عاشقانه و غمگین ترین شعرها برای سیل و سیل زدگان
ای سیل خروشان
چه کردی با ما
دیگر ساز صدایم
کوک نمی شود
و ترانه هایم
با آوایی حزن انگیز همراه شده
تو
بازی کودکان را ازکوچه هامان
روشنی را از خیابان هامان
بردی
دیگر خدا هم
به حال ما دل می سوزاند
و
زنگ عدالتش را
به صدا در می آورد
ای سیل خروشان
تو
زندگی را
برتنه یسبز نهالمان خشکاندی
ای سیل خروشان
تو چه کردی با ما ...
شعر نو کوتاه غمگین در وصف سیل
با ناله های کودک آلاچیق نشین
بغض شرجی آسمان شکفت!
و سیل تنها سر پناهش را هم بلعید.
آری
همدردی آسمان
بی خانمانش کرد !
شعر درباره سیل و سیل زدگان
دست من و دامان تو ای سیل خروشان
شیراز من از خشم تو شد زخمی و ویران
گر خاک گهرپرور من تشنه ترین بود
از مردم نیکو صفتش باغ برین بود
با خود به کجا می بری ای سیل دلم را؟
آهسته ، کجا می روی از ما به تماشا ؟
از ماست که بر ماست که بی دانش و تدبیر
همواره گنهکار بنالیم ز تقدیر
شیراز دگر عید ندارد که عزا شد
بر شهر دل آشفته ی من باز جفا شد
شعر زیبای احساسی در مورد سیل
بگذارید مرا سیل خروشان ببرد
به ته درّه از این خانه ویران ببرد
مال و اموال و عزیزان مرا با خود برد
بگذارید مرا هم پی آنان ببرد
بهتر آنست در این مهلکه من جان بدهم
تا که از داغ عزیزان و حقارت برهم
درد بی خانگی و سوزِ غم دلبندان
قحطی و دربدری! چیست خدایا گنهم؟!
مهدی_رستادمهر
فارغ از شایعات مجهول المبدا، به هر شکل و باهر بودجه و توان که می توانیم هموطنان قربانی سیل را دریابیم!
شعر زیبا و دردناک در وصف سیل لرستان
فریاد می زد زنی ... فریاد
در پستوی گل آلود آواری ....
چسبیده بر سینه اش سخت ...
تن نازنین فرزندی ...
گرفته گلویش را محکم. ...
آبهای وحشی شده یک سیلاب
نشنیدم آخرین فریادش ....
سرداد آنرا به زیر آب ...
در سیاهی گرداب ...
تو چرا ای آب .....
نه آنکه از نسل بارانی .......
تقدیم به همه سیل زدگان کشور و استانم لرستان
شعر در وصف سیل از علی سیلیمیان
باران خنجر کشید و بر جانم زد
شلاق به روزگار عریانم زد
وقتی که شکست بغض طوفانی ابر
سیل آمد و آتش به گلستانم زد !
شعر سیل از میلاد عرفانپور
گیریم نسیم یا که طوفان باشی
گیریم که شعله یا گلستان باشی
ما شهره به میهماننوازی هستیم
حتی اگر ای سیل ! تو مهمان باشی
شعر زیبای احساسی و غمگین در وصف سیل و سیل زدگان
تا خدا در حال و کار مردمآزاران، گم است
نیست سیل این آب ویرانگر که اشک مردم است
تیره ایم و آفتاب از ما خجالت میکشد
بس که در اندیشه ما، سایههای کژدم است
از حسادت آدم از لطف خدا محروم ماند
واقعا قدر بهشت اندازه یک گندم است؟
روزهامان را به دست باد غفلت دادهایم
میرود عمر و نمیدانیم فصل چندم است
مهرورزیهای تو باشد اگر دور از ریا
هر کجا مشهد برایت هر بیابانی قم است
شعر از ذبیح الله ذبیحی
شعر غمناک درباره سیل
ابرهای تیره آمد آسمانم را گرفت
غم رسید و بند بند استخوانم را گرفت
فکر کردم میشود از تو به آسانی گذشت
دوری از چشمان تو تاب و توانم را گرفت
زخمخوردم از همین خوشباوریها، رفتنت
فکر کردم مرهمی باشد، امانم را گرفت!
عشق را، چون بره پروردم، دلم را، چون شبان
گرگ آمد بین این گله، شبانم را گرفت
هر چه عشقت بیشتر شد، بیشتر تنها شدم
مهرت از من بهترین دوستانم را گرفت
آبشار چشم هایم در کویر سینهام
سیل شد، از من تمام دودمانم را گرفت
مثلِ یک آتش که در انبار کاه افتاده، عشق
تاخت بر من تا به آن حدی که جانم را گرفت
شعر از فاطمه سلیمانپور
شعر زیبا در وصف سیل
وطن! کو اشتیاق و شور آغاز بهارانت؟
کجا شد شوق فروردین و پایان زمستانت؟
به جرم چار فصل رنگ رنگت تلخ شد آیا..
چنین طعم خوش نوروز در کام گلستانت؟
کدامین دست گلچین پنجه زد بر باغ شیرازت
چه شد آرامش نوروزی دروازه قرآنت؟
تمیزِ گُل ز گِل دشوار میآید در این غوغا
غریقی را که شد سرگشته در سیل لرستانت
تو را یک چشم اشک از شوق باران است و چشمی خون
که سیلاب است اینک سنگفرش هر خیابانت
خدا هم درد پنهان تو را ناگفته میداند
که میریزد چنین بغض تو را ناگه به دامانت
چنان مبهوت وحیرانم در این اندوه بیپایان
که میبینم تو را افسرده و سر در گریبانت
تو راای استوار تا ابد جاوید من ایران
وطن! هرگز نبینم از غم دوران، پریشانت
شعر از سهیلاالسادات اولیایی
شعر غمگین برای سیل و سیل زدگان
رنگ خزان گرفته چرا نوبهارمان؟
تازه جوان شدهست غم کهنهکارمان
دل زخمیِ دوباره دردی نگفتنیست
داغی نشسته بر جگر روزگارمان
دنیا که با شکوفه کفنپوش میشود
خون میدود به چهره باغ انارمان
ما چتر بستهایم و تو با سیل آمدی
این بودای فرشته باران! قرارمان؟
اینبار با گذشته چرا فرق میکند
روبوسی همیشگی آبدارمان
دردا که باز دسته گلی آب دادهای
در کوچههای خاکی شهر و دیارمان
از هفت سین عید چه ماندهست غیر سیل؟
عیدی چه بود غیر غم بیشمارمان؟
امشب صدای گریه میآمد به گوش دشت
از روستای گمشده همجوارمان
ما آه سرد و خسته دیماه نیستیم
نوروز! از تو بیشتر است انتظارمان
شعر از فاطمه عارفنژاد
شعر سوزناک در مورد سیل
داغ نه!، پس چه بگوییم چه؟! بارانت را
که به هم ریخته اینگونه بهارانت را
آهای میهن من این چه بهاریست تو را
آب بردهست در آن گل... نه، گلستانت را
«سیل این اشک روان صبر و دل حافظ برد»
دید، چون ماتم دروازه قرآنت را
کودکانت همه آواره صحراهایند
باز کن چشم و ببین کوه و بیابانت را!
اشک اهواز به کارون و به اروند ببین
بشنو از نای خزر ناله گرگانت را
هیچ دریا بجز این سینه ما نتواند ...
درخودش جا دهد این سیل خروشانت را
کیست در فکر توای مادر پیرم ایران ؟!
که بسازد پس از این خانه ویرانت را ؟!
شعر از حسین زرنقی
شعر زلزله | بهترین و زیباترین اشعار احساسی و غمگین برای زلزله ...
شعر برای دل شکسته | برگزیده بهترین اشعار درباره دل شکسته | دلگرم
دیدگاه ها