دلگرم
امروز: سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ برابر با ۰۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۱۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی
شعر برای همدردی : برترین و زیباترین اشعار در مورد همدردی
9
زمان مطالعه: 5 دقیقه
در این صفحه گلچین اشعار زیبا درباره همدردی را برایتان آورده ایم .

شعرهای زیبا در وصف همدردی

در این مطلب برایتان مجموعه ای از اشعار زیبا و دلنشین در مورد همدردی را تهیه و جمع آوری کرده ایم . با ما در مجله دلگرم همراه باشید .

شعر همدردی

یاد بادا آن روز !
گر چه اندُه بسیار ، گرم بازاری کرد،
درد را همدردی
در‌نوردید و زدود .
لشکر تابستان
به سگالش می‌رفت ،
چون که سردار جوان، فروردین
هفته‌ای پیش از اینجا کوچید ،
در پسینی دلگیر.
* * * *
بود زنگ پارسی
گاه پرسیدن نیز
روشم بود چنین
که بیایند برون شاگردان میز به میز.
یکمین میز چه نیکو بودند
دومینش بهتر
سومین میز یکی چون دیروز ،
چون پریروز
همچو ماه‌های گذشته
خامش و بی‌آوا .
گفتمش : « بابک جان
گو به من گوهر چیست ؟ »
پاسخش خاموشی
گفتمش: « بگذریم
کامروا برگو چیست ؟ »
پاسخش خاموشی .
خشم در کالبدم بود روان
زدمش یکی سیلی که سرش خورد به میز
دختران خندیدند
پسران خندیدند
او خود نیز
وای ! درد ا و دریغ !
خنده‌اش با دگران
پاک از بن ناهمگون بود؛
خنده‌اش خنده‌ی درد
خنده‌اش خنده‌ی سرد
می‌شود گفت که آن خنده نبود
پوششی بود به روی اندوه
و من نا‌آگاه، خنده‌اش را ز سبک مغزی او دانستم .
گفتمش : « مرگت باد !
که به گاه پاسخ
این چنین خاموشی
این چنین کم‌هوشی
نیک دانم که تو بازیگوشی . »
ناگهان خنده‌ی تلخ
شد دگرگونه به یک گریه‌ی آگاهی بخش
ناله سرداد و بگفت : ـ ( به من و تک تک شاگردانم ) ـ
« هیچ دانید که بی‌نانی چیست؟
زنده ماندن چیست سگ جانی چیست؟
گریه ی خواهر چیست؟
سرفه ی مادر چیست ؟
در زمستانی سخت
پدر از کوه فتاد
آن بلند سنگدل خردش کرد
مادر از درد به خود می‌پیچید
خواهرم از سرما .
چاره‌ای پیش نبود ؛
من نو باوه شدم نان آور
با شمایانم !
شمایان که به من می خندید !
هیچ دانید درو چیست گاو‌آهن چیست؟
خسته و گُرْسَنه خوابیدن چیست؟
پس بگویید چرا خاموشید؟ »

دختران اشک فرو باریدند
پسران هم
چشم‌های من نیز ،
خامش و پنهانی
اندک اندک می‌داد
مژگانم را نم .
دستم آرام نشست
روی دوشِ بابِ کوچک ، بابک .
نگه من آرام
پخش گردید میان همه‌ی شاگردان
لبم آرام شکست خامُشی را و بپرسید از آن پاک‌دلان :
« چه کسی داند همیاری چیست ؟ »
همه انگشت به بالا و سپس گفتندم :
« بهتر آن نیست که امروز ، پسین
پاسخش را بسپاریم به داس
در کشاورزی‌شان ؟ »
شادمان گفتم‌شان :
« به ! از این بهتر چیست؟ »
کلک از این همدردی
شادمانانه گریست
گریه‌اش پیدا بود؛
آرش بیست
آریو برزن بیست
شبنم بیست
نیلوفر بیست

separator line

شعر برای همدردی

مهربانم!
بی تو بَرده زمان شده ام
مجبور به شمارش ثانیه هایم
زمان شلاق به دست گرفته است
شلاقش همان عقربه هست
عزیزم!
خورشیدهم با من همدردی می کند
غروب هنگام وداع با بغض همیشگی اش
پرسید امروز هم بی او گذشت و ندیدی اش؟
گفتم آری راستی ثانیه چقدر بیشمار است
تا به حال شمردی اش؟
سری تکان داد و به قله کوه رسید
ناگهان خورشیداین مونس تابناکم پیرهن دلم رابالا زد
تماشای زخم شلاق زمان بی تابش کرد
سرش را به نوک قله کوبید
نازنینم!
خون خورشید
سرخی اش هنگام غروب
نشان همدردی اوست
شاید با این سخن دیوانه خوانندم اما
پایان جراحت خورشید در گرو دیدار توست

separator line

شعر درباره همدردی

توای آوازه ی مشرق مرا درخود مهیا کن

دمی برساحلم بنشین و موجی را تما شا کن

کنا ربیشه ی خشکم که گنجشکان نمی خوانند

بخوان آوای همدردی کلام عشق رسوا کن

صدایت می کنم اما صدایم غصه ی درداست

بیا درگوشه ی قلبم محبت را تو احیا کن

نیازم را به چشمانت سحراز آینه دیدم

بیا اینبار هم بگذر مرا با خود هم آوا کن

چونقاشی زنم طرحی به ناز دیدگان تو

دوای این پریشان را به عالم بازحاشا کن

separator line

شعر در وصف همدردی

آسمان خیره به ژرفای نگاهم شده ای
باز بر بیکسی خویش گواهم شده ای
گوییا باز غمی در نظرت آمده است
که چنین تیره تر از بخت سیاهم شده ای
آه! میدانم و میدانم و میدانم, آه
ز چه دردیست که هم نغمه آهم شده ای
باز یاران همه رفتند و تو تنها ماندی ؟
آسمان باز چرا چشم به راهم شده ای؟
او که عمری به تمنای نگاهش ماندی
باز گفتا که چه بیهوده تباهم شده ای؟!
آسمان خلوت همدردی ماهم زیباست
من چو ماه تو شوم,نیز تو ماهم شده ای
دل و بازیچه من بودن و تنهایی ما
آسمان , توبه این بار گناهم شده ای
آسمان طاقت همدردی ما نیست تورا
نظری کن که چه آسوده پگاهم شده ای!

separator line

شعر زیبا در مورد همدردی

جاده می پیچد به خود کز دشت گردی بر نخاست
گردی از راه عبور رهنوردی بر نخاست

شیهه ای، بانگ درایی، ردّپایی، ای دریغ
ناله ای حتی ز باد هرزه گردی بر نخاست

با صدای گریه ای گاهی سکوت شب شکست
گلخروشی ورنه از حلقوم مردی بر نخاست

خلوت ما را چراغ لاله ای روشن نکرد
وز دل آتش به جانی آه سردی بر نخاست

مُردم از بی همزبانی ها کزین نامردمان
از پی همدردی ما اهل دردی بر نخاست

بی غباری ها گواه خاکساری های ماست
سایه سان بر خاک افتادیم و گردی بر نخاست

شعر برای ابراز همدردی شعر در مورد همدردی شعر درباره دل شعر ناامیدی از دنیا شعر همدردی سعدی شعر درد دل شعر در وصف شاعر شعر در مورد ادبیات

بیشتر بخوانید :

شعر برای برنامه صبحگاهی مدرسه

متن و شعر برای شب یلدا : شب چله ۹۸ مبارک

10 شعر برتر روز دانش آموز

بهترین اشعار برای پایان سخنرانی

شعر برای ۱۳ آبان : روز دانش آموز گرامی باد

شعر برای برادر : ۳۰ شعر زیبا و عاشقانه در وصف برادر

شعر برای یار بی وفا : اشعاری غمناک و زیبا در وصف یار بی وفا



این مطلب چقدر مفید بود ؟
4.6 از 5 (9 رای)  

دیدگاه ها

اولین نفر برای ثبت دیدگاه باشید !


hits