
نتايج و پيامدهاي فردي واجتماعي دروغ
با این بخش از دلگرم همراه باشید تا با پیامدهای بد دروغ گفتن در زندگی مشترک آشنا شوید.
تاثیرات دروغ گفتن در زندگی مشترک
دروغگویی میتواند تبدیل به یک عادت شود و شما را در موقعیتهایی قرار میدهد که بیدلیل و ناخواسته نیز دروغ بگویید. اما این بیشتر از آنچه دربارهاش دروغ گفته اید برای رابطه صمیمی خطرناک است، زیرا دروغ گفتن، همراه با انکار دیگری و ارتباط متقابل است،
چون همیشه چیزی وجود دارد که نباید بیانش کرد و دیگری نباید بداند این یعنی؛ وارونه کردن حقیقت هرچند خوب یا بد. پنهانکاری، انکار و نادیدهگرفتن یک مشکل است و هیچ چیز را بهبود نمیدهد.بعضیها به سادگی دروغ میگویند،
دروغهایی کوچک که ظاهرا آسیبی به کسی نمیزنند و حتی برای پیشگیری از ناراحتی خیلی هم خوب و مفید هستند اما دروغهای کوچک یا پنهان کردن بخشی از حقیقت به این دلیل که شاید بیان حقیقت باعث ناراحتی شریک زندگیتان شود کاری منطقی و اخلاقی نیست.
اثرات دروغ گفتن بر سلامتی انسان
همه میدانند که دروغ گفتن میتواند شما را دچار مشکل کند. اکثر ما از کودکی این را یاد گرفتهایم. وقتی مادر و پدرمان میفهمیدند که این ما بودیم که آن تکه کیک شکلاتی را خوردیم، آنوقت بود که توی دردسر میافتادیم. اما اگر بقیه دروغ را متوجه نشوند و بتوانیم کارمان را پیش ببریم چطور؟ اگر این اتفاق بیفتد، احتمال دارد که دوباره و دوباره دروغ بگویید و اگر باز هم کارتان را پیش ببرد، دروغ گفتن به ابزاری مفید در زندگیتان تبدیل میشود. مسئله این است که دیر یا زود این رفتار ضداجتماعی تاثیرات خود را خواهد گذاشت.
این دروغها کمکم بر روابط شما اثر میگذارد و مطمئناً تاثیراتی نیز بر سلامتیتان خواهد داشت.دروغ علاوه بر اینکه انسان را در دنیا و آخرت از رحمت الهی محروم می کند و اعتبار اجتماعی انسان را از بین می برد و سبب سلب اعتماد افراد جامعه نسبت به یکدیگر می گردد ، جامعه را از حرکت در مسیر تمدن که مستلزم باور داشت و انگیزه و اعتماد متقابل می باشد ، دور می سازد.
هیچ کس دروغگو به دنیا نمی آید اما در کدام مرحله از زندگی و طی چه فرآیندی یک دروغگو متولد می شود؟ این سوالی است که همه ما از خود یا از دروغگویان پرسیده ایم . همه نیز به دانستن آن علاقه دارند.
گروهی از پژوهشگران از دانشگاه پنسیلوانیا در پژوهشی، نوجوانان دبیرستانی را تشویق به شرکت در این پژوهش کردند و در یافتند که ۹۸ درصد از آنها به والدین خود دروغ می گویند .تحقیقات نشان می دهد آنها بیشتر در باره چگونگی خرج کردن پول توجیبی و لباسهای که بیرون از خانه می پوشند ، درباره فیلمهای که در سینما می بینند و کسانی که با آنان به سینما می روند و گشتن با دوستانی که والدین نمی پسندند دروغ می گویند .
کودکان باهوش می توانند از دویا سه سالگی دروغ بگویند، با این که فکرمی کنیم راستگویی مهم ترین فضیلت در بچه هاست ، معلوم شده دروغگویی مهارت پیشرفته تری است .بچه هایی که تفاوت های ظریف بین دروغ و راست را متوجه می شوند، زود تر از این مسئله به نفع خود استفاده می کنند هرگاه فرصت دست بدهد ،برای دروغگویی مستعد ترند و اگربه بچه ها میدان داده شود به دروغگویی عادت می کنند.
وقتی کودک به سن مدرسه می رسد ، دلایل دروغگویی پیچیده تر می شود، پرهیز از تنبیه همچنان عامل اصلی دروغگویی است . گزافه گویی و یاد گرفتن این که می تواند والدین را گول بزند به او احساس قدرت می دهد.
هرگونه افزایش ناگهانی دروغگویی علامت خطر است و نشان می دهد چیزی در زندگی کودک به گونه ای تغییر کرده است که وی را آزار می دهد بیشتر بچه ها ی شش ساله ای که مکرر دروغ می گویند ، تا هفت سالگی از آن دست می کشند، اما اگر دروغگویی را موفقیت آمیزی برای مقابله با موقعیت های دشوار باشد بچه به آن عادت خواهد کرد.برخی افرادبرای رسیدن به اهدافشان به همه دروغ می گویند این افراد نمی دانند که دروغ نه ترفند است و نه برگ برنده بلکه چاقویی است که فرد دروغگو لبه اش را به سمت خودش می گیرد و با تمام توان به آبرو و سلامت روانی اش حمله می کند.
دلایل دروغگویی در بزرگسالان
بزرگسالانی که مصداق جمله ( من آنم که رستم بود پهلوان) هستند آدم های دروغگویی محسوب می شوند که در همه گفته ها و رفتارهایشان اغراق می کنند و کار را با غلو و مبالغه می کشانند. آنهاهمیشه در حرف هایشان از کاه کوه می سازند و نسبت های نادرست به خود می دهند تا برای خود وجهه ای دست و پا کنند و خود را آدمی نشان دهند که همیشه در رویاهایشان دوست داشته اند مثل او باشند .این افراد ابایی ندارند که دروغ بگویند مثلاً ماهی فلان مقدار خرج می کنند و فلان مقدار درآمد دارند در حالی که گفته هایشان فاصله زیادی با حقیقت دارد.
- افراد گاهی به این دلیل دروغ می گویند که دوست دارند دیده شوند .
- گاهی نیز به دروغ متوسل می شوند تا کمبود های درونی شان را جبران کنند.
ـ بعضی اوقات به این طریق مرهمی بر حقارت ها و ضعف شخصیت شان بگذارند . ولی گاهی دروغگویی آدم های بزرگسال از مکانیسم های دفاعی و تلاش برای کسب وجهه فراتر می رود و تبدیل به بیماری می شود، یعنی زمانی که به گفته روان شناسان ، فرد به درمان نیاز پیدا می کند و اگر به همین روش زندگی ادامه دهد ، جایگاه اجتماعی و خانوادگی اش را از دست می دهد . بسیاری از روانپزشکان ، دروغگویی دائم را به عنوان نشانه ای از وجود مشکل روانی در نظر می گیرند که می تواند شامل بیمارهایی مثل توهم و خیالپردازی ، انواعی از بیماری های روانی یا خود شیفتگی روانی باشد.
عللی که کودکان دروغگو می شوند
کودک با توجه به اینکه ترسی ندارد که بفهمند او چه می داند یا نمی داند آنچه را که واقعیت است بیان می کند و بدون هیچ ترسی هرچه در دل دارد به زبان می آورد اما به مرور ماها با رفتارهایمان به او یاد می دهیم که همه چیز را به زبان نیارود با ایما و اشاره یا توپ وتشر و گاهی نیز با تنبیه کردن وی را ترغیب می کنیم که حرف نزند و یا واقعیتها را بیان نکند.
در ابتدا کودک با این قضیه بخاطر تاثیر رفتارهای اطرافیان به او القاء می شود که نباید واقعیت ها را بگوید وقتی مصلحت نیست باید سکوت کند و متاسفانه ما با رفتارمان به اومی قبولانیم که یک کودک راستگو که همه چیز را پیش همه کس روی دایره بریزد و هرسوالی را که از او می پرسند با واقعی ترین کلمات پاسخ می دهد کودک خوبی نیست ، حتی برخی مواقع تاثیر رفتار اطرافیان به کودک می آموزد که گاهی مواقع سکوت کردن و امتناع از حرف زدن تنها چاره کار نیست بلکه باید حرفهای ناراستی زد و معرکه را جمع و جور کرد به قولی دروغ گفت.
مثلاً برخی از کودکان می خواهند وقتی در مورد کار پدرش می پرسند صاف نرود سر اصل مطلب و بلکه اگر کارمند معمولی یک شرکت است او را تا درجه مدیرکلی بالا ببرد و متراژ خانه محل سکونت را اگر ۵۰ متر است بگوید ۵۰۰ متر و ... از آنجایی که علم روانشناسی ثابت کرده است که کودک آنچه را که می بیند قبول کند نه آنچه را که به اومی گویند و کودک در محیط خانواده مشغول مشق کردن هستند.
این رفتار های نابجا و نادرست والدین و اطرافیان به مرورو تاثیر خود را بر کودک می گذارد و باعث می شود کودک به دروغ گفتن عادت نماید.برخی بزرگترها به بچه ها با استدلاهای مختلف القاء می کنند که به قول شاعر ( دروغ مصلحت آمیز بهتر از راست فتنه انگیز) و کودک نیز چاره ای بجز اطاعت نداشته ودروغگو می شوند مثل بزرگترها افراد دروغگو دستپروده خانواده هایشان هستند همان محصولاتی که حالاخودشان خانواده تشکیل داده اند و دست پروده های شبیه به خود دارند.
خانواده کارهای خوب و بد را مستقیم و غیر مستقیم به اعضایش نشان می دهد و اعضاء نیز این درس ها ی کلامی و غیر کلامی را در ذهنشان ضبط می کنند و در مواقع لزوم آنها را بکار می برند.این خانواده است که راه را از چاه نشان بچه ها می دهد . پس اگر روزی بچه ای در چاه افتاد معلوم است که خانواده چاه را نشان او نداده است و اگر او روزی دروغ گفت معلوم است که دروغ را در خانه یاد گرفته است.
در خانه یک اتفاق دیگر هم می افتد .یعنی کودکی که رو راست نبودن را از بزرگترهایش آموخته گاهی دوست دارد درس اش را به پدر و مادر پس دهد . او دلش میخواهد یک روز هم این پدر و مادر او باشند که مخاطب دروغهایش می شوند ، چون آنها بوده اند که به او یاد داده اند گاهی برای فرار از مخمصه یا برای محبوب شدن می توان دروغ گفت.
اما این درس پس دادن همیشه خوشایند والدین نیست آنها دوست ندارند صاحب کودکی باشند که با دروغ زندگی می کند . برای همین گاهی به او تذکر می دهند و گاهی دست به تنبیه او می زنند، غافل از این که اطلاعاتی که در دهن فرزندشان حک شده با هیچ کدام از روشها قابل پاک کردن نیست.البته بی انصافی است که همه خانواده ها را معلم دروغگویی بچه ها بدانیم خانواده های زیادی هستند که چون با اخلاقیات پایبندند از دروغ دوری می کنند و راستگو بودن را به بچه ها می آموزند .
اما در عین حال آنها مرتکب چند اشتباه می شوند که ناخواسته فرزندشان را به سمت دروغگویی سوق می دهند.اولین اشتباه ، حاکم کردن فضای ترس در خانه است .در این فضا ، کودکی که کار اشتباهی انجام داده به خاطر ترس از مجازات و تنبیه به دروغ متوسل می شود و آسمان ریسمان به هم می بافد تا واقعیت را به نوعی دور از دسترس نگه دارد.
در خانواده هایی که تنبیه شدید بدنی و تحقیر و توهین رواج دارد این ترس شدید تر و به مراتب تعداد دروغ هایی که گفته می شود نیز بیشتر است. اماگاهی منشاء دروغگویی، ترس و دلهره از مجازات و یا واکنش دیگران نیست بلکه این کار در غوطه خوردن فرد در دنیای خیال ریشه دارد. زندگی در دنیای خیال و اوهام برای بچه ها از سن دوسالگی شروع و تا شش سالگی ادامه دارد آنها در این پنچ سال دنیا را با روش خود تفسیر می کنند و واقعیت و خیال را به هم می آمیزند و هر چه را که در ذهن به آن فکر می کنند به زبان می آورند.
روانشناسان می گویند این کودک ( دروغ سیاه و سفید)می گویند و تمام ترس ها ، دلهره ها و آرزوهایشان را در ظرف این دروغ ها می ریزند آنها مثلاً با هیجان زیاد می گویند که امروز وقتی سرشان را از پنجره خانه بیرون بردند یک غول دیده اندیا دیشب در اتاقشان همه آدم های بدر را کشته اند و به این طریق خود را آن طور نشان می دهند که دوست دارند باشند. ولی باید ریشه این دروغهای سیاه وسفید را خشکاند ، چون اگر تکرار شود و فکری به حالشان نشود بزودی از کودک ، بزرگسالی دروغگو می سازدکه زندگی دشواری خواهد داشت . والدینی که چنین کودکی دارند باید از تنبیه و مجازات کردن بپرهیزند و در عوض کاری کنند تا کودک افکار پوچ و خیالی را بشناسد و میان آنها و واقعیت فرق بگذارد..
ارتباط مغز و بدن
سیستم عصبی بدن به سیستم ایمنی ما متصل است، به همین دلیل منطقی است که مغز و احساسات ما میتوانند پیامهایی بفرستند که بر سلامت ما تاثیر بگذارد. اگر بخواهیم ساده بگویید، بدن شما برحسب طریقه فکر کردنتان واکنش میدهد. وقتی افکاری مثبت داشته باشیم بدنمان اندورفین ترشح میکند؛ هورمونهایی که باعث میشوند حس خوبی پیدا کنیم. این موادشیمیایی باعث تقویت و سالم بودن سیستم ایمنی بدن ما نیز میشوند.
برعکس وقتی نگران و مضطرب هستیم و استرس داریم، بدنمان هورمونهایی مثل کورتیزول و نورپینفرین ترشح میکند.کورتیزول قندخون را بالا میبرد و سیستم ایمنی بدن را سرکوب میکند. نورپینفرین نیز باعث بالا بردن فشارخون و تند شدن ضربان قلب میشود.پزشکان و محققین بر این عقیده هستند که کسی که دروغ میگوید، بالاخره با اضطراب، افسردگی، بیماری و حتی بیماریهای روانی روبهرو خواهد شد.
چرا دروغ میگوییم؟
روانشناسان به ما میگویند که به این دلیل دروغ میگوییم که از عواقب گفتن حقیقت بیم داریم. احساس گناه بار سنگینی بر دوش افراد میگذارد به همین دلیل مردم دروغ میگویند که احمق یا ناتوان دیده نشوند یا کسی از دستشان عصبانی نشود.دروغ گفتن آدمها دلایل دیگری هم میتواند داشته باشد. افراد از مجازات میترسند. ممکن است اعتبار و آبرویشان را از دست بدهند یا به آنچه که میخواهند نرسند و خیلیها هم برای کنترل دیگران دروغ میگویند.
دروغگوها تصور میکنند که از خودشان محافظت میکنند اما این محافظت کردن خطرات و مشکلاتی را هم برای سلامتی آنها به دنبال خواهد داشت.اول از همه اینکه، دروغ گفتن نیاز تلاش بیشتری نسبت به راست گفتن دارد.برای اینکه دروغتان را باور کنند، باید با آن دروغ زندگی کنید، که به این معنی است که اول خودتان آن دروغ را باور کنید. فریب دادن خودتان کاری استرسزا است چون به خاطر آوردن حقیقت چیزی خیلی راحتتر از به خاطر آوردن جزئیات یک دروغ است.
اگر درمورد موقعیتی که به آن دروغ منتهی شده از شما سوال شود، باید حرفهایتان یکدست باشد حتی اگر فردمقابل شما را به چالش بکشد و بخواهد به شما اثبات کند که دروغ میگویید. ذهنی تیزبین و دقیق میخواهد که بتواند از هر دروغی طوری پشتیبانی کند که لو نرود. حتی قانعکنندهترین دروغگوها هم مدام نگران این هستند که دروغشان فاش نشود. همین اضطرابهاست که باعث میشود دچار زخممعده و سردرد شوید، نتوانید خوب بخوابید و پارانویا بگیرید.
دروغ گفتن نه تنها رفتاری ضداجتماعی است، دروغگوها معمولاً خودشان هم ضداجتماع میشوند. اگر دور و بر کسانیکه به آنها دروغ گفتهاند باشند، از آن آدمها کمکم متنفر میشوند. حتی ممکن است آنها را مقصر مشکلات خودشان بدانند. جای تعجب نیست که دروع روابط کاری، ازدواج و دوستیهای شما را خراب کند. اگر دروغی از شما فاش شود، اعتبار و آبروی شما به زیر صفر خواهد رفت. به خاطر همین از دست دادن اعتبار و دوستان است که افراد دروغگو دچار افسردگی میشوند.
نگران انتخاب حقیقت نباشید
اگر وسوسه شدید که ـدروغ بگویید، کمی ریلکس کنید. به خاطر داشته باشید که عواقب گفتن حقیقت بر جسم و ذهن شما خیلی سادهتر از عواقب گفتن دروغ است. انتخاب گفتن حقیقت فواید زیادی در بر دارد که یکی از آنها حفظ سلامتی جسمی و عقلی شماست.
با یک عذرخواهی ساده (اگر کار اشتباهی انجام داده باشید) و اقدام به جبران اشتباه، خیلی زود همه چیز رفع خواهد شد و دیگر لازم نیست مدام نگران فاش شدن دروغتان باشید.
خیلی ساده با گفتن حقیقت ماجرا و به گردن گرفتن مسئولیت کارهایتان، احترام دیگران را به دست میآورید و حتی ممکن است دیگران حمایتتان هم بکنند.همچنین اعتبار راستگو بودن را به دست میآورید. البته درست است که ممکن است دیگران بفهمند که اشتباه کردهاید اما صداقت همیشه بهترین سیاست است و حداقل آن این است که از استرس فاش شدن دروغتان زخممعده نمیگیرید.
در این صورت دیگران هم با شما صادقتر خواهند بود و این مزایای زیادی دارد. دیگر نگران این نخواهید بود که ممکن است دیگران به شما دروغ گفته باشند.اگر فرد صادق و راستگویی باشید، بر دیگران اثرگذارتر خواهید بود. مردم به شما اعتماد میکنند. شاید برعکس به نظر برسد اما افراد راستگو معمولاً بیشتر از افراد دروغگو به چیزهایی که در زندگی میخواهند دست مییابند و اگر به آنچه که میخواهید برسید، استرس کمتری در زندگی خواهید داشت.اگر راستگو باشید، خوب بهتر و راحتتری هم خواهید داشت، سالمتر غذا خواهید خورد و همه اینها باعث میشود ظاهر بهتری پیدا کنید.
برای سالم بودن، صادق باشید
یادتان باشد، دروغتان چه مصلحتی باشد، چه اغراق کردن یک چیز یا چه یک دروغ کامل درست و حسابی، هرچه که باشد یک دروغ است.خیلی وقتها نمیفهمیم که چیز سادهای مثل انتخاب کلماتی که بر زبان میآوریم، میتواند باعث مریض شدن ما شود اما حقیقت دارد. ـدروغ زندگی و سلامتی شما را بر هم میزند اما حقیقت بدن و روحتان را تقویت میکند.پس اجازه ندهید که ترس بر رفتارهای شما و انتخاب کلماتی که بر زبان میآورید، مستولی شود زیرا سلامت روحی و جسمیتان را به خطر خواهید انداخت. دروغ شما را به بند میکشد ولی حقیقت آزاد و رهایتان میسازد.
گردآوری شده مجله اینترنتی دلگرم
مرجان امینی
- برچسبها
- دروغ گفتن
- تاثیرات دروغ
- سلامت
- زندگی مشترک
دیدگاه ها