
شعر در مورد ماه اسفند
اسفند که عاشق شوی
سال را با بوسه تحویل می کنی
حتی اگر سال نو،
نیمه شب از راه برسد
شاید تلفنت
عاشقانه تر از همیشه زنگ بزند
کسی با یک سلام
قبل از سپیدهء سال بعد
دیوانه ات کند
اسفند که عاشق شوی
تمام دروغ ها را باور می کنی
و دلت غنج می زند.
می دانم که در روزهای آخر سال
دسته کلیدت را گم می کنی
گوشی ات را جا می گذاری
و احساس می کنی که کسی
با لحن عاشقانه من
صدایت می زند.
تو عاشقم بودی
در اسفندی که هرگز
از تقویمت پاک نمی شود.
“نیلوفر لاری پور “
شعر کوتاه درباره اسفند
آسان شدم
مثل آخرین برف اسفند،
در بازوان تو
شعر اسفند ماه
عید که آمد
فکری برای آسمان تو خواهم کرد
یادم باشد
روزهای آخر اسفند
دستمال خیسی روی ستاره هایت بکشم
و گلدانی
کنار ماهت بگذارم
زندگی
همیشه که این جور پیچ و تاب نخواهد داشت
بد نیست
گاهی هم دستی به موهایت بکشی
شعر درباره ی اسفند ماه
بهار که رفتن اسفند و آمدن فروردین نیست!
بهار یعنی جای بوسههای مردی
که تو باشی روی گونههای زنی
که من باشم شکوفه بدهد!
یک شعر در مورد اسفند
در روزهای آخر اسفند
کوچ بنفشههای مهاجر
زیباست
دو بیتی در مورد فصل اسفند
در این ایوان
که اکنون ایستادهام
سال تحویل میشود
در آن غروب ماه اسفند
از همه یاران شاعرم
در این ایوان یاد کردهام
مادرم در این ایوان
در روزی بارانی
سفره را پهن کرده بود
برای فهرست عمر من
ناتمام گریه کرده بود
همه عمر در پی فرصتی بود
که برای من در این ایوان
از یک صبح تا یک شب
گریه کند...
شعری در مورد اسفند ماه
وقتی
دی و بهمن
به پایان می رسد
و اسفند
به نیمه
آغاز می شود
خواب هر ساله ای
که لانه های زیر برف
در
انتظار بازگشت چلچله ها می بینند
ناهید عباسی
شعری در مورد اسفند
زیباتر از درخت در اسفند ماه چیست ؟
بیداری شکفته پس از شوکران مرگ
زیباتر از درخت در اسفند ماه چیست ؟
زیر درفش صاعقه و تیشه ی
تگرگ
زیباتر از درخت در اسفند ماه چیست ؟
عریانی و رهایی و تصویر بار و برگ
شعر در مورد اسفندماه
لحظه ی خوب
لحظه ی ناب
لحظه ی آبی صبح اسفند
لحظه ی ابرهای شناور
لحظه ای روشن و ژرف و جاری
حاصل معنی جمله ی آب
لحظه ای که در آن خنده هایت
جذبه را تا صنوبر رسانید
لحظه ی آبی باغ بیدار
لحظه ی روشن و نغز دیدار
غزل در مورد اسفند
خروس خانه همسایه می خواند
و باران سحرگاهان اسفند
فرو می ریخت از ابری شتابان
گریزان ابرها بر آبی صبح
چنان چون قاصدک بر کاسنی زار
شعر واسه ماه اسفند
گیرم که ابر بامدادان بهشت اینجا
بارید و خوش بارید
وان روشنی آسمانی را
نثار این حصار بی طراوت کرد
از ساحل دریاچه ی
اسفند
با بی کرانی آیینه اش تابید و خوش تابید
اما
مرغان صحرا خوب می دانند
گلهای زندان را صفایی نیست
دو بیتی در مورد فصل اسفند
ماه فروردین من از راه با تمکین رسید
سال را تحویل دادم، ماه فروردین رسید
شاد بودم موسم اسفند را، شاد و زلال
ماه فروردین ولی هم شاد و هم غمگین رسید…
شعر در مورد خانه تکانی در اسفند
ای همه همسایگان! زمزمه خوانی کنید
می رسد اسفند ماه، خانه تکانی کنید
ماهِ بلوغِ زمین، ماهِ بلاغت رسید
مزرعه دارانِ عشق! دانه فشانی کنید
یک نفس از آسمان سرِّ مگو می چکد
سبز سرِ عشق باد، سُرخ زبانی کنید
قایق ذوقِ شما منتظرِ آب بود؟
دریا باریده است، قایق رانی کنید
هستی آیینه شد، می شود آیا مگر
روبه روی آینه عیش نهانی کنید؟
هستیِ عریان همین یک دو نفس پیش ماست
جلوه تَلَف می شود، چشم چرانی کنید
نکته ی اصلی چه بود؟ اینکه خدا متن ماست
حاشیه تذهیب چیست؟ نکته پرانی کنید
وادیِ پیموده را می شود از سَر گرفت
باغ جوان می شود، رو به جوانی کنید
باز هم از آسمان یک سَر و گردن سَر است
قامت روحِ مرا هرچه کمانی کنید
شعر در مورد اتمام ماه اسفند
دی و بهمن ز گرد راه رسید
شد زمستان و کوچهها یخ بست
دانه دانه چو پنبههای لطیف
برف بارید و بر درخت نشست
شاخههای ظریف شب بو را
برف سنگین بی حساب شکست
طفل ذوقم بهانه جویی کرد
که گل زرد و ارغوانی کو
وقت اسفند و گل دوباره شکفت
باغ زیبا شد و بهار آمد
برگ را دانههای باران شست
آب رفته به جویبار آمد
مهدی سهیلی
شعر در مورد فصل اسفند
تا کی ورق ورق کنم این سررسید را؟
چون کودکی رسیدن سال جدید را
با دست زیر چانه تو را آه میکشم
چون غنچهای که آخر اسفند عید را
علیرضا بدیع
شعر در رابطه با پایان اسفند ماه
صبح است و غزلخوان تواَم، عشق دل انگیز
شوریده دیدار تواَم، مست و لب آویز
در یک شب اسفند بهاری، به تو نازم
ای عشق کجایی، تو کجایی، به لبم خیز
صمد قاسملو
شعر با موضوع فصل اسفند
اسیرِ روزهای سردِ سالام
بهاری نیست در فنجانِ فالم
فقط دلخوش به این هستم که اسفند
به فروردین ببخشد حسّ و حالم
مینا آقازاده
ماهی که با این که اسفنده، ولی دود نمیشه
همیشه معروفه به ماه عزیز خورشیدی
مریم حیدرزاده
آخرین روزهای اسفند است
از سرِ شاخِ این برهنه چنار
مرغکی با ترنمی بیدار
میزند نغمه
نیست معلومم
آخرین شکوه از زمستان است
یا نخستین ترانههای بهار
محمدرضا شفیعی کدکنی
از کجا دریافتی درخت ِ اسفندگان
بهاران را با احساس سبز تو سلام میگوید
و ببر بیشه
غرورش را در آیینه احساس تو میآراید؟
از کجا دانستی؟
احمد شاملو
در زمهریر برف
در پرده های ذهن من از عهد کودکی
سرمای سخت بهمن و
اسفند
اینگونه نقش بسته است
اهریمنی
اما همیشه در پی اسفند
هنگامه طلوع بهار است و ایمنی
شب هر چه تیرهتر شود آخر سحر شود...
فریدون مشیری
در عبور روزهای آخر اسفند
حس سبزی
حس سبزینه
مثل یک رفتار معمولی در آیینه
عشق هم شاید
اتفاقی ساده و عادی است
قیصر امینپور
آخر به چه درد میخورد
آفتاب اسفند
این که جای پای تو را
آب کرده است
محمد شمس لنگرودی
شعر طولانی در مورد فصل اسفند
در قلب گرمسیر
نیمروز خوش
از آرزوهای آخر اسفند ماه بود
خورشید خنده روی، پس از گریههای ابر
بر شاخهها غبار طلایی فشانده بود...
چابکتر از نسیم، دو گنجشک خردسال
از لانه پر زدند
هرگز خبر ز لطف بهاران نداشتند
زیرا که نوبهار نخستین عمرشان
از راه دوردست سفر
تازه میرسید
در چشمشان بهار و جهان، هر دو تازه بود
بر شاخه درخت نشستند و آفتاب
بر بالشان چکید
خون بهار در رگ مویین برگها
پر شور میدوید...
نادر نادرپور
شعر در مورد اسفند ماه
گیجم
مثل اسفند
که معشوقه زمستان است
اما
همه میخواهند
دستش را
در دست بهار بگذارند
فرشته رضایی
بلاتکلیفتر از اسفند دیدهای؟
معشوقه زمستان است
اما عطر بهار را به پیراهنش میزند
مهسا مجیدیپور
در دامن پایان آغاز میشود
در غریبی رشد میکند
با جدایی پروار میشود
از تنهایی بوسه میگیرد
با مرگش زندگی دوباره آغاز می شود
و سرنوست اوخاکستری اینگونه پایان می یابد
افسرده و خاموش نیز هم...
روزای آخر اسفند، هایو هوی قیمتش چند؟
اینهمه آدمو آهن، تو خیابونا شدن بند
شورو حالِ سال تقویم سال پیشو کرده تسلیم
قلب عاشق دونه ای چند! ما حالا کجا نشستیم
با لباس تر و تازه هر کی حالش تو یه فازه
هر کسی تو فکر بختش، یا کشیدن یه نازه
حال من رو کی میدونه کی میخواد با من بمونه؟
تو خیابونای اسفند پا به پا با من بخونه؟
کی خرید احوال مارو کی گرفته فال مارو؟
همت و کمر کی بسته، قصة این شال مارو
این هوا مال اقاقی، چیزی که ارزونه ساقی!
کل پیک من خیاله، من ندارم دیگه باقی
من از این تنهایی سیرم از تو تقویم دیگه میرم
گذرم رسیده اسفند واسه موندن خیلی دیرم
قصیده ای از فصل اسفند
تو همان اسفندی
و نویدی به بهار
اگر چه زخم داری به دل
از غم هجرت یار
در رُخت خندانی
به زبان شعر فروغ
با صداقت در دل
بگذار من گویم
حس را من جویم
در ورای دل تو
راهی من پویم
در دلت شوق بهار
تو همان اسفندی
شعر فلسفی در مورد اسفند
از راه، فراز آمده با هلهله اسفند
وقت است که از نو بسرایم غزلی چند
اسفند فراز آمده تا مشعلی از شعر
در سینه ی افسرده ام از نو بفروزد
تا چند توان خورد ز هر حادثه رو دست
تا چند توان بود به هر فاجعه پابند
اسفند بهاری ست در آغوش زمستان
چون آتش پنهان شده در جام دماوند
آیینه فرو می چکد از ابر در این ماه
می روید از آغوش زمین پونه ی پیوند
اسفند، دل انگیز ترین حادثه ی سال
اسفند، طربناک ترین ماه خداوند
اسفند، فریباست مبادا بخورد چشم
تا چشم بدش کور شود دود کن اسپند
از نغمه ی خیام نشابور، پر از شور
با زمزمه ی حافظ شیراز، سرم بند
این ماه، من و سیر در آفاق طبیعت
این ماه، من و من، من و آزادی و لبخند
صحبت سر اسفند و طربناکی آن بود
اسفند من، اسفند من، اسفند من، اسفند
در منزل خجسته ی اسفند
همسایه ی سراچه ی فروردین
با شاخه های ترد بلوغ جوانه ها
باران به چشم روشنی صبح آمده ست
زشت است اگر که من
یار قدیم و همدم هم ساغر سحر
در کوچه های خامش و خلوت نجومیش
یا
با جام شعر خویش
خیرمقدم نگویمش
شعر رسمی برای فصل اسفند
غصه نخور مسافر غصه اثر نداره
ز دل تو می دونم هیچکس خبر نداره
غصه نخور مسافر رفتیم تو ماه اسفند
بهار تو بر میگردی چیزی نمونده بخند
شعر نو در مورد ماه اسفند
همیشه تازه، همیشه رها، همیشه زلال
همیشه دلکش و دلبند میرسد از راه
اگرچه آخر اسفند اول عید است
بهار، اول اسفند میرسد از راه
متن شعر درباره اسفند ماه
اسفند شد و ماه به خود آمدن من
جان است در این ماه جنون جذبه تن من
برگشت طبیعت به وطن از سفری سرد
آه ای وطن من! وطن من! وطن من!
شعر ادبی در وصف ماه اسفند
اسفند من! باران بگو جر جر ببارد
بر پشت بام خانه هاجر ببارد
آتش به خشک و تر زدیم و زندگی سوخت
کاری بکن باران به خشک و تر ببارد
در کوچههای خالی از بازی برقصد
بر خانههای بیدر و پیکر ببارد
اسفند من! تو آخرین ماهی، الهی!
باران تو، بر اول و آخر ببارد
اشعار کوتاه در مورد فصل اسفند
ماه اسفند شد و ماه شکوفایی من
باز کن پنجره را چشم تماشایی من!
* * * * *
آمد از راه به شادابی و شنگی اسفند
بسته شد باز میان من و شادی پیوند
* * * * *
اسفند فراز آمد و من زمزمهوارم
بی صبر و قرارم من و بیصبر و قرارم
جاری است در آواز من آهنگ شکفتن
در فصل زمستانم و انگار بهارم
* * * * *
اسفند ماه آمد و جان بینقاب شد
هستی به حال آمد و یک شعر ناب شد
در من جنون و جذبه دوباره جوانه زد
از ذوق شعر در دل من قند آب شد
* * * * *
موسم سیر و سیاحت موسم اسفند بود
موسم پیک و پیام و پرسه و پیوند بود
خلسه پشت خلسه میآمد سراغ خلوتم
روح من آسوده از فکر زن و فرزند بود
* * * * *
باور نداشتم تب و تاب و معاد را
اسفند ماه آمد و روحم مجاب شد
* * * * *
اسفند من! امسال هم سر حال باشی
امسال هم از جلوه مالامال باشی
اسفند من امسال هم امیدوارم
تا هم تماشا باشی و هم فال باشی
* * * * *
روییده به یمن نفس روشن اسفند
یک باغ گل سرخ فلق در چمن من
* * * * *
ترسم بپرد از دهنم سرّ مگو، باز
اسفند شد و واشده قفل دهن من
* * * * *
آبان و آذر رفت، دی رفت و بهمن شد
خانه تکانی کن، اسفند روشن شد
* * * * *
اسفند رسید و دل من خانه تکاندهست
بادا که شب عید، خریدار تو باشم
* * * * *
بگو، پرسش کن از من کیستی، آیا نشانت چیست
که در اسفند امسالین جواب تازهای دارم
* * * * *
تا منزل نوروز مگو فاصله چند است
نوروز منم، من که بر اسفند سوارم
* * * * *
چشم بد دور! عجب جلوه گرمی دارد
دود کن کوری چشم دی و بهمن، اسفند!
* * * * *
اسفند من امسال به سی روز بدل شد
چون اول اسفند به سیروس رسیدیم
مرتضی امیری اسفندقه
دیدگاه ها