روشن بود، از تمام تعلّقات دنيوى دست شست و از تنگناى آن قصرها به فراخناى بهشت چشم گشود و چنين دعا كرد و گفت:
«پروردگار من، خانهاى برايم در جوار قربت در بهشت بنا كن و مرا از فرعون و كارهايش رهايى بخش».
«رَبِّ ابْنِ لى عِنْدَكَ بَيْتًا فِى الْجَنَّةِ وَ نَجِّنى مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ»(6).
آرى «همسر فرعون جوار رحمت پروردگارش را خواسته، خواسته است تا با خدا نزديك باشد و اين نزديكى با خدا را بر نزديكى با فرعون ترجيح داده، با اينكه نزديكى به فرعون همه لذّات را در پى داشته، در دربار او آنچه را كه دل آرزو مىكرده يافت مىشده و حتى آنچه كه آرزوى يك انسان بدان نمىرسيده، در آنجا يافت مىشده، پس معلوم مىشود همسر فرعون چشم از تمامى لذّات زندگى دنيا دوخته بود، آن هم نه به خاطر اينكه دستش به آنها نمىرسيده، بلكه در عين اينكه همه لذّات برايش فراهم بوده، مع ذلك از آنها چشم پوشيده و به كراماتى كه نزد خداست و به قرب خدا دل بسته بود و به غيب ايمان آورده و در برابر ايمان خود استقامت ورزيده تا از دنيا رفته است»(7).
2 ـ كنترل غرايز و شهوات
تا زمانى كه انسان در اين دنيا استقرار دارد دلش از تمنّا و خواهشها باز نمىايستد، امّا وقتى در پرتو ايمان به غيب و اعتقاد به سراى باقى دريافت كه فرصت دنيا بسيار محدود و بهره آن نيز بسى ناچيز است، و حتى در قلمرويى كه به دست مىآيد نمىتوان آن را براى هميشه حفظ كرد و خوشيها و لذايذ واقعى نيز در همين ايام كوتاه خلاصه نمىشود، ديگر نه هر دم امواج خواستههاى بىپايان بر دلش استيلا مىيابد كه خود را به همه چيز وابسته كند و موجب انهدام خويشتن گردد و نه از اينكه بيش از حد از نعمتها و ثروتهاى دنيا برخوردار نشده، آزرده خاطر مىشود.
«در زندگى دنيا هم آرزوهاى بلند و هم يأسهاى عميق در كمين انسان نشستهاند و هر دو كشندهاند و هر دو تهديدكننده زندگىاند، و آنچه هر دو را در بند مىكند، ياد مرگ است. ياد مرگ هم بر «آمال» و هم بر «آلام» كه هر دو بىحد جلوه مىكنند، حد مىزند و آنها را آنچنان كه هستند كوچك نشان مىدهد و تاب و طاقت آدمى را افزايش مىدهد و او را بر ادامه زندگى قادر مىسازد»(8).
امير مؤمنان على عليهالسلام ياد مرگ را اصلاحگر انسان و تربيتكننده روح بشر مىخواند و مىفرمايد:
«الا فاذكروا هادم اللَّذات و منغِّص الشهوات و قاطع الأُمنيّات عند المساوَرةِ لِلاْءَعمالِ القبيحة»(9).
به هنگام تصميم بر كارهاى زشت، مرگ را كه نابودكننده لذتها و مكدركننده شهوت و قطعكننده آرزوهاست به ياد آوريدداستانهاى قرآن نيز از اين تأثير نافذ و مؤثر ايمان به معاد حكايت دارند؛ از جمله:
1ـ مؤمن آل فرعون قوم خود را كه سخت فريفته دنيا بودند و همين امر آنها را به انواع ستمها و بيدادگريها آلوده ساخته بود، نصيحت كرده آنها را به ناپايدارى زندگى دنيا و ابدى بودن سراى آخرت متوجّه مىسازد و مىگويد:
«اى قوم من! (به اين دنيا دل نبنديد كه) اين زندگى دنيا متاع زودگذرى است و آخرت سراى هميشگى و ابدى است».
«يَا قَوْمِ اِنَّمَا هذِهِ الْحَيوةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ وَ اِنَّ الاْخِرَةَ هِىَ دَارُ الْقَرَارِ»(10).
يعنى گيرم كه با هزار مكر و فسون ما پيروز شويم و حقّ را پشت سر اندازيم، دست به انواع ظلم و ستم دراز كنيم، و دامان ما به خونهاى بىگناهان آغشته شود، مگر عمر ما در اين جهان چه اندازه خواهد بود؟ اين چند روز عمر به سرعت مىگذرد و چنگال مرگ گريبان همه را مىگيرد و از فراز قصرهاى باشكوه به زير خاك مىكشاند. قرارگاه زندگى ما جاى ديگر است(11).
آرى، آنجا كه آدمى مىبيند به نسيمى دفتر ايامش بر هم مىخورد و تمام اموالش در كمتر از ساعتى نابود مىشود و يا سيل، زلزله و صاعقهاى همه چيز را بر باد مىدهد و سلامتى او نيز با گلوگير شدن يك جرعه آب چنان به خطر مىافتد كه مرگ را با چشم خود مىبيند، چه جاى آن است كه بخواهد به جلوههاى فريباى دنيا و جاه و جلال آن مغرور شود، و سوار بر مركب سركش غرور صحنه اجتماع را جولانگاه خود قرار دهد.
2ـ قرآن كريم از گروهى افراد با ايمان ياد مىكند كه در برابر انسانهاى فريفته ثروت و آنان كه جاه و جلال و زرق و برق زندگى قارون چشمانشان را خيره كرده بود و آرزوى لحظهاى زندگى همچون وى را در دل مىپروراندند، مىگفتند:
«واى بر شما! چه مىگوييد، ثواب و پاداش الهى براى كسانى كه ايمان آوردهاند و عمل صالح انجام مىدهند بهتر است».
«وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللّهِ خَيْرٌ لِمَنْ امَنَ وَ عَمِلَ صَالِحا»(12)
آرى ايمان به معاد چنان افق فكرى آنها را وسعت بخشيده بود كه به ثروت سرشار قارون و حشمت و جلال او به چشم تحقير مىنگريستند و اين جلوههاى فريبنده و زودگذر را در برابر ثواب و پاداش الهى هيچ مىانگاشتند.
3ـ حضرت شعيب عليهالسلام در برابر قوم خود كه در سنگلاخ شرك و بتپرستى سرگردان بودند و نه تنها بت كه درهم و دينار و مال و ثروت خويش را هم مىپرستيدند، و براى كسب و تجارت پر رونقشان به تقلّب و كمفروشى و خلافكاريهاى ديگرى آلوده شده بودند، ياد قيامت را به آنها گوشزد مىنمايد و ايشان را از عذاب فراگير الهى بيم مىدهد، تا شايد بهخود آيند و از مفاسد اقتصادى خود دست شويند:
«وَ لاَ تَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَ الْميزَانَ اِنِّىآ اَريكُمْ بِخَيْرٍ وَ اِنِّىآ اَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُّحيطٍ»(13)«اى قوم من! ... پيمانه و وزن را كم نكنيد (و دست به كم فروشى نزنيد). من شما را در خير و خوبى مىبينم و از عذاب روز فراگير بر شما بيمناكم».
5 ـ احساس مسئوليت و حالت آمادهباش دائمى
يكى از آثار پر بركت اعتقاد به معاد، بيدار شدن احساس مسئوليت و وظيفهشناسى در عمق وجود انسانهاست، به گونهاى كه تمام افكار و كردار آدمى را تحت شعاع قرار مىدهد و او در مقابل هر كارى خود را موظف به پاسخگويى مىداند.
از اين رو كوتاهترين لحظات عمر نيز ارزشى فوقالعاده مىيابد و انسان خود را همچون مسافرى خواهد دانست كه بايد از فرصتها بيشترين بهره را ببرد و رهتوشه آخرت را هر چه بيشتر و بهتر برگيرد.
«انسان مؤمن به حيات جاويدان، همواره كمال دقت را در انديشهها و خُلق و خويها و اعمال و رفتار خويش به كار مىبرد؛ زيرا مىداند كه به اينها به چشم يك سلسله امور زودگذر نبايد نگاه كرد، اينها همه پيشفرستادههاى انسان به سراى ديگر است و در سراى ديگر با اين سرمايهها بايد زندگى كند»(26).
بدين سان مىتوان دريافت كه اين اعتقاد ماترياليستها و هواداران آنها كه مىپندارند اعتقاد به حيات بازپسين سبب مىشود تا قدرت تحرك و نشاط را از آدمى سلب نموده، او را به انزواطلبى بكشاند، تا چه حد خام و پوچ است؛ زيرا همانگونه كه گفتيم، ايمان به وجود دادگاهى كه تمام اعمال انسان بىكم و كاست در آن مورد بررسى قرار مىگيرد و هيچ راهى براى فرار از چنگال مجازات آن نيست، انسان را سخت تكان مىدهد و روح خفته او را بيدار مىكند و او را به وظيفهشناسى فرا مىخواند و نه تنها او را به رخوت و سستى دعوت نمىكند، بلكه بر عكس روح تقوا و تعهد و احساس مسئوليت را در وى زنده مىكند. جلوههايى از اين تأثير شگرف اعتقاد به معاد را مىتوان در ميان داستانهاى قرآن سراغ گرفت؛ از جمله:
1 ـ خداوند متعال پس از آنكه موسى عليهالسلام را از وراى شجره طور (طُوى) با نداى روحپرور خود مورد خطاب قرار داده، او را به مقام رسالت مفتخر نمود، پس از ياد كرد «توحيد» به سراغ مسئله «معاد» رفته مىفرمايد:
«رستاخيز به طور قطع خواهد آمد، من مىخواهم آن را پنهان كنم تا هر كس در برابر سعى و كوشش خود جزا ببيند».
«اِنَّ السَّـاعَةَ اتِيَةٌ اَكَادُ اُخْفِيهَا لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعى»(27)
مخفى نگاه داشتن زمان قيامت نقش مؤثّرى در اصلاح و تربيت انسان ايفا مىكند و او را به تلاش و جدّيت وا مىدارد، چرا كه اگر همه چيز براى انسان مكشوف بود زندگى انسانها را با خمودى مواجه مىساخت و جلوى نشاط و تحرّك آنها را مىگرفت. آرى در پرتو اين مجهول بودن است كه بيم و اميد و اشتياق و انتظار و تلاش و كارزار، و به هر حال ساير ابعاد يك زندگى زنده و پويا، معنى و مفهوم مىيابد، و مخفى بودن زمان تحقّق آن روز عظيم است كه انسان را در حالت آمادهباش دائمى نگاه داشته و روح تقوا و پرهيز از معاصى را در نهاد وى زنده نگاه مىدارد(28).
2 ـ در صحنهاى ديگر مىبينيم خداوند بنىاسرائيل را مورد خطاب قرار مىدهد و مىفرمايد:
«(حال كه فرعونيان را غرق نموديم، به دنبال اين نجات بزرگ) در اين سرزمين سكونت نماييد، امّا بدانيد هنگامى كه وعده آخرت فرا رسد همه شما را به پاى ميزان حساب حاضر خواهيم كرد».
«وَ قُلْنَا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنىآ اِسْرَآئيلَ اسْكُنُوا الاَْرْضَ فَاِذَا جَآءَ وَعْدُ الاْخِرَةِ جِئْنَا بِكُمْ لَفيفًا»(29)
يعنى حال كه وارث سرزمين و اموال فرعونيان شدهايد و خداوند شما را جايگزين آنها نمود بايد بدانيد مسئوليت خطيرى بر دوش شما گذارده شده كه به ازاى آن در قيامت از شما سؤال خواهد شد؛ پس نيك بنگريد كه چگونه وارثانى هستيد و از خود نيز چه به ارث مىگذاريد!
3 ـ «مؤمن آل ياسين» هم قوم خود را به مسئله معاد و بازگشت به سوى خدا و لزوم آمادگى براى آن روز فرا مىخواند و مىگويد:
«من چرا كسى را پرستش نكنم كه مرا آفريده است؟ و همگى به سوى او بازگشت مىكنيد».
«وَ مَا لِىَ لاَآ اَعْبُدُ الَّذى فَطَرَنى وَ اِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»(30)
در حقيقت اين مرد الهى در كلام خود دو دليل براى لزوم عبوديت پروردگار ذكر كرده: نخست اينكه او خالق ماست و تمام هستى ما و علم و دانش و قدرت ما همه از اوست و ديگر اينكه جهان ديگرى در پيش است كه همه به آن مىپيوندند و به سوى خدا و دادگاه عدلش باز مىگردند(31).
لذا ايمان به معاد مىتواند ضامن اجرايى خوبى براى عمل به تكاليف و احكام الهى باشد و روح تسليم و عبوديت را بر وجود آدمى حاكم سازد.
دیدگاه ها