انشا درمورد کرونا و مدرسه
وقتی صبح زود بیدار شدم، دست و صورت خودرا شستم. نگاهی بـه ساعت کردم.دیدم ساعت ۶:۳۰ دقیقه اسـت. لبخند زدم و خوشحال هستم کـه می خواهم سال تحصیلی جدید را در مدرسه ی جدید آغاز کنم. وقتی کنار سفره نشسته بودم و لقمه را در دهان خود گذاشتم، انگار بهترین صبحانه ای اسـت کـه تا بحال خورده ام. وقتی لباس فرم جدیدم را پوشیدم،احساس خیلی خوبی داشتم.
مادرم قرآن را بالای سر مـن گرفت و مـن از زیر آن گذشتم.کفش هایم را پوشیدم.سپس در را باز کردم و نفس عمیقی کشیدمو بـه سمت مدرسه رفتم.در راه مدرسه ناگهان بادی بـه سمت مـن وزید.انگار باد میگفت: «باز آمد بوی خوب ماه مدرسه.» وقتی بـه مدرسه رسیدم،با نام خدا وارد مدرسه شدم. در هنگام وارد شدن،همهمه ی دانش آموزان بـه گوشم می رسید.
سپس مـن در یکی از صف های کلاس هفتم ایستادم.بعد از انجام برنامه صبحگاهی، بـه داخل یکی از کلاس های هفتم رفتم و با تعدادی از معلمان و دانش آموزان آشنا شدم. سپس مدیر مدرسه بـه مـن و دانش آموزان دیگر برنامه ی کلاسی داد. ناگهان صدای زنگ مدرسه بـه صدا در آمد و مـا کتاب های خود را درون کیف گذاشتیم و بـه بیرون از مدرسه رفتیم.وقتی هفتم سه رفتم، حس کردم انگار بهترین روز زندگی مـن اسـت.
اما امسال نیز با وجود کرونا همچنان دلتنگ روزهای گذشته ام، روز هایی که کرونا نبود و ما براحتی با هم در مدرسه حاضر میشدیم .
انشا کرونا و مدرسه برای کودکان
انشا در مورد کرونا و مدرسه کلاس چهارم
چهار سال از روزهایی کـه در کلاس اول درس میخواندم میگذرد. مـن حالا در کلاس چهارم درس می خوانم اما هنوز تمام روزهای کلاس اول رابه خوبی بـه یاد دارم. آن روزها آنقدر قشنگ و دوست داشتنی بودند کـه دلم میـــخواهد درباره آنها بنویسم. یادم می آید وقتی کلاس اول بودم دریک مدرسه عجیب درس میخواندم. حیاط مدرسه مـا بزرگ و سرسبز بود اما فضای مدرسه برای مـن خیلی عجیب بنظر میآمد.
وقتی از مادرم جدا شدم تا اولین روز مدرسه را درکنار معلم و همکلاسیهایم بگذرانم، احساس متفاوتی داشتم. هم می ترسیدم و هم خوشحال بودم. خوشحال از اینکـه وارد قسمت جدیدی از زندگی شده، با آدمهای جدیدی آشنا میشدم و چیزهای تازه ای یاد میگرفتم و ترس برای اینکـه نمیدانستم دراین محیط تازه باید چطور زندگی کنم…
یادم می آید، وقتی کلاس اول بودم بعد از آموختن خواندن و نوشتن، انگار بـه یک دنیای جدید پا گذاشتم. دیگر برای خواندن نوشتههای مختلفی کـه روی دیوارها، کتابهای داستان، برنامههای تلویزیونی یا قسمتهای مختلف خانه می دیدم بـه کمک احتیاج نداشتم و خودم میتوانستم آنها را بخوانم.
میتوانستم بـه آسانی اسم خودم و پدر و مادرم را روی کاغذ بنویسم و حتی برای پدربزرگم کـه در شهر دیگری زندگی میکرد، با دست خط خودم نامه بنویسم. از اینکـه دیگر باسواد شده بودم احساس غرور میکردم و پدر و مادر هم بخاطر اینکـه وارد مدرسه شده بودم و درس میخواندم بـه مـن افتخار می کردند. همه ی چیز برای مـن قشنگ بود .
امسال مانند سال گذشته در خانه درس میخوانیم،
کرونا !
من و دوستانم دلمان برای رفتن به مدرسه پر میکشد، بازی در حیاط مدرسه، درس خواندن پشت میزها و نیمکت های مدرسه، به امید ریشه کن کردنت بیشتر درس میخوانیم .
انشا در مورد کرونا و مدرسه
یادم می آید وقتی کلاس اول بودم یک اتفاق عجیب در مدرسه افتاد؛ اتفاقی کـه مـن هیچوقت نمی توانم آنرا از ذهنم بیرون کنم و حالا می خواهم دربارهاش بنویسم. در کلاس مـا دانش آموزی بود کـه هیچوقت با هیچ کدام از بچههای کلاس دوست نشد. او همیشه ساکت و سر بـه زیر بودو با کسی کاری نداشت. با یک درود کوتاه وارد کلاس میشد و سر جایش مینشست و با یک خداحافظی آرام از کلاس خارج می شد.
رفتارهایش کم کم باعث شد همه ی همکلاسیها وی را مسخره کنند و از او فاصله بگیرند. او عجیبترین دانش آموز کلاس بود؛ اما درسش از همه ی بهتر بودو نمرههایش از همه ی بالاتر. مانند همه ی بچههایی کـه تازه با مدرسه آشنا شده بودند و دوستهای جدید پیدا کرده بودند، مـن هم دلم می خواست فقط بازی کنم و بیشتر وقتم رابا دوستانم در حیاط مدرسه بگذرانم.
اما این همکلاسی مـن، طبق معمول از کلاس بیرون نمیآمد و هیچوقت هم ندیدم کـه با کسی بازی کند. رفتار او طوری بود کـه یک روز اتفاقی شنیدم معلممان کـه او هم از رفتار او تعجب زده شده بود، از او دلیل کارهایش را میپرسید. مـا بـه رفتار او عادت کرده بودیم، اما مـن وقتی شاهد رفتارهای بد بعضی از بچهها با او بودم و می دیدم کـه او فقط سکوت می کند، دلم برایش میسوخت.
یک روز در زنگ نقاشی از معلم اجازه گرفتم ودر کنار او کـه تنها مینشست، روی نیمکت نشستم و آرام با او صحبت کردم و از او خواستم تا درباره خودش بگوید. اما او فقط نقاشی کشید و چیزی نگفت و بعد ناگهان برگه نقاشی شده را از دفتر جدا کرد و بـه سمت مـن گرفت. او نقاشیاش رابه مـن هدیه داد؛ یک نیمکت را کشیده بود کـه دو دانش آموز روی آن نشسته بودند.
انگار نقاشی مـن و خودش را کشیده بود؛ او مثل مـن یک دانش آموز کلاس اولی بود اما خیلی خوب نقاشی میکشید و مـن هنوز آن نقاشی را دارم. اما اتفاق ازآن جا شروع شد کـه دریک روز برفی ودر وسط زنگ پارسی، ناگهان درب کلاس باز گشته و یک دانش آموز وارد کلاس شد و ناظم وی را دانش آموز جدید معرفی کرد. چون در کلاس جایی برای نشستن نبود، او درکنار ساکتترین همکلاسی مـا نشست.
مـا خیلی زود فهمیدیم کـه دانش آموز جدیدمان کـه از همه ی مـا قد بلندتر بود، قبل از این، دو بار دیگر کلاس اول را گذرانده و این سومین سالی بود کـه در کلاس اول درس میخواند. وی را وسط سال از مدرسه قبلیاش اخراج کردند و بخاطر همین بـه مدرسه مـا آمده بود. همانگونه کـه همه ی می دانستیم درسش خیلی بد بودو نمیتوانست بـه درستی چیزی یاد بگیرد. یک روز مدیر مدرسه وی را بخاطر وضعیت درسی بدش تنبیه کرد.
بعد از دعوای مدیر وقتی وارد کلاس شدم دیدم کـه او درکنار بغل دستیاش نشسته و سرش را روی میز گذاشته و گریه میکند. شنیدم کـه همکلاسی عجیبوغریب مـن وی را دلداری میداد و می خواست از ناراحتیهایش کم کند و بعد در بین حرفهایش، حرف عجیبی را شنیدم. او قول داد کـه بـه بغل دستیاش در درسها کمک کند تا امسال قبول شود.
انشا درباره مدرسه و کرونا
انشا در مورد دلتنگی مدرسه
بنام خداوند آفریننده قلم انشای خودرا با نام و یاد خداوند آغاز میکنم. بنام خداوندی بزرگ و مهربان، مـن اول مهر را دوست دارم. نه فقط بخاطر دیدار دوباره معلم هایی کـه دوستشان دارم، یا بخاطر زنگ تفریح و بازی و گفت و گو با دوستان صمیمی. بلکه بخاطر حس خوبی کـه آموختن بـه مـا بـه میدهد. تابستان گرچه بچه ها آزادی بیشتری دارند و نگران درس ها و تکالیف شان نیستند ولی گاهی انسان حوصله اش سر میرود.
چون کاری مفیدی نیست کـه انجام بدهد. انسانها وقتی کار مفیدی برای انجام دادن داشته باشند احساس رضایت و آرامش دارند. و مـا وقتی کوچک هستیم آموختن علم و دانش مهمترین و مفید ترین کاری اسـت کـه باید با پشت کار شادابی و تلاش انجام دهیم. آینده کشور مـا فقط با بازی کردن و خواب ساخته نخواهد شد و مـا در برابر آینده خودمان و آباد کردن کشورمان و سربلند کردن پدر و مادرمان وظیفه سنگینی داریم.
البته مـن هم بازی کردن و تفریح را دوست دارم ولی سعی میکنم هم درس هایم را درست انجام دهم هم بـه بازی و سرگرمی بپردازم. تا وقتی کـه سال تحصیلی بـه پایان رسید و تابستان بعدی شروع شد مـن با یک کارنامه پر از نمرات خوب تعطیلاتم را آغاز کنم. در آغاز سال مـن از خدا میخواهم مـن را کمک کند عمر خودم را در راه علم و دانش و رضایت خودش صرف کنم. آمین.
مـن مدرسه را با همـه سختی هایش دوست دارم و از خدا میخواهم مـن را در رسیدن بـه اهدافم یاری کند.
انشا درباره کرونا و مدرسه با مقدمه
انشا در مورد کرونا و اول مهر
اول مهر، روزی نیست کـه مدرسه ها باز میشوند؛ اول مهر روزی ست کـه تـو تصمیم می گیری درِ مدرسه را باز کنی. یعنی همان روزی کـه تصمیم میگیری دانش آموز شوی؛ آن وقت میبینی کـه خانه مدرسه اسـت، کوچه مدرسه اسـت، دنیا مدرسه اسـت؛ و هر جا و هر چیز، درسی ست برای آموختن. روزی کـه تـو دانش آموز شوی، هـمه جا مدرسه خواهد شد؛ و ازآن روز بـه بعد، تمام روزها ،اول مهر اسـت…
فراگیر شدن ویروس کرونا، زندگی خانوادگی را در سراسر دنیا مختل کرده است. تعطیلی مدارس، دورکاری، فاصلهگیری اجتماعی از جمله مواردی است که همه افراد به خصوص والدین باید آن را رعایت نمایند. دراین جا بر آن هستیم که با همکاری برنامه «فرزندپروری و سلامت پایدار» مجموعهای از نکات آسان را به والدین و مراقبین ارائه دهیم تا به آنها در مدیریت این وضعیت جدید و موقتی کمک کند.
ﻗﻠﻢ ﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﻣﺸﻖ ﻫﺎ، ﻣﯽ ﺩﻭﻧﺪ ﻭ ﻣﺸﻖ ﻫﺎ چشم ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﭽﻪ ﻫﺎیند.ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﻓﺘﺮﻫﺎﯼ ﻧﻤﺮﻩ ﺣﺎﺿﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ ﻣﻌﺼﻮﻣﺎﻧﻪ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺭﺍ ﺛﺒﺖ ﮐﻨﻨﺪ.ﺁﺏ ﺧﻮﺭﯼ ﻫﺎ، ﺗﺸﻨﻪ ﺳﯿﺮﺍﺏ ﮐﺮﺩﻥ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﯿﺎﻩ ﻫﺎ، ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺩﯾﺪﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺷﻠﻮﻍ ﻫﺎ ﻭ ﺳﺎﮐﺖ ﻫﺎﯼ ﮐﻼﺱ.ﮐﻼﺱ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ، ﺻﺪﺍﯼ ﭘﺎﯼ ﺁﻣﻮﺯندگان ﺩﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﻮﻧﺪ.
ﻭ ﺳﮑﻮﺕ ﻫﺎﯼ ﺳﺮﺩ، ﺩﺭ ﻫﺎﯼ ﻭ ﻫﻮﯼ ﺍﻣﯿﺪﺑﺨﺶ ﺁﻧﻬﺎ، ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﺤﻮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ.ﺑﺬﺭ ﺗﻌﻠﯿﻢ، ﺁﻣﺎﺩﻩ ﮐﺎﺷﺘﻦ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﻫﺎﯼ ﻣﺴﺘﻌﺪ ﻭ ﭘُﺮ ﺑﺎﺭ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﯿﻤﮑﺖ ﻫﺎ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﻫﺎ ﻭ ﮐﯿﻒ ﻫﺎ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ.ﺻﺪﺍﯼ ﮔﺎﻡ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ؛ ﺻﺪﺍﯼ ﺷﮑﻔﺘﻦ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﻪ ﺯﺩﻥ، ﺻﺪﺍﯼ ﺭﻭﯾﺶ ﻭ ﺭُﺳﺘﻦ، ﺻﺪﺍﯼ ﭘﺎﯼ ﺑﻬﺎﺭ، ﺻﺪﺍﯼ ﭘﺎﯼ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﯽ آید… صدای پای عشق…
انشا در مورد زنگ تفریح
ﺻﺪﺍﯼ ﭘﺎﯼ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ…
ﻗﻠﻢ ﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﻣﺸﻖ ﻫﺎ، ﻣﯽ ﺩﻭﻧﺪ ﻭ ﻣﺸﻖ ﻫﺎ چشم ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﭽﻪ ﻫﺎیند.ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﻓﺘﺮﻫﺎﯼ ﻧﻤﺮﻩ ﺣﺎﺿﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ ﻣﻌﺼﻮﻣﺎﻧﻪ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺭﺍ ﺛﺒﺖ ﮐﻨﻨﺪ.ﺁﺏ ﺧﻮﺭﯼ ﻫﺎ، ﺗﺸﻨﻪ ﺳﯿﺮﺍﺏ ﮐﺮﺩﻥ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﯿﺎﻩ ﻫﺎ، ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺩﯾﺪﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺷﻠﻮﻍ ﻫﺎ ﻭ ﺳﺎﮐﺖ ﻫﺎﯼ ﮐﻼﺱ.ﮐﻼﺱ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ، ﺻﺪﺍﯼ ﭘﺎﯼ ﺁﻣﻮﺯندگان ﺩﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﻮﻧﺪ ﻭ ﺳﮑﻮﺕ ﻫﺎﯼ ﺳﺮﺩ، ﺩﺭ ﻫﺎﯼ ﻭ ﻫﻮﯼ ﺍﻣﯿﺪﺑﺨﺶ ﺁﻧﻬﺎ، ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﺤﻮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ.ﺑﺬﺭ ﺗﻌﻠﯿﻢ، ﺁﻣﺎﺩﻩ ﮐﺎﺷﺘﻦ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﻫﺎﯼ ﻣﺴﺘﻌﺪ ﻭ ﭘُﺮ ﺑﺎﺭ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﯿﻤﮑﺖ ﻫﺎ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﻫﺎ ﻭ ﮐﯿﻒ ﻫﺎ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ.ﺻﺪﺍﯼ ﮔﺎﻡ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ؛ ﺻﺪﺍﯼ ﺷﮑﻔﺘﻦ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﻪ ﺯﺩﻥ، ﺻﺪﺍﯼ ﺭﻭﯾﺶ ﻭ ﺭُﺳﺘﻦ، ﺻﺪﺍﯼ ﭘﺎﯼ ﺑﻬﺎﺭ، ﺻﺪﺍﯼ ﭘﺎﯼ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﯽ آید… صدای پای عشق…
دوستان عزیزم امسال نیز مانند دوسال گذشته در خانه میمانیم و در خانه درس میخوانیم ، من کرونا را با درس خواندن شکست خواهم داد .
انشا مدرسه مجازی و کرونا
انشا دلتنگی برای مدرسه پایه پنجم
من دلم برای زنگ تفریحها تنگ شده اما فقط همین زنگ تفریحها. همین طور در خانه بهتر است چون صبحها بیشتر میخوابم و توی راه معطل نمیشویم و ترافیک نیست.
من مدارس آنلاین را خیلی دوست دارم چون به اندازه کافی استراحت میکنم و صبح کاملاً آماده یادگیری هستم. یک خوبی دیگر هم دارد؛ این که لازم نیست مادرم ساعت ۶ و نیم صبح من را با سختی بیدار کند و به مدرسه ببرد اما از این که دوستان و معلمم را نمیبینم خیلی ناراحت هستم.»
شکل تازه درسخواندن اولش سخت بود و زمانبر اما بچهها کمکم به شرایط عادت کردند؛ برخی بیشتر و بعضیها کمتر. برخی برای بازشدن مدرسه روزشماری میکنند و بعضی دیگر خداخدا میکنند حالاحالاها مدرسه باز نشود.
در این مدت مسائل مربوط به تحصیل آنلاین و مدارس مجازی از جهات بسیاری مطرح شد اما کمتر کسی از خود دانشآموزان پرسید چه حسی درباره این روزهایشان دارند؛ روزهایی که سر کلاسهای مجازی مینشینند و خیلی چیزها اصلاً شبیه زمانی نیست که روی نیمکت مدرسه کنار همکلاسیهایشان مینشستند و به تخته سیاه یا سفید چشم میدوختند. دست بالا کردن و اجازه گرفتن، پای تخته رفتن، صدای زنگ مدرسه، سر صف ایستادن، خوراکی خریدن از بوفه و خیلی کارهای دیگر حالا چنان دور و غیر قابل دسترس به نظر میرسند که انگار نه انگار تا همین پارسال مدرسه رفتن به این سیاق بود. البته که کلاس مجازی هم خوبیهای خودش را دارد اما این وسط احساسات دوگانهای برای دانشآموزان ایجاد میشود که خودشان را هم دچار تناقضهایی میکند
انشا در مورد کرونا و مدرسه با مقدمه و نتیجه
انشا کوتاه کرونا و مدرسه
وقتی مدارس آنلاین باشد من خیلی وقت دارم کارهایی را که دوست دارم انجام بدهم چون وقتم برای رفتوآمد به مدرسه تلف نمیشود. به جای آن میتوانم کتاب داستان بخوانم یا ورزش کنم ولی دلم برای دوستانم تنگ شده. دوست دارم دوباره همدیگر را ببینیم. از مدرسه هم دلم برای زنگ تفریح تنگ میشود چون خیلی بهمان خوش میگذشت. حرف میزدیم و خاطره تعریف میکردیم اما اگر بخواهم بین کلاس مجازی و حضوری یکی را انتخاب کنم، میگویم مجازی. زیاد دوست ندارم دوباره به مدرسه برگردم.»
موضوع انشا در مورد مدرسه
انشا در مورد کرونا و مدرسه
سلامی به گرمی آفتاب :
دوستان عزیزم سلام، حتما شما هم مثل من از شروع کرونا توی خونه درس میخونین ، شما هم این مدل درس خوندن رو دوست دارین ؟
بنظر من توی مدرسه چون هر زنگ تفکیک شده و رسمیت خودش رو داره قدرت یادگیری خیلی بالاتره، الان هم خودمون هم والدینمون با درس و مشقمون درگیرن، جدای از اوت مدرسه و صف و بازی های مدرسه و ارتباط مستقیم با معلم و مدیر خودش شور و هیجان درس خوندن و دوچندان میکنه.
تنها حسن تو خونه و آنلاین درس خوندن اینه که صبحا سرحالتر از خواب بیدار میشی و وقتی برای تلف کردن بین راه مدرسه نداریم، البته اگر از این وقتا درست استفاده بشه.
درس خوندن توی مدرسه با حال و هوای خاص خودش همراهه و من دعا میکنم زودتر به مدرسه برگردم .
انشا در مورد دوری از مدرسه
انشا کودکانه در مورد دلتنگی مدرسه و کرونا
بهتر است که مدرسهها باز شود چون درس خواندن در مدرسه یک چیز دیگر است و در خانه و آنلاین و مجازی درس خواندن هم یک چیز دیگر. اگر ما در کلاس آنلاین معلمی داشته باشیم که بتواند تولید محتوای خوبی هم انجام دهد باز هم به خوبی این که ما توی مدرسه درسهایمان را یاد گرفتهایم نمیشود. یک موضوع دیگر، مدرسه فقط درس خواندن نیست. ما مدرسه میرویم که هم درس بخوانیم و هم با دوستان جدیدی آشنا شویم و از تجربیات همدیگر استفاده کنیم و اگر چیزی را نمیدانیم از هم بپرسیم. به نظر من در مدرسه تکلیف و آزمون نوشتن، خیلی راحتتر است و آدم استرس کمتری دارد چون همه دوستان و همسن و سالهایش کنارش هستند و دیگر این که معلم هست و میتواند اگر مشکل کوچکی داشت از معلم بپرسد اما در خانه که دانشآموز دیگری بجز خود شما نیست. ممکن است برادر و خواهر شما هم دانشآموز باشند اما دوستان توی مدرسه به کاهش استرس ما کمک میکنند. حالا که این کرونا آمده و مدرسه ها مجازی شده، من این موضوع را فهمیدهام.»
10 انشا درمورد حیاط مدرسه مناسب برای پایه سوم تا نهم
نقاشی مدرسه : 40 نقاشی در مورد دوست دارم به مدرسه برگردم
دیدگاه ها